eitaa logo
دریچه
236 دنبال‌کننده
511 عکس
104 ویدیو
1 فایل
«دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 برپایی میز کتاب در یادمان شهدای گمنام چغادک 🔺 ۶ مهر ۱۴۰۲ ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 نقاشی طرح جلد کتاب «منم یه مادرم» توسط نوجوانان دَیِری 🔹نوجوانان گروه جهادی منتظران منجی که مسئول میز کتاب دفتر مطالعات استان بوشهر در دیر هستند جهت معرفی و تبلیغ مسابقه کتاب‌خوانی با محوریت کتاب «منم یه مادرم»، با هنر و مهارت خود، طرح روی جلد این کتاب را نقاشی کرده و در محل استقرار میز کتاب، نصب کرده‌اند. 🔹 بندر دیر در جنوب استان بوشهر واقع شده و با مرکز استان حدودا ۲۰۰ کیلومتر فاصله دارد. 🔻 کتاب «منم یه مادرم» روایت‌هایی است از سبک تربیتی مادر سه شهید! 🔺جهت تهیه کتاب و شرکت در مسابقه کتاب‌خوانی به میز کتاب‌های مستقر در دیر، خورموج، برازجان، بوشهر، کنگان، جم، چغادک و... مراجعه فرمایید. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب در اولین جمعه مهرماه در مصلای کنگان، دیّر، جم، خورموج، آبپخش، چغادک و برازجان 🔻 ۷ مهرماه ۱۴۰۲ 🔺️ کتاب‌های استقبال‌شده: سرباز روز نهم 23 جلد منم ی مادرم 13  حوض خون 4 جلد  رنگ آمیزی بزرگ 17 جلد قهرمان به شکل خودم 6 جلد خیرالنساء 4 جلد مردی که زبان کبوتر ها را می دانست 4 جلد  خاتون و قوماندان 3 جلد  در مکتب مصطفی 3 جلد ابوعلی کجاست 2 جلد یه دونه نون و صد دونه نون 2 جلد فرو فر صدا می آد 2 جلد کلاس حاج قاسم ۲ جلد آبگینه به مهمانی می رود 2 جلد بچه های مسجد بلال  مرضیه  چهل قلب کار  آقا محسن  داداش ابراهیم بال های مهربانی  حبیب ممد آقا علی از زبان علی  سیب آخر  در آغوش هور محمد جواد و شمشیر ایلیا  آقا صادق اسطوره عشق عارف 12 ساله  موکب آمستردام  مادر ایران  نعمت جان  مصدق خمینی بهترین میوه  عمو حسین  تولدت مبارک شهید علم  چگونه یک نماز خوب بخوانیم خانم مربی  سرت را به خدا بسپار چخ چخی ها  زندگی با ضربالمثل ها  برمدار مزار زنان جبهه جنوبی  داستان پیامبران  ریحانه پیامبر ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب پس از اقامه نماز مغرب و عشا در مسجد توحید بوشهر 🔺 ۸ مهر ۱۴۰۲ 🔻 کتب استقبال‌شده: سرباز روز نهم ۳ جلد پسرم قاسم من رباط می سازم تو شهید نمی شوی ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب پس از اقامه نماز مغرب و عشا در مسجد قرآن بوشهر 🔺 ۹ مهر ۱۴۰۲ 🔻 کتب استقبال‌شده: سرباز روز نهم ۳ جلد چخ چخی ها تو شهید نمی شوی در مکتب مصطفی ۳ جلد داداش ابراهیم بر مدار مزار بهتر از تو نداشتم سیل و سردار سیب آخر منم یه مادرم ابو علی کجاست ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 پناهنده‌ای از قُندُزِ افغانستان 🔸️ ماجرا برمی‌گردد به صبحِ روزِ ۱۱ فروردین‌ ۱۴۰۱. قبل از اینکه از خانه بزنم بیرون به این فکر می‌کردم، امروز نوبتیم که باشد، نوبت خیابان طالقانی است. برای مصاحبه با سوادآموزان چند محله‌ای را که نهضت سوادآموزی فعالی داشتند، زیر نظر گرفته بودم. امروز نوبت محله‌ی منتهی به خیابان طالقانی بود. 🔹️ پیاده از خانه زدم بیرون. خنکای نسیم صبح را روی گونه‌هام به خوبی حس می‌کردم. زیر لب آیت الکرسی را زمزمه می‌کردم و دعا دعا می‌کردم که سوادآموزان باحال و پر خاطره‌ای به تورم بخورند. 🔸️ اول خیابان طالقانی به اولین در که رسیدم، دو دل بودم در بزنم یا نه!؟ ظاهر خانه قدیمی بود. از توی حیاط، درخت لوزی را می‌دیدم که دو دستی خودش را روی دیوار رو به خیابان نگه داشته بود. سبزی برگ‌هایش چشمک میزد. 🔹️ صدای بازی بچه‌ها خیلی خوب از حیاط خانه به گوش می‌رسید. بسم اللهی گفتم و از آیفون و زنگ هم خبری نبود. چش چش کردم و سنگی را از زمین برداشتم. با چند ضربه‌ی کوچک بچه‌ها بدو بدو آمدند دم در. همانطور که با در قفل شده ور می‌رفتند با شور و هیجان زائدالوصفی، بی‌امان پشت هم می‌گفتند: -کیه؟ کیه؟ -عزیزم میشه بگی مامانتون بیاد؟ 🔸️ خانم جوانی که بچه‌اش را یک‌وری بغل کرده بود، کلیدی انداخت و در را باز کرد. از پوشش‌اش فهمیدم که از عزیزان افغان است. کم سن و سال میزد. از در زدنم پشیمان شده بودم. در ذهنم خیلی سریع سبک زندگی جمعی افغان‌ها را گذراندم. با خودم گفتم اگر مادر این‌ها رفته باشد نهضت، نور علی نور می‌شود! 🔹️ همزمان با خانومی که آمده بود دم در سلام و خوش و بشی کردم. نیم نگاهی هم به سکوی جلوی خانه انداختم، خانم دیگری نیز نشسته بود. خانه در نگاه اول پر جمعیت به‌نظر می‌رسید. از خانمی که بچه‌اش را یک‌وری بغل کرده بود، پرسیدم: -شما کسی رو دارین تو خونه که رفته باشه نهضت؟ -بیا تو از خواهر شوهرم بپرس. 🔸️ رفتم داخل. سلام علیکی کردم. او هم کم سن به نظر می‌رسید، گفتم شما کسی رو دارین که رفته باشه نهضت سوادآموزی؟ روسری سرش نبود. با هیجان رو به من گفت: «یه لحظه وایسا الان میام.» 🔹️ خیلی سریع برگشت. رفته بود روسری‌اش را بپوشد. شما رفتی نهضت؟ حدود ۵ سال پیش رفتم. درسم خیلی هم خوب بود. بدون اینکه اجازه بدهد من صحبتی کنم، با شوق و ذوق زیادی گفت: کجا می‌خوای کلاس بذاری؟ مانده بودم چه بگویم. فکر کرده بود آموزش‌یارم! 🔸️ راستش را بخواهی من معلم نهضت نیستم عزیزم. قصد دارم با سوادآموزانی که دهه‌ی ۶۰ نهضت رفته‌اند، مصاحبه کنم. شادابی قبلی از چهره‌اش رفت. به زن برادرش نگاهی کرد و گفت: حیف شد، یک لحظه خوشحال شدم. فکر کردم می‌خوای کلاس بذاری. می‌خواستم که اسم زن برادرم رو بنویسی بیاد پیشت، سواد نداره؛ ولی خیلی به درس علاقه داره. 🔹️ بی معطلی گفتم، شماره‌ای را که می‌گویم، یادداشت کن. بدو بدو رفت و گوشی‌اش را آورد. شماره‌ی آقای علی‌پور را پیدا کردم. سرم را چرخاندم سمت زن برادرش و گفتم: -عزیزم شما چرا نتونستی تا الان بری مدرسه؟ -من تازه اومدم ایران. -از کجا میای؟ -افغانستان. -کدوم شهرش؟ -قُندُز. -به‌خاطر چی؟ -از جنگ فرار کردیم! 🔸️ ناراحت و غصه‌دار شده بودم؛ ولی به روی خودم نیاوردم. شماره را که دادم، ازشان خداحافظی کردم. از دیدن‌شان ابراز خوشحالی کردم و گفتم حتما بعد تعطیلات با آقای علی‌پور؛ مسئول نهضت سوادآموزی کنگان تماس بگیرید. 🔹️ خدا را شکر می‌کردم در این خانه به رویم باز شده بود و شوق و ذوق را در چشمان دو عزیز می‌دیدم. در راه به نهضتی که حضرت امام(ره) دستورش را داده بود فکر می‌کردم و با خودم می‌گفتم: وقتی خالصانه و جهادی، نهضتی به پا می‌شود، سال‌ها هم که بگذرد، خاصیتش را از دست نمی‌دهد و حتی برای فراری‌های از جنگ هم، مامن می‌شود. ✍ فاطمه احمدی ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نوبهاران می‌رسد موسم شادی یاران می‌رسد جشن میلاد ربیع کائنات فیض رحمت روح احمد در حیات او که گل‌ها در برش سر کرده خم من به نام نامی‌اش دم می‌زنم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم من مسلمانم مرامم احمدی‌است راه من راه رسول سرمدی است فخر عالم سید والا مقام مکتب و آیین او دارد پیام می‌روم تا در مسیرش دم زنم دم ز اخلاق خوش خاتم زنم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم می‌شکوفد گل به نام پاک او غنچه‌ها هر لحظه سینه چاک او آسمان‌ها و زمین سرمست وی لنگر دنیا و دین در دست وی می‌برد نام خوشش هوش از سرم این چنین مستانه نازش می‌خرم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم کوه و دریا و در و صحرا و دشت سبزه‌ها از نام او گلگشت گشت آب‌ها، آیینه‌ها، گلزارها ریگ‌های خفته در شنزارها در شب میلاد گل بگرفته دم من زبان شعر آنان می‌شوم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم مومنان را در شب فرخنده زاد پایکوبان خنده بر لب شاد شاد حرف «لولاکِ» خدای لم یزل مدح او فرموده سلطان ازل من چگونه از کمالش دم زنم ای فدای نام او جان و تنم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم نور احمد در شب یلدا دمید روز روشن پرده‌ی ظلمت درید طاق کسرای جم و آتشکده سر به سر بشکست و ویران بتکده مدح گل می‌گویم و گل در برم افتخارم بس که بر این باورم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم مطلع شعرم دوباره گل نمود شد شکوفا و دوباره گل سرود گل شکفت و صبح صادق بردمید صبح میلاد حقایق بر دمید قطره‌ای از شبنم گل گفتم شد سخن تا من ز جعفر دم زنم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم شعر شیعی گفتم گل کرد باز درّ معنی سفتنم گل کرد باز راه گلزار محمد جعفری است صادق آیینه‌ی پیغمبری است ای خوشا آیین وحدت گفتنم درّ معنای محبت سفتنم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم نام احمد افتخار دین ما آبرومند بهشت آیین ما هر زمان نام محمد در جهان پنج نوبت می‌شکوفد در اذان این بلند آوازه‌ی جان پرورم شد عظیما سایه‌سارش بر سرم دم به دم نام محمد می‌برم بار دیگر نام احمد می‌برم 🔻 سراینده عظیم عظیم پناه (شاعر کنگانی) ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 مثل آدم کوری بیدُم 🔸️ بهمن‌‌ماه ۱۴۰۰، اوایل شروع پروژه‌ی جمع‌آوری خاطرات سوادآموزان نهضت سوادآموزی بود. ۱۴ بهمن به مقصد خیابان معلم، صبح زود از خواب بیدار شدم. الهه رفیق چندین و چندساله‌ام، زن عمویش زینب خانم را برای مصاحبه بهم معرفی کرده بود. 🔸️ آدرس زینب خانم را کلی گرفته بودم. می‌دانستم الهه الان خواب است. قید تماس با او را زدم و ابتدا از مغازه‌ی تعمیرموتور و بعد نانوایی و آشی پرسان پرسان خودم را به خانه‌شان رساندم‌. 🔹️ همین که آیفون زدم، در را باز کرد. یاالله گفتم و وارد شدم‌. خودم را معرفی کردم. به گرمی ازم خواست بروم داخل خانه. -خاله جان، مو رفیق الهه دختر حاج احمدُم. فکر کُنُم سیتون گفته باشه قراره بیام پَهلوتون؟ -نه والا، چی که سیم نگفته. قدمت بر چشم. بیُو تو. 🔸️ بی معطلی موضوع مصاحبه را باهاش در میان گذاشتم. از سر جایش بلند شد. با تعجب پرسیدم: خاله جان کجا میری؟ با خنده‌ای ملیح گفت: همینجام الان میام. ۵ دقیقه‌ای نشده بود که با دستانی پر برگشت. کیف مشکی زنانه‌ای با تعدادی کتاب و دفتر آورده بود. 🔹️ دِی می‌فهمی اینا چِنِن؟ کتاب دفترای زمان نهضتمه! اون موقع‌ها شوهرم اکثر اوقات می‌رفت قطر و کویت و خودمم بچه نداشتم و الانم ندارُم. دوره‌ی شاه ملعون هم نتونسته بیدُم برم مدرسه. خانُوم معلم که اومد دم حیاط‌مون، درجا قبول کردُم و رفتُم. خط قشنگی هم داشتم. 🔸️ مصاحبه را که تمام کردیم، نشستم پیشش. ازش پرسیدم خاله جان چرا تا الان کتاب دفتراتو نگه داشتی؟ چه‌قدم خوب نگه داشتی هیچیش نشده! -دِی، مو خیلی علاقه به درس داشتُم. مثل آدم کوری بیدُم، الانم هم همین‌طورُم. تو کسی سراغ نداری بیاد بشینه دوباره درسُم بده؟ پول خوبی هم سیش میدُما، همه چیز یادُم رفته. یه پرسی نمی‌کنی خبرم بدی؟ -چشم،می‌پرسم خبر میدم حتما خاله جان. ✍ فاطمه احمدی ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب در مصلای کنگان، جم، آبپخش و برازجان 🔺 ۱۴ مهرماه ۱۴۰۲ 🔻 کتاب‌های استقبال‌ شده: سرباز روز نهم ۱۹ جلد منم یه مادرم ۳ جلد رنگ آمیزی بزرگ ۱۰ جلد رنگ آمیزی کوچک ۷ جلد کتب حاج قاسم کودک ۶ جلد در مکتب مصطفی ۲ جلد آقا معلم ۲ جلد داداش ابراهیم زینب خانم خون دلی که لعل شد فراری ها پاتک علیه پیوتک مرضیه امسال قبول می‌شویم همیشه فرمانده لبخندی به رنگ شهادت چخ چخی ها شهید علم داستان پیامبران و توی دروازه حوض خون کلیله و دمنه مرزبان نامه قابوس نامه ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ویدیو/ دفتر مطالعات استان بوشهر پس از رسیدن چندبار کتاب 🔹 با افزایش میزهای کتاب و توزیع کتب جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در سطح استان بوشهر و شهرهای بدون کتابفروشی و کوتاه شدن فاصله سفارش کتاب، عملا دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر، به انبار کتاب تبدیل شده است. 🔹 دفتر مطالعات استان بوشهر در اتاقی 50 و چند متری در طبقه اول کتابخانه خلیج فارس در دواس مستقر شده و به جمع آوری خاطرات اهالی در شهرها و روستاهای استان می پردازد. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 برگزاری دوره آموزشی نویسندگی و تدوین مصاحبه در تاریخ شفاهی 🔻 ویژه داوطلبین از سراسر استان بوشهر 🔹 به برگزیدگان، پروژه‌های تاریخ شفاهی واگذار میشود 🔸 جهت شرکت در دوره در پیام‌رسان بله به شماره 09164930878 پیام دهید ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu