دریچه
🔴 حاجقباد، ملوکتاجخانم و دشتک
🔸️ روستانگاری؛ فاطمه احمدی: شیشهی مینیبوس تا ته باز است. میدانم بادی که هی به سر و کلهام میخورد، آخر شب از سردرد میاندازتم؛ اما بعد از دو ماه تحمل شرجی و گرما و دمای ۵۰ درجهی خارکپزان کنگان با خودم میگویم: بیخیال عاموها، سی خوت لذت ببر.
بوی خوش برنج کامفیروز در مسیر مدهوشم میکند. مقصد اما کجاست؟ دشتک؛ ماسولهی استان فارس.
🔸️ کمی نگرانم؛ ولی سرشار از هیجان. از سربالاییها و درختهای سرسبز انار و گردو رد میشویم، مینیبوس مستقیم جلوی مسجد جامع دشتک پیادهمان میکند. جمعی از دوستان دور دهیار و دو سه تا از پیرمردهای روستا حلقه زدهاند. از سرچ اینترنتی در مورد روستا چیز زیادی دستگیرمان نشده بود، تنها راه همین بود تا رصد اولیهای کنیم از روستا. کمی آنور تر قرار این میشود که آقای نباتی تقسیم نیرویی کند و با گروههای چهار پنج نفره برویم سراغ راویها برای مصاحبه.
🔸️حاج علی احمدی؛ معروف به حاج قباد، راوی امروز مصاحبهام است. فرهنگی بازنشسته و مسئول شورای روستا. ما را تا گلزار شهدای دشتک، بالاترین نقطهی روستا میبرد. خارج از هر گونه هیاهو او روی سکو مینشیند و ما هم روی زمین رو به رویش حلقه میزنیم.
🔸️چهل دقیقهای از شروع مصاحبه میگذرد. از کیفیت آب روستا در سالهای قبل از انقلاب که میپرسم، دعوای شاهباجی؛ نامادریاش را خوب به یاد میآورد. روزی شاه باجی با سگرمههایی در هم رفته به خانه برمیگردد و با تندی میگوید: من دیگه نمیرم آب بیارم. قضیه از این قرار بوده که خانمهای روستا، برای آوردن آب از چاه بالایی روستا، مسیر طولانیای صف میگرفتند. از قضا نفرات جلویی آب زلال نصیبشان می شود؛ ولی نوبت به شاه باجی که میرسد آب گل الود شده و دست خالی با کلهای آفتاب خورده برمیگردد. از قصهی تلخ فوت ۲۰ نفر از اهالی و دفن کردن دسته جمعیشان در یک روز میگوید و مو به تنم سیخ میشود.
🔸 قصههای محرومیت اما تمامی ندارد. با دست به درختان بلند گردو اشاره میکند. نگاههای بچهها که حالا محو صحبت حاج علی شده را زیر نظر میگیرم. با لهجهی زیبایش ادامه میدهد. «اُونجوُ میبینین؟ قبلا پر از درختایْ آلو بوده. من بچه بودم که یه روز یه خرسی از تو کوه اومده بوده اینجُوُ تا میتونه از او آلوهاش میخوره و شیکمش باد میکنه، از قضا بشیر نامی تو تور ای خرسُو میخوره، ما که منتظر بودیم تا بشنویم سرگذشت جناب بشیر بالاخره چه میشود، با صدای ممتد و بیوقفهی ۱۰ ثانیهای عر عر الاغ محترم سر رشتهی داستان از دستمان در میرود و مصاحبه متوقف میشود. با خودم میگویم از دردناکی قصهها صدای الاغ روستا هم در آمد.
🔸️بعد از ظهر میهمان خانهی حاج علی میشویم. خانمش ملوک تاج جان سینی دمنوش خوشمزهی آویشن کوهی را میآورد و به جمعمان اضافه میشود. با دقت صحبتها را زیر نظر میگیرد و فضا را که خودمانی میبیند با صدایی رسا و سرشار از حس افتخار و غرور همراه با کمی بغض رو به من از پدر پدربزرگش قصهای میگوید: کشتنش! من نبودم؛ ولی میگن زمان رضاشاه کشتن آقا رحمت الله رو.
شاخکهایم حساس میشود.
- عجب! مامان جان قضیه چی بوده؟ چرا کشته میشه؟
- زیر بار دادن مالیات نمیره، دعوتش میکنن خونهی پسرعموش و سر سفره با تیر مستقیم نیروهای دولتی کشته میشه.
🔸️روایت همسر حاج علی؛ خانم ملوک تاج احمدی دشتکی مرا یاد مسئول شورای روستای اولی میاندازد. با خودم میگویم انگار برایم این طور رقم خورده که هر بار میروم روستا، مهمان خانهی شورای روستا شوم و سهمم از آنجا، قصههای قهرمانی اجدادشان شود.
🔺 اولین اردوی #روستانگاری در استان #فارس - روستای دشتک ابرج شهرستان مرودشت
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب شب شهادت حضرت رقیه(س) هیئت رزمندگان اسلام خورموج
🔻 ۳۰ مرداد ۱۴۰۲
🔺 کتب استقبال شده:
حوض خون 1 جلد
سرباز روز نهم 3 جلد
در مکتب مصطفی 1 جلد
خیرالنسا و گندمک 1 جلد
کهکشان نیستی 2 جلد
در آغوش هور 1 جلد
منم یه مادرم 3 جلد
فروفروفر 2 جلد
یه دونه نون 4 جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب در شبهای دههی سوم محرم در کنگان
🔻حسینیهی عاشقان ثارالله
🔺️کتب استقبال شده:
رنگ آمیزی بزرگ ۱۴ جلد
مجموعه قهرمان من ۱۴ جلد
آبگینه ۱۰ جلد
سیب آخر ۱۰ جلد
رنگ آمیزی کوچک ۹ جلد
خیرالنسا و گندمک ۶ جلد
عزیز خانم ۶ جلد
اسطورههای عشق ۶ جلد
در مکتب مصطفی ۶ جلد
سرباز روز نهم ۶ جلد
خاتون و قوماندان ۶ جلد
خون آورد ۵ جلد
امسال قبول میشویم ۴ جلد
روز آزادی زن ۲ جلد
تو شهید نمیشوی ۲ جلد
خانهدار مبارز ۲ جلد
چهل قلپ کار ۲ جلد
خیرالنساء ۲ جلد
زنان جبههی جنوبی ۲ جلد
به توان شانههایت ۲جلد
حوض خون ۱ جلد
در آغوش هور ۱ جلد
عزیز خانم ۱ جلد
شهید فرهنگ ۱ جلد
بچه های مسجد بلال ۱ جلد
بوی خوش اسفند ۱ جلد
بر مدار مزار ۱ جلد
خون میگذشت ۱ جلد
عاشقانههای دفاع مقدس ۱ جلد
عاشقانههای مدافعان حرم ۱ جلد
چخ چخیها ۱ جلد
کشتی نجات ۱ جلد
نعمت جان ۱ جلد
خانم مربی ۱ جلد
آقای کاف میم ۱ جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 میز کتاب، بی میز کتاب
🔸️ کنگان؛ میز کتاب؛ فاطمه احمدی: صبح جمعه بود. با صدای اذان از خواب بیدار شدم. نمازم را خواندم. قلم و کاغذی برداشتم تا کارهای عقب ماندهام را ردیف کنم. هر چه مینوشتم انگار نه انگار! تمامی نداشت.
🔸️کلافگی از سر و رویم میبارید. خدایا این همه کار از کجا آمد؟!
از جا بلند شدم و سری به باغچهی توی حیاط زدم. کم کم سرو کلهی خورشید داشت پیدا میشد. هر چه راه میرفتم و فکر میکردم که چطور از کلافگی در بیایم، بیفایده بود.
🔸️بعد از درگیری و کشمکشهای ذهنیای که داشتم، بر خلاف میل باطنیام، تصمیمی گرفتم.
تا یکی_دوماه میز کتاب، بی میز کتاب! تا حالا به عمرم اینقدر جدی و مصمم نشده بودم! زورم به میز کتاب رسیده بود؛ ولی همچنان کلافه بودم.
🔸️کارها را روی ریل انداختم و بسم اللهی گفتم. ساعت به ۱۱:۳۰ رسیده بود. مادر چادر و جانمازش را برداشته و آمادهی رفتن به مصلا بود.
_فاطمه؛ مِگِه اُمرو نمیِی بریم نماز، میز کتاب نداری؟
انتظارش را نداشتم، کمی جا خوردم. آخه شب قبل بهم توپیده بود که دیگه حق نداری بری کتابفروشی! برات بس نبود اون شب از مسجد بیرونت کردن و تو گرما وایسادی؟
🔸️گفتم: نه، شما برید. من نمیام. از مصلا که برگشت، اولین حرفش این بود. امروز همه سراغت رو میگرفتن و کتاب میخواستن. عذاب وجدان گرفته بودم؛ اما همچنان خودم را به اون راه میزدم. همهاش یکی دو ماه میخوای نری، به جایی برنمیخوره!
🔸️نزدیک غروب بود. مسئول ستاد نمازجمعه تماس گرفت.
_امروز غیبت گُتّی(بزرگ) خوردی! چی شده بود؟ چرا نیومدی؟ چند نفری اومدن، کتاب میخواستن.
_حاجی، چند مدتی عذر من رو بپذیرین، خیلی ک...
هنوز جملهام تمام نشده بود، با لحنی محکم گفت: نه حیفه! مردم تازه نشونیتو پیدا کردن. اگه خودتم نمیای بگو خواهرت بیا؛ ولی اصلا تعطیلش نکن.
🔸️جواب مثبتی ندادم؛ شبش قرار بود سری به حسینیهی ثارالله بزنم و برای آخرین شب، میز کتاب بگذارم و کتابهایی را که برای دههی سوم برده بودم، بیاورم. پشت هم به دختران خادم میگفتم: امشب شب آخرهها بیاین کتاب بگیرین.
صدای اعتراضشان بلند شده بود. چرا دیگه نمیخوای بیای؟ حیفه. دو سه شب بیشتر نمونده. عادت کردیم بهت. ترخدا بیا. اصرار پشت اصرار!
🔸️هنوز ۱۲ ساعت از تصمیمی که گرفته بودم، نگذشته بود. این بار دیگر نشانههایی از تسلیم را در وجودم حس میکردم. با خودم میگفتم: چطور دلت میاد؟ فقط زورت به میز کتاب رسید؟ تصمیمم را عوض کردم و با خودم گفتم: راستی راستی، الکی الکی داشتم نعمتی رو از خودم و بقیه میگرفتم.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب در مصلای جمعه خورموج در حاشیه برگزاری تعزیه
🔺 ۲ شهریور ۱۴۰۲
🔻 کتب استقبالشده:
در مکتب مصطفی
منم یه مادرم ۲ جلد
من هم رباط میسازم
سرباز روز نهم ۲ جلد
خاتون و قوماندان
ابوعلی کجاست
حوض خون
عزیز خانوم
در آغوش هور
خون آورد ۳ جلد
آزاده کارآگاه میشود
فر و فر و فر صدا میاد
به توان شانههایت
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در حاشیه نماز جمعه برازجان
🔺 ۳ شهریور ۱۴۰۲
🔻 کتب استقبال شده:
در مکتب مصطفی
کلاس حاج قاسم
و توی دروازه
نذر نصرانی
سرباز روز نهم
سفر به قلعه خورشید
تو شهید نمی شوی
مثنوی معنوی
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در حاشیه نماز جمعه کنگان
🔻 ۲ شهریور ۱۴۰۲
🔺 کتب استقبالشده:
سرباز روز نهم ۳ جلد
تو شهید نمیشوی
داداش ابراهیم
گندمک و خیرالنسا
مردی که زبان کبوتر... ۲ جلد
رنگ امیزی بزرگ
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
41.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ارسال نذر کتابهای اربعین به عراق
🔹 با ابتکار گردانندگان میزهای کتاب دفتر مطالعات بوشهر ۲۵ نسخه کتاب «تو شهید نمیشوی»، ۲۵ نسخه کتاب «ابوعلی کجاست»، ۵۱ نسخه کتابهای کودک عربی، و تعدادی از کتب کودک، همگی از انتشارات راهیار توسط اهالی استان بوشهر نذر و برای اهدا به زایرین و همچنین مردم عراق ارسال شد.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 از دیار رئیسعلی
🔻 عکس اتفاقی؛ بوشهر- ۱۱ شهریور ۱۴۰۲
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 حمایت تمام قد وزیر از مدیر کل ارشاد بوشهر
🔹اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در بوشهر گفت: افروغ یکی از بهترین مدیران کل استانی ماست
🔹 وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که روز گذشته به مناسبت هفته دولت در بوشهر حاضر شده بود، در جمع فعالین فرهنگی و هنری استان و در پاسخ به انتقادات یکی از حضار از مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر، افروغ را یکی از بهترین مدیران کل استانی وزارت ارشاد خواند و با بیان اینکه با این وجود ضعفها را کتمان نمیکنیم، منتقدین را به تعامل با اداره کل ارشاد دعوت کرد.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 از سرباز روز نهم تا رئیسعلی دلواری
🔹 گزارشی از آرامگاه شهید رئیسعلی دلواری در نجف اشرف
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 رئیسعلی را نمیشناختند
🔹 روستانگاری؛ فاطمه اسلامفر: فاتحه استراحت کردن را خواندیم و آمدیم سراغ بچهها.
شش هفت تا بچه و نوجوان قد و نیمقد روستایی را نشاندیم در حسینیه، با هدف پرسیدن سوالاتی!
🔹 هیجان و شیطنت از چشم هایشان میریزد و از سر و کولشان بالا میرود.
بعد از کلی گرم گرفتن و همراهی در سربه سر گذاشتنها، با صدای بلندی که شاید آرام بگیرند پرسیدم: «خو حالا بگید ببینم رئیسعلی دلواری رو میشناسید؟»
🔹 ساکت شدند!
انتظارم «ها و بله و عامو می میشه نشناسیم» است،
توقع معقول و انتظار بجایی است.
بگویند «ها» تا بعد هم بروم روی منبر و وقتی پایین میآیم هر کدام بگویند «ای کارو ول کنیم بریم رئیسعلی بشیم».
🔹 اما یک «نه» بزرگ مثل پتک میخورد توی صورتم.
سوال را وارسی میکنم و چند بار دیگر به انحا مختلف میپرسمش.
نه، بچهها واقعا رئیسعلی را نمیشناسند، هیچ کدام!
آن یکنفری هم که اسم رئیس، تاج سر کرانه به گوشش خورده به واسطه فیلم دلیران تنگستان بود و به همین اندازه که این اسم به گوشش خورده باشد و بس.
🔹 اما بچهها اگر رئیسعلی را نشناسند و هر کدام نخواهند یک رئیسعلی بشوند، چه کسی را قرار است بشناسند؟ و قرار است چه کسی بشوند؟
🔹 بچهها اگر اسطورههای دیارشان را نشناسند و دوستشان نداشته باشند
چگونه میتوانند زادگاهشان را دوست داشته باشند؟ اگر زادگاهشان را دوست نداشته باشند آیا میتوانند وطنشان را دوست داشته باشند؟!
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 اهدای کتابهای نذر اربعین به زائران اباعبدالله
کتابهای «تو شهید نمیشوی» و «ابوعلی کجاست»، توسط مخاطبان گروه حسیبا نذر و به زائران اباعبدالله (ع) در پیادهروی اربعین اهدا شد.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در حاشیه نماز جمعه عالیشهر
🔻 ۱۷ شهریور ۱۴۰۲
🔺 کتب استقبالشده:
سرباز روز نهم ۳ جلد
تنها برای لبخند ۱ جلد
شهید کاظمی ۱ جلد
قهرمان به شکل خودم ۱ جلد
پاتک علیه پیتوک ۱ جلد
نعمت جان ۱ جلد
به اضافه مردم ۱ جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در حاشیه نماز جمعه کنگان
🔻 ۱۷ شهریور ۱۴۰۲
🔺 کتب استقبالشده:
اینجا سوریه است. ۲ جلد
سرباز روز نهم ۴ جلد
منم یه مادرم ۷ جلد
سیب آخر ۱ جلد
رنگ آمیزی بزرگ ۲ جلد
خیرالنسا و گندمک ۱ جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در حاشیه نماز جمعه خورموج
🔻 ۱۷ شهریور ۱۴۰۲
🔺 کتب استقبالشده:
سرباز روز نهم ۱ جلد
داداش ابراهیم ۲ جلد
لبخندی به رنگ شهادت ۱ جلد
در مکتب مصطفی ۱ جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 معرفی کتاب سرباز روز نهم از تریبون نماز جمعهی عالیشهر
🔻 ۱۷ شهریور ۱۴۰۲
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در مصلی نماز جمعه برازجان
🔻 ۱۷ شهریور ۱۴۰۲
🔺 کتب استقبالشده:
سرباز روز نهم ۳جلد
در مکتب مصطفی ۲جلد
تو شهید نمیشوی ۳جلد
اسطوره های عشق ۱جلد
نقاشی بزرگ ۱جلد
کلاس حاج قاسم ۱جلد
کلیله و دمنه ۱جلد
قابوس نامه ۱جلد
مثنوی معنوی ۱جلد
مرزبان نامه ۱جلد
چخ چخی ها ۱جلد
پاتک علیه پتوک ۱جلد
انقلاب ما ۱جلد
ابوعلی ۱جلد
هوا تو دارم ۱جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 خرید نومزادی
🔸️ میز کتاب؛ کنگان؛ فاطمه احمدی: با لبخند ملیحی که روی صورتش نقش بسته سمتم میآید: «میشه یک کتاب عاشقانه از بین کتابات بم معرفی کنی؟»
برایم سوال میشود. چهجور عاشقانهای مد نظر داری؟ با شور و هیجان خانمانهای میگوید: سِیْ کن، تااااازه نومزاد کردم و دوران نومزادیمه. یه کتابی سیم بده، خومُ و خُوش بتونیم بِی هم بُخُونیمش.
🔸️ چشمی روی کتابهای میز میگردانم و همزمان محتوای کتابها را در ذهنم مرور میکنم. کتاب «عاشقانهها» را مناسب میبینم. شروع میکنم به معرفیاش.
🔸️عاشقانهها رو که میبینی، دو جلده. این گل گلی سبزه؛ نامهی شهدای مدافع حرم برای همسرانشونه، گل گلی آبیه هم نامهی شهدای انقلاب و دفاع مقدس به همسرانشونه. تصمیمش را میگیرد. گل گلی سبزه را میخواهم؛ ولی کارت باهام نیست، اگر میشود یک شماره کارت بهم بدین؟
🔸️پرداخت میکند و میرود. از دور زیر نظرش گرفتهام، دارد کتاب را میخواند. گوشیام را در میآورم تا عکسی بگیرم. پیامک پرداختی حسابم را میبینم.
-اِع! اینکه ۲۵ تومن واریز کرده!
یکی از خادمان هیئت را میفرستم سمتش.
🔸️بعد از چند دقیقه سر میز میآید و میگوید: «خودم پنج تومن بیشتر ریختم، میشه به نیت من و نامزدم هر وقت تونستی بندازی صندوق صدقات.» لبخندی میزنم و میگویم: حالا چرا خودت نمیندازی؟
-دیدم تو دست و بالت پول نقد داری.
-کار سختیه؛ ولی چشم. خوشبخت بشین الهی.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 برقراری میز کتاب در حسینه عاشقان ثارالله بوشهر
🔺 ۲۱ شهریور ۱۴۰۲
🔻 کتابهای استقبالشده:
سرباز روز نهم ۱۴ جلد
تو شهید نمی شوی ۵ جلد
سرت را به خدا بسپار ۳ جلد
خیرالنسا ۱ جلد
کشکول میرزا جواد آقا ۳ جلد
عزیز خانم ۳ جلد
نعمت جان ۲ جلد
مرضیه ۴ جلد
مادر ایران ۱ جلد
آرزوهای دست ساز ۱ جلد
چه چخیها ۲ جلد
من هم ربات میسازم ۴ جلد
به جای موشک کاغذی ۱ جلد
مردی که زبان کبوترها را میدانست ۱ جلد
داداش ابراهیم ۱ جلد
عمو قاسم ۱ جلد
سیب آخر ۱ جلد
الو مامان من این بالام ۶ جلد
زینب خانم ۲ جلد
ابوعلی کجاست ۱ جلد
آقامحسن ۱ جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 میز کتاب به چُغادَک رسید
🔹میزکتاب انتشارات راهیار که از دو سال پیش تا کنون در شهرستانها و روستاهای مختلف استان بوشهر برقرار میشود، به تازگی و به همت دونوجوان، توزیع کتاب را در شهرستان چغادک نیز آغاز کرده است.
🔹چُغادَک شهری است در استان بوشهر و با فاصله ۲۰ کیلومتری از مرکز استان که در جنگ جهانی اول، سومین رویایی بوشهریها در مقابل انگلیسیها در حوالی آن رقم خورده و به جنگ چغادک معروف است.
🔺۲۶ شهریور ۱۴۰۲
📚کتب استقبال شده:
سرباز روز نهم 2جلد
بهتر میوه 1جلد
ابو علی کجاست 2 جلد
تو شهید نمی شوی 1جلد
سرت را به خدا بسپار 1جلد
موشک من 6جلد
به جای موشک کاغذی 3 جلد
شروه ای برای حبیب 2جلد
کشکول 1جلد
عزیز خانم 1جلد
منم هم ربات می سازم 1جلد
مرضیه 1جلد
مردی که زبان کبوتر ها 4 جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 پایان پروژه ضبط خاطرات ماموریت ۳۶۰ ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش
🔸 خاطرات فرماندهان، کارکنان و خانوادههای ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر در کمتر از دو ماه در شهرهای بوشهر و بندرعباس، با ۶ محقق و در حدود ۲۰۰ ساعت مصاحبه ثبت و ضبط شد.
🔸 ناوگروه ۸۶ ارتش جمهوری اسلامی ایران، برای نخستین بار در عملیاتی که «غیرممکن» قلمداد میشد، دور دنیا را در هشتماه سفر کرده و با موفقیت به میهن بازگشت.
🔺 بندرعباس؛ ۲۹ شهریور ۱۴۰۲
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 برپایی میز کتاب در روز آغازین هفتهی دفاع مقدس در مصلای کنگان، دیّر، آبپخش و برازجان
🔻 ۳۱ شهریورماه ۱۴۰۲
🔺️ کتابهای استقبالشده:
سرباز روز نهم ۳۰ جلد
شهید علم دفتر اول و دوم ۱ جلد
رسم جهاد ۱ جلد
خیرالنساء ۱ جلد
منم یه مادرم ۸ جلد
تصادف دوست داشتنی ۱ جلد
راز رسانه جلد دوم ۱ جلد
راز رسانه جلد اول ۱ جلد
دکل ۱ جلد
خون دلی که لعل شد ۱ جلد
مسجد رهبر ۱ جلد
سرت را به خدا بسپار ۲ جلد
زیبای رانده شده ۲ جلد
تنها برای ابراهیم ۱ جلد
کاش برگردی ۱ جلد
عارف ۱۲ساله ۳ جلد
ماه غریب من ۱ جلد
یک دونه نون، صد دونه نون ۲۱ جلد
کلاس حاج قاسم ۳ جلد
کشکول میرزا جوادآقا ۱ جلد
در مکتب مصطفی ۲۲ جلد
ابوعلی کجاست ۲ جلد
توشهید نمیشوی ۱ جلد
احمدکاظمی ۲ جلد
زینب خانم ۲ جلد
آقا محسن ۲ جلد
لبخندی به رنگ شهادت ۱ جلد
حاج قاسم ۲ جلد
زندگی پای تخته سیاه ۱ جلد
چخ چخیها ۱ جلد
در آغوش هور ۱ جلد
مجموعهی رنگ آمیزی پیشرفت ۴ جلد
مجموعهی قهرمان من ۲ جلد
زینب خانم ۱ جلد
عزیز خانم ۲ جلد
حوض خون ۱ جلد
خانه دار مبارز ۱ جلد
زنان جبههی جنوبی ۱ جلد
مصدق خمینی ۱ جلد
مردی که زبان کبوترها را میدانست ۲ جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب در خورموج
🔸 شبهای دهه آخر صفر
🔹 کتب استقبالشده:
به جای موشک کاغذی ۵ جلد
الومامان من این بالام ۲ جلد
مردی که زبان کبوترها را می دانست ۴ جلد
زینب خانم ۲۴ جلد
منم یه مادرم ۸ جلد
قهرمان به شکل خودم ۳ جلد
آزاده کارآگاه می شود ۴ جلد
آبگینه به مهمانی میرود ۵ جلد
داداش ابراهیم ۴ جلد
مرضیه ۲ جلد
به توان شانههایت
سیب آخر ۳ جلد
فراریها ۲ جلد
موشک من ۳ جلد
چگونه یک نماز خوب بخوانیم ۲ جلد
حسین از زبان حسین
رهایی از گناه ۲ جلد
حضرت حجت ۳ جلد
من هم ربات میسازم ۲ جلد
عمو قاسم ۲ جلد
آقامحسن ۲ جلد
یه دونه نون ۱۳ جلد
فر و فر و فر ۸ جلد
علی از زبان علی
خیرالنسا و گندمک ۲ جلد
در مکتب مصطفی ۳ جلد
عزیزخانم
سرباز روز نهم ۳ جلد
آن سوی مرگ
عبد و مولا ۳ جلد
کهکشان نیستی
بچههای مسجد بلال
خون آورد
حاج همت
لبخندی به رنگ شهادت
حاج قاسم
پرچمدار کوچک من ۸ جلد
آقا معلم ۲ جلد
چهل قلپ کار
خاتون و قواماندان
اینجا سوریه است
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 سپاه کنگان، مسابقه «در مکتب مصطفی» برگزار میکند
🔹 علاقهمندان میتوانند کتاب «در مکتب مصطفی» را از میزهای کتاب دفتر مطالعات در شهرهای بوشهر، برازجان، آبپخش، کنگان، خورموج، گناوه، جم، دیر، چغادک و بخش بوشکان تهیه کرده یا با همت سپاه کنگان، کتاب را به صورت رایگان از «طاقچه» خوانده و در مسابقه شرکت کنند. برای مطالعه رایگان کتاب در طاقچه به شماره ۰۹۰۱۹۵۴۰۲۱۴ در ایتا و روبیکا پیام دهید.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
دریچه
🔴 وقتی رفتم دفتر امام جمعه
🔸️ علیرضا روئینتن؛ عالیشهر؛ میز کتاب: این هفته شیفت صبح بودم. از مدرسه که تعطیل شدم، خودمو رسوندم مسجد. حاج آقا حمیدی نژاد امام جمعهی عالیشهر؛ به محض اینکه منو دید اولین سوالش بعد از احوالپرسی این بود:
-علیرضا از کتابات چه خبر؟ کی میای ببینیمت؟
🔹️ من هم رک و پوستکنده برگشتم گفتم: «حاج آقا کتابا که اوضاعشون خوبه؛ ولی هرجا میخوام برم باید کلی هماهنگی کنم، تهشم اگه راضی بشن، خبری از میز نیست!» حاج آقا هم با روی گشاده خیالمو راحت کرد و گفت هر جا خواستی بری بگو خودم هماهنگیشو انجام میدم.
🔸️ قبل از این هم چندباری سراغ کتابارو ازم گرفته بود و ازم خواسته بود یه سر حضوری برم پیشش. منم هربار میگفتم: حاج آقا درس دارم و خودم خبرتون میکنم. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، مامانم بعد از شنیدن ماجرا حرص میخورد و شاکی از اینکه چرا این شکلی جواب حاج آقا رو دادم، چشم غرّهای میرفت و با لنگهی دمپایی تهدیدم میکرد.
🔹️ از مامان شمارهی خانم حاج آقا رو گرفتم. اولش هی میپرسید علیرضا شمارهی حاج خانم رو برای چی میخوای؟ منم هی طفره میرفتم و میگفتم مامان لطفا شما شماره رو بده، شاید یه روزی لازمم شد.
🔸️ چهارشنبه بود. مامانم کاری براش پیش اومده بود و خونه نبود. منم دلو زدم به دریا و چشم مامان رو دور دیدم و چنتا کتاب برداشتم و خودمو رسوندم دفتر حاج آقا.
تو راه از یه ور استرس اینو داشتم که اگه رسیدم اونجا به حاج آقا چی بگم از اون طرف هم فکر واکنش مامان بعد از اینکه برگردم خونه، استرسمو بیشتر میکرد.
🔹️ همین که رسیدم نزدیک دفتر به ذهنم رسید که به حاج خانم زنگ بزنم. همین که گوشی رو برداشت، گفتم: من پسر خانم زارعام و الان پشت درم.
صدای حاج آقا رو خیلی خوب میتونستم بشنوم که میگفت: بش بگو آره بیاد، منتظرشم.
🔸️ نمیدونستم باید چجوری کتاب ها رو معرفی کنم. اول از همه کتاب سرباز روز نهم رو برداشتم و شروع کردم به معرفیش. از بین کتابهایی که برده بودم، سرباز روز نهم رو بیشتر میشناختم. یکی یکی کتابا رو معرفی کردم. حالا نوبت انتخاب کردن حاج آقا بود.
🔹️ تو همین حین بود، یاد حرف مامان افتادم. همیشه تاکید داره که یادت نره از میز کتاب عکس بگیری. از حاج آقا برای گرفتن عکس اجازه گرفتم و درجا فرستادم برای مامان تا هم خبردار بشه و هم از استرس برگشتم کم بشه😶🌫
🔸️ انتخاب حاج آقا سرباز روز نهم بود. منم همینطور هاج و واج مونده بودم و داشتم خداحافظی میکردم که یه لیست داد دستم.
خون میگذشت 5جلد
دختر تبریز 5 جلد
نعمت جان 5 جلد
منم یه مادرم 5 جلد
🔹️ سفارش حاج آقا منو سر ذوق آورده بود. تو راه همهاش به خودم میگفتم که ای کاش خودم یه روز کتابفروشی بزنم و آدمها خودشون از قبل ازم وقت بگیرن و بیان پیشم. کاش میشد نیروی مامانم نبودم و آقای مقدسی کتابا رو به خودم میداد تا مامانم اینقدر تاکید نمیکرد که حواست به کتابها و کارتخوان باشه یه وقت خراب نشه! نه که یه وقت تو حساب کتابا اشتباه کنی و ... .
🔸️ راستش دعواهای مامان هم دیگه یادم رفت، چون ارزشش رو داشت و حالا میتونم به جرات بگم که خودمم میتونم جاهای دیگه بدون مامان برم. قشنگترین کار این روزها برای من شده معرفی کتاب و خیلی خیلی این کار رو دوست دارم.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب در مراسم پنجشنبههای شهدایی در عالیشهر
🔹 به همت برادر علیرضا رویینتن
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در گلزار شهدای خورموج
🔺 ۶ مهر ۱۴۰۲
🔻 کتب استقبالشده:
لبخندی به رنگ شهادت
همیشه مربی
شهادت در وقت اضافه
دشمن یک چشم
شروه ای برای حبیب ۲ جلد
چهل قلپ کار ۲ جلد
یه دونه نون ۵ جلد
در مکتب مصطفی
مردی که زبان کبوترها را می دانست
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 فروش ۱۷۰ میلیون تومانی میزهای کتاب در نیمه اول ۱۴۰۲
🔹 میزهای کتاب دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر، در شش ماهه نخست سال ۱۴۰۲، بیش از ۱۷۰ میلیون تومان (با احتساب قیمت پشت جلد) کتب جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی را به دست علاقهمندان در سطح استان بوشهر رسانده است. این فروش صرفا از طریق میزهای کتاب و بصورت تکی صورت گرفته است. همچنین فروش عمده دفتر مطالعات استان بوشهر در این مدت ۶۶۰۰۰۰۰۰ تومان بوده است.
🔹 توزیع کتاب دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر در اسفندماه ۱۴۰۰ با سه میز کتاب در بوشهر، کنگان و دیلم آغاز به کار کرد و امروز در شهرهای بوشهر، برازجان، کنگان، دیر، جم، عالیشهر، چغادک، خورموج، گناوه، آبپخش و بخش بوشکان میز کتاب برپا میکند.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu