eitaa logo
دری به سوی یاران عاشق
262 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
627 فایل
۱۳۹۸/۸/۲۲ 🌱همیشہ مےگفت: اگه میخوای‌ سربازامام‌زمان‌ باشے، باید توانایی‌هات‌ رو بالاببری‌ ... شیعه باید همہ‌فن‌حریف باشه، و از همه چے سر دربیاره 🍃انشاءالله صاحب زمان بیاد به ایران ️ زیرپاش بریزیم گلاب ناب کاشان دری به سوی یاران عاشق
مشاهده در ایتا
دانلود
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| پدری، پسرش رفته بود جبهه. پدر رفت که برش گرداند. عبدالمهدی را دید و گفت: - مادرش ناراحت است آمده‌ام ببرمش. عبدالمهدی گفت: - بسیجی‌ها امر رهبرشان را به جان و دل انجام می‌دهند. ما چه کاره‌ایم؟ فقط وسیله‌ایم. بچه‌ها، خودشان راهشان را انتخاب می‌کنند. پدر گفت: - درسش؟ عبدالمهدی گفت: - الآن می‌روند برای جنگ، می‌آیند درس هم می‌خوانند، اصلاً اگر این‌ها نروند چه‌کسی برود؟ حالا هم همان‌ها شده‌اند نخبه‌هایی که پای علم ایران ایستادند و با تشویق اساتید خائن و یا برای لذت و آرامش خودشان اپلای( ادامه تحصیل و سکونت در خارج) نکردند. کسانی‌که می‌روند و تمام استعدادشان را تقدیم کشورهای تحریم‌کننده ایران می‌کنند همان‌هایی هستند که عبدالمهدی باید تنبیه‌شان کند، البته اگر لیاقت داشته باشند مقابل عبدالمهدی بایستند. ا□○° شهر بستان که آزاد شد، وقت آباد کردنش بود. عبدالمهدی را زیاد می‌دیدی که دارد کارگری می‌کند. کارش که در سپاه تمام می‌شد، به جای استراحت می‌رفت کمک تا خانه‌های مردم زودتر ساخته‌ شود. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| دیگر چیزی نمی‌گوید تا من حرف بزنم: - چیه تو هم داری از همون چیزی عذاب می‌کشی که من می‌کشم؟ - واقعاً چرا فرهاد؟ دوست ندارم شانه بالا بیندازم. این را یک فحش به خودم تلقی می‌کنم. شانه بالا انداختن یعنی بی‌خیال؛ اما من نمی‌خواهم بی‌خیال باشم نسبت به زندگی که از دست داده‌ام. شاهرخ نگاه از زمین می‌کند و می‌دوزد به چشمانم و می‌گوید: - چی اولویت زندگی ما بود که این‌ها رو نه شنیدیم و نه خوندیم! هان! تو می‌دونی فرهاد؟ چرا این‌جوری شد؟ نه من باید بدونم و نه تو؟ کی داره این وسط برای زندگی من و تو نقشه می‌کشه که نه من بشنوم و نه من بخونم و نه من دلم بخواد که بدونم؟ - می‌دونی چه حسی دارم شاهرخ؟ - حس یه گوسفند که فقط مشغول چرا بودم و نشخوار کردم! چشم می‌بندم و از شاهرخ ممنون می‌شوم که واقعیات را این‌طور می‌کوبد تخت سینۀ آدم. نفس‌بُر می‌کند مخاطبش را! می‌گویم: - من و تو اصلاً توی ذهنمون هم دنبال این نیستیم که بریم یه چیزایی فراتر از زندگیمون بفهمیم، که باهاش بشه مثل آدم زندگی کرد! - چرا؟ - چی چرا؟ - فرهاد! آدم این نیستم که وقتی کاری را انجام نمی‌دهم، راجع به آن توصیه و حرف و حدیث بخوانم؛ اما آدم این هستم که آن‌چه را شنیدم بگویم: - یه بار یکی داشت برامون درس می‌داد می‌گفت یه سری اطلاعات به شما داده می‌شه که نیازی بهش ندارید! - کی می‌ده؟ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| نگاه می‌کنم توی صورت شاهرخ. می‌غرد: - یعنی خوبه که تو معلم بشی پدر بچه‌ها رو در میاری! گلو صاف می‌کنم: - یه قسمت از وجود من آدمیزاد اسمش ناخودآگاهه! یعنی من به صورت ناخودآگاه یه سری تصاویر و مطالب رو دریافت می‌کنم و بعد هم خیلی لایه لایه و حساب شده ذخیره می‌کنم. - کِی این کارو می‌کنم؟ - شاهرخ جان ناخودآگاهه. یعنی تو همهٔ زمان‌های زندگیت، هر چیزی رو گوش بدی، هر تصویری رو ببینی، اختیارت رو هم دست خودت نگیری دیگه هر چیزی هر جایی هر جوری وارد این مغزت می‌شه به خاطر همین می‌گن ناخودآگاه! یعنی به جای این‌که تو مدیریتش کنی خودش مدیریتت می‌کنه! - غلط کرده! چشمانم را درشت شده می‌بندم و می‌گویم: - این غلط کرده رو باید به وقتش بگی نه الآن. بعد این اطلاعات میشه مقدمۀ همۀ کارای امثال من و تو! از کوچیکی تا الآن تمام ذهن ماها رو از چی پر کردن، طبیعیه که می‌ریم سراغ همون چیزا! - از چی پر کردن؟ - بگو کی پر کرده؟ چه جوری پر کرده؟ - سه تاش! تو فقط بگو! نگاه می‌کنم به صورت عبدالمهدی. کاش بلند می‌شد ما دو تا را از حیرت در می‌آورد. می‌گویم: - ببین اینی که دارم می‌گم حرف من نیست پس حق نداری آخرش بگی تو که می‌دونستی چرا عمل نکردی. من سر کلاس رسانۀ دانشگاه شنیدم چون دلم نمی‌خواست نشنیدم. الآن تمام این موبایل تو رو کی اداره می‌کنه؟ تمام تلویزیون رو. تمام فیلما و کتابا رو. خب تمام حرفایی که می‌شنوی و تصویرایی که می‌بینی و می‌خونی همش توی ناخودآگاهت ذخیره می‌شه، بعد وقتی تو می‌خوای یه کاری انجام بدی، طبیعیه که اول از ذخیره‌هات استفاده می‌کنی دیگه. اینا رو کی درست می‌کنه؟ اونور آب! یعنی کلاً همین می‌شه که تو راحت سیگار می‌کشی، به جنس مخالف فکر می‌کنی؛ اما دو دقیقه به یه قهرمان ملی تمایل نداری! الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| - لامصبا پس کامل می‌زنن. صدا رو با سیما جمع می‌کنن، فک ما رو صاف می‌کنن! چه‌قدرم که پشت سر هم می‌زنن! - دیگه اونا کارشون رو بلدن. ان‌قدر مطلب برات توی طول روز می‌ذارن که تو اولویتت عوض می‌شه. الآن اولویت ماها کنسرت و فوتباله تا عقل و فکرمون! یعنی تمام کلیپایی که توی این چند سال دیدیمو بریز وسط، ببین چقدر به درد زندگیمون خورده! خب همونا توی ناخوداگاهمون ذخیره شده، اول از همه هم ذخیره شده و طبیعتا اولویتمون هم همونا می‌شه. - از کارشون خوشم اومد. آدم بره پیش این دشمنا دو دور جنگ نرم یاد بگیره. تمام مقدمات ذهن ماها رو عوض می‌کنن دیگه ما با اختیار خودمون کارایی که اونا می‌گن رو انجام میدیم. خوشم اومد. خیلی خوشم اومد. با غضب نگاهش می‌کنم: - آهای! - نگفتم که از دشمن خوشم اومده، گفتم که از روششون خوشم اومد. چیه توقع داری بگم از روش معلما خوشم میومد. همش نتیجه رو داد زدن سرمون. نماز بخون، چشم چرونی نکن، درست حرف بزن، سیگار نکش... خب بابات خوب، ننه‌ت خوب من حتماً یه دردی دارم که دارم بدی می‌کنم. این درد من رو درمون کن خودم آدم می‌شم. برم درس بخونم، معلم بشم، به داد این بچه‌های بیچاره برسم. هان خوبه فرهاد؟ شاهرخ را معلم تصور می‌کنم. لبخند می‌نشیند روی لبم. مشتی حواله‌ام می‌کند و می‌گوید: - نامرد! - نه خوشم اومد از حرفت. معلم بشی بی‌نظیر می‌شی. فکر کن تمام خطوط موازی که دشمن ریخته رو می‌تونی به هم بریزی. - موازی چیه؟ - یه سری باورا داریم، مثل همین که اگه به ناموس مردم بد نگاه کنی خودت بعداً بهش دچار می‌شی. غربیا به ما نمی‌گن باورت غلطه بریز دور؛ چون می‌دونن ما قبول نمی‌کنیم. اما بهمون می‌گن ببین خیلیا هستن که به ناموس مردم نگاه کردن، اما الآن زندگی خوبی هم دارن. یه عالمه فیلم و سریال برامون می‌ریزن وسط که زن و مرد قاطی پاطی هستند و همه هم شاد و خرمند، شاید اصلاً زن و شوهری هم در فیلم به کار نباشه، اما توی همین آزادی خیلی زندگی خوبی هم دارند؛ هیچی دیگه ما ناخودآگاه قبول می‌کنیم که بله راست می‌گن. مثل سیگار کشیدن و شراب خوردن... مثل تمام این خانمایی که میگن هم میشه فاطمۀ‌زهرا رو دوست داشت، هم حجاب رو نداشت و هم دلت پاک باشه. شاهرخ سر می‌گذارد روی دستانش و می‌گوید: -مثل من که هیچ‌کاری با خدا نداشتم و فکر می‌کردم خودم دارم زندگیمو خوب اداره می‌کنم و مشکلی نیست که نتونم حلش کنم... مثل من که زندگیم موسیقی بود و الواطی... مثل من که... وای! سرش را، سرم را میان دستانمان می‌گیریم و سکوت کرده، حتی به صورت عبدالمهدی زل نمی‌زنیم. من در طول زندگیم خودم را رها کرده بودم در میان رسانه‌ای که هیچ دلش برایم نمی‌سوخت و تنها داشت من را خراب می‌کرد. خراب خراب! الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| شیمیایی زدند، می‌دوید تا بداند همه ماسک زده‌اند، به یکی دلداری می‌داد، دریچۀ هوای ماسک دیگری را باز می‌کرد و... دید که رزممندهٔ جوانی ماسک ندارد، ماسک خودش را درآورد و به آن رزمنده داد؛ خودش شیمیایی شد. بستری شد در رخت‌خواب، گوشۀ خانه با بدنی تاول‌زده و دردی زیاد؛ اما لبخندش باقی بود و نمازها و مناجات‌هایی که من آرزوی شنیدنش را دارم. (راستی آقای قاضی می‌شود خواب یک خوب را دید، یک خوبی که شهید هم باشد. یک شهیدی که هم‌شهریت هم باشد. بعد خواب را کسی ببیند که عمری برعکس شهدا زندگی کرده‌ است؟) ا□ فرمانده‌ای که کفش‌ نیروهایش را واکس می‌زده، پیشانی‌شان را می‌بوسیده، به رویشان لبخند می‌زده و... یک فرماندۀ واقعی است. بعد در عملیات همین نیروها مقابل چشمان فرمانده پر پر بشوند، اما او مثل کوه محکم بماند و برای بقیۀ نیروهایش چنان محکم صحبت کند که انگار همه هستند، پس فقدانی نیست و کاری است که با توکل بر خدا حل می‌شود. اما کامل‌تر این‌که کنار همۀ این محبت‌ها، به فکر تربیت نیروهایش هم باشد؛ از این‌که موقع رانندگی خلاف کند و تذکر بدهد و برش گرداند، از این‌که گواهی‌نامه ندارد و در حسرت موتورسواری نگهش دارد. از این‌که تذکر اذان و نماز را بدهد، از این‌که نگذارد میوه‌ای که حق همه هست را تنهایی بخورد، از این‌که بگوید: - سلام عرض شد دیگر چه معنا می‌دهد، قشنگ بگو سلام علیکم... عبدالمهدی عبدی بوده که عبد تربیت می‌کرده است! شاهرخ ان‌قدر واضح سکوت کرده است که وحشت می‌کنم. دست می‌گذارم روی شانه‌اش و تکانش می‌دهم. نگاه از قله و دامنۀ کوه می‌کند و می‌دوزد روی زمین و نامفهوم حرفی می‌گوید. منتظر نگاهش می‌کنم تا خودش بخواهد. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از امشب، نماز دهه اوّل ذی الحجّه شروع میشه! التماس دعا ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎‎‎‎•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
از امشب، نماز دهه اوّل ذی الحجّه شروع میشه! التماس دعا ‌‌‎ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️دلی را نشکن؛ شاید←خانه خدا باشد. ⛔️کسی راتحقیر مکن؛ شاید←محبوب خدا باشد. ⛔️از هيچ عبادتي دریغ مکن؛ شاید←کلید رضايت الله باشد. ⛔️سر نماز اول وقت حاضر شو؛ شاید←آخرین دیدارت با خدا باشد. ⛔️هيچ گناهي را كوچك ندان؛ شايد←خشم خدا در آن باشد. ⛔️ازهیچ غمی ناله نکن؛ شاید←امتحانی ازسوی خدا باشد الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
✍از سر محبت را کول نکرده است یک قدمِ اشتباهیِ این الاغ ، کل رو مختل میکنه . 🔸ناچاریم به خاطر پیشبرد مان بسیاری از الاغ ها را روی سر بگذاریم و سالها کول کنیم و نکنیم تا مبادا فقط به خاطر یک الاغ نادان یا خائن عملیات در این بار دیگر۱۰۰۰سال شود! 📜 اساطیر نامه الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺