حالا ک باب درد و دل بازه میشه منم بگم؟!
حدود یک سال بیشتره....
آره پاییز پارسال بود ک اومدم
و توی سرمای یخبندون شهر دلم بدجور گرم بود ؛
ب هوای حرمت :)
خیلی یاد اون روزا رو میکنم
حتی برا اون سرماخوردگی شدیدی که آخر سر سوغات با خودم بردمش🙂
آقا جانم♡
بین این همه آدم، نمیشه اسم ما رو هم بنویسی؟
دلتنگیم... دلتنگ حرمت 🥲
برا دیدن هواپیماهایی که بدو ورودشون به آسمون مشهد اول حرمت رو طواف میکنن :)🛫
برا نشستن رو ب روی پنجره فولاد ✨
که چشمامم مثل حوض توی صحن نمدار بشه... :)
خلاصه که دلتنگیم و حوصله ی شرح قصه نیست 🙂
به هوای حَرمت بود که سرما خوردم ...
#یک_عدد_دلتنگ