6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دقیقهای برای یک قهرمانانه زنانه
🔹 معرفی کتاب «به توان شانههایت»؛ کاری از گروه حسیبا
🔺 گروه حسیبا، مجموعه چند دختر دبیرستانی ساکن عالیشهر در استان بوشهر است که کتابهای فاخر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی را در فضای مجازی معرفی کرده و در قالب میز کتاب به دست مردم میرسانند.
▫️ به «حسیبا» بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/4200530103C40c95c1427
🔴 خواندن این کتاب برای من غبطهانگیز است
[ تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «سرباز روز نهم» منتشر شد]
🖼 متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب «سرباز روز نهم» به شرح زیر است:
بسمه تعالی
پیش از این کتاب دیگری در شرح حال شهید صدرزاده خواندهام، ولی ابعاد شخصیت محبوب و چندجانبهی این شهید عزیز در این کتاب بیشتر بیان شده است. این چهرهی برجسته بیشک یک الگو است برای جوانان امروز و فردا. ارادهی قوی، فهم درست، روحیهی ایثار، شجاعت، خستگیناپذیری، ادب، دلِ انباشته از محبت و صفا، و بسی دیگر از خصوصیات برجسته، بخشهائی از شخصیت این جوان فداکار و انقلابی نسلهای دوم و سوم انقلاب است. خواندن این کتاب برای من غبطهانگیز است. این گلهای سرسبد به چه مقاماتی رسیدند، و من و امثال من چگونه در این مسیر، پای در گل ماندیم. سلام و صلوات خدا بر شهید مصطفی صدرزاده و همسر صبور و پدر و مادر ایثارگر او.
اسفند ۱۴۰۱
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔵 اکران مردمی مستند «آقا مصطفی»
💠 اکران مردمی مستند «آقا مصطفی» در سطح شهرها و روستاهای استان بوشهر آغاز شد. علاقهمندان میتوانند برای ثبت درخواست اکران در مساجد، حسینیهها، مراکز فرهنگی، مدارس، سازمانها، ادارات و ... با شماره تلفن 09902654749 تماس بگیرند
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 عرضه ویژه کتاب «سرباز روز نهم» به مناسبت انتشار تقریظ رهبر انقلاب
🔹 دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، عرضه کننده کتابهای انتشارات راهیار در سطح استان بوشهر، به مناسبت انتشار تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «سرباز روز نهم» به مدت یک هفته، این کتاب را به همراه کتاب «در مکتب مصطفی»، به عنوان هدیه عرضه میکند. «در مکتب مصطفی» کتابی دیگر از انتشارات راهیار در مورد شهید مصطفی صدرزاده است که تاکنون به چاپ شانزدهم رسیده است.
🔹 علاقه مندان میتوانند «سرباز روز نهم» را به همراه «در مکتب مصطفی» از میزهای کتاب دفتر مطالعات در شهرهای بوشهر، کنگان، جم، خورموج، عالیشهر، برازجان، دیر و بخش بوشکان تهیه کنند. جهت ارتباط میتوانید با شماره تلفن 09940653632 تماس گرفته یا به آدرس دواس، کتابخانه خلیج فارس، طبقه اول، دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی مراجعه کنید
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
دریچه
🔴 حاجقباد، ملوکتاجخانم و دشتک
🔸️ روستانگاری؛ فاطمه احمدی: شیشهی مینیبوس تا ته باز است. میدانم بادی که هی به سر و کلهام میخورد، آخر شب از سردرد میاندازتم؛ اما بعد از دو ماه تحمل شرجی و گرما و دمای ۵۰ درجهی خارکپزان کنگان با خودم میگویم: بیخیال عاموها، سی خوت لذت ببر.
بوی خوش برنج کامفیروز در مسیر مدهوشم میکند. مقصد اما کجاست؟ دشتک؛ ماسولهی استان فارس.
🔸️ کمی نگرانم؛ ولی سرشار از هیجان. از سربالاییها و درختهای سرسبز انار و گردو رد میشویم، مینیبوس مستقیم جلوی مسجد جامع دشتک پیادهمان میکند. جمعی از دوستان دور دهیار و دو سه تا از پیرمردهای روستا حلقه زدهاند. از سرچ اینترنتی در مورد روستا چیز زیادی دستگیرمان نشده بود، تنها راه همین بود تا رصد اولیهای کنیم از روستا. کمی آنور تر قرار این میشود که آقای نباتی تقسیم نیرویی کند و با گروههای چهار پنج نفره برویم سراغ راویها برای مصاحبه.
🔸️حاج علی احمدی؛ معروف به حاج قباد، راوی امروز مصاحبهام است. فرهنگی بازنشسته و مسئول شورای روستا. ما را تا گلزار شهدای دشتک، بالاترین نقطهی روستا میبرد. خارج از هر گونه هیاهو او روی سکو مینشیند و ما هم روی زمین رو به رویش حلقه میزنیم.
🔸️چهل دقیقهای از شروع مصاحبه میگذرد. از کیفیت آب روستا در سالهای قبل از انقلاب که میپرسم، دعوای شاهباجی؛ نامادریاش را خوب به یاد میآورد. روزی شاه باجی با سگرمههایی در هم رفته به خانه برمیگردد و با تندی میگوید: من دیگه نمیرم آب بیارم. قضیه از این قرار بوده که خانمهای روستا، برای آوردن آب از چاه بالایی روستا، مسیر طولانیای صف میگرفتند. از قضا نفرات جلویی آب زلال نصیبشان می شود؛ ولی نوبت به شاه باجی که میرسد آب گل الود شده و دست خالی با کلهای آفتاب خورده برمیگردد. از قصهی تلخ فوت ۲۰ نفر از اهالی و دفن کردن دسته جمعیشان در یک روز میگوید و مو به تنم سیخ میشود.
🔸 قصههای محرومیت اما تمامی ندارد. با دست به درختان بلند گردو اشاره میکند. نگاههای بچهها که حالا محو صحبت حاج علی شده را زیر نظر میگیرم. با لهجهی زیبایش ادامه میدهد. «اُونجوُ میبینین؟ قبلا پر از درختایْ آلو بوده. من بچه بودم که یه روز یه خرسی از تو کوه اومده بوده اینجُوُ تا میتونه از او آلوهاش میخوره و شیکمش باد میکنه، از قضا بشیر نامی تو تور ای خرسُو میخوره، ما که منتظر بودیم تا بشنویم سرگذشت جناب بشیر بالاخره چه میشود، با صدای ممتد و بیوقفهی ۱۰ ثانیهای عر عر الاغ محترم سر رشتهی داستان از دستمان در میرود و مصاحبه متوقف میشود. با خودم میگویم از دردناکی قصهها صدای الاغ روستا هم در آمد.
🔸️بعد از ظهر میهمان خانهی حاج علی میشویم. خانمش ملوک تاج جان سینی دمنوش خوشمزهی آویشن کوهی را میآورد و به جمعمان اضافه میشود. با دقت صحبتها را زیر نظر میگیرد و فضا را که خودمانی میبیند با صدایی رسا و سرشار از حس افتخار و غرور همراه با کمی بغض رو به من از پدر پدربزرگش قصهای میگوید: کشتنش! من نبودم؛ ولی میگن زمان رضاشاه کشتن آقا رحمت الله رو.
شاخکهایم حساس میشود.
- عجب! مامان جان قضیه چی بوده؟ چرا کشته میشه؟
- زیر بار دادن مالیات نمیره، دعوتش میکنن خونهی پسرعموش و سر سفره با تیر مستقیم نیروهای دولتی کشته میشه.
🔸️روایت همسر حاج علی؛ خانم ملوک تاج احمدی دشتکی مرا یاد مسئول شورای روستای اولی میاندازد. با خودم میگویم انگار برایم این طور رقم خورده که هر بار میروم روستا، مهمان خانهی شورای روستا شوم و سهمم از آنجا، قصههای قهرمانی اجدادشان شود.
🔺 اولین اردوی #روستانگاری در استان #فارس - روستای دشتک ابرج شهرستان مرودشت
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب شب شهادت حضرت رقیه(س) هیئت رزمندگان اسلام خورموج
🔻 ۳۰ مرداد ۱۴۰۲
🔺 کتب استقبال شده:
حوض خون 1 جلد
سرباز روز نهم 3 جلد
در مکتب مصطفی 1 جلد
خیرالنسا و گندمک 1 جلد
کهکشان نیستی 2 جلد
در آغوش هور 1 جلد
منم یه مادرم 3 جلد
فروفروفر 2 جلد
یه دونه نون 4 جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب در شبهای دههی سوم محرم در کنگان
🔻حسینیهی عاشقان ثارالله
🔺️کتب استقبال شده:
رنگ آمیزی بزرگ ۱۴ جلد
مجموعه قهرمان من ۱۴ جلد
آبگینه ۱۰ جلد
سیب آخر ۱۰ جلد
رنگ آمیزی کوچک ۹ جلد
خیرالنسا و گندمک ۶ جلد
عزیز خانم ۶ جلد
اسطورههای عشق ۶ جلد
در مکتب مصطفی ۶ جلد
سرباز روز نهم ۶ جلد
خاتون و قوماندان ۶ جلد
خون آورد ۵ جلد
امسال قبول میشویم ۴ جلد
روز آزادی زن ۲ جلد
تو شهید نمیشوی ۲ جلد
خانهدار مبارز ۲ جلد
چهل قلپ کار ۲ جلد
خیرالنساء ۲ جلد
زنان جبههی جنوبی ۲ جلد
به توان شانههایت ۲جلد
حوض خون ۱ جلد
در آغوش هور ۱ جلد
عزیز خانم ۱ جلد
شهید فرهنگ ۱ جلد
بچه های مسجد بلال ۱ جلد
بوی خوش اسفند ۱ جلد
بر مدار مزار ۱ جلد
خون میگذشت ۱ جلد
عاشقانههای دفاع مقدس ۱ جلد
عاشقانههای مدافعان حرم ۱ جلد
چخ چخیها ۱ جلد
کشتی نجات ۱ جلد
نعمت جان ۱ جلد
خانم مربی ۱ جلد
آقای کاف میم ۱ جلد
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 میز کتاب، بی میز کتاب
🔸️ کنگان؛ میز کتاب؛ فاطمه احمدی: صبح جمعه بود. با صدای اذان از خواب بیدار شدم. نمازم را خواندم. قلم و کاغذی برداشتم تا کارهای عقب ماندهام را ردیف کنم. هر چه مینوشتم انگار نه انگار! تمامی نداشت.
🔸️کلافگی از سر و رویم میبارید. خدایا این همه کار از کجا آمد؟!
از جا بلند شدم و سری به باغچهی توی حیاط زدم. کم کم سرو کلهی خورشید داشت پیدا میشد. هر چه راه میرفتم و فکر میکردم که چطور از کلافگی در بیایم، بیفایده بود.
🔸️بعد از درگیری و کشمکشهای ذهنیای که داشتم، بر خلاف میل باطنیام، تصمیمی گرفتم.
تا یکی_دوماه میز کتاب، بی میز کتاب! تا حالا به عمرم اینقدر جدی و مصمم نشده بودم! زورم به میز کتاب رسیده بود؛ ولی همچنان کلافه بودم.
🔸️کارها را روی ریل انداختم و بسم اللهی گفتم. ساعت به ۱۱:۳۰ رسیده بود. مادر چادر و جانمازش را برداشته و آمادهی رفتن به مصلا بود.
_فاطمه؛ مِگِه اُمرو نمیِی بریم نماز، میز کتاب نداری؟
انتظارش را نداشتم، کمی جا خوردم. آخه شب قبل بهم توپیده بود که دیگه حق نداری بری کتابفروشی! برات بس نبود اون شب از مسجد بیرونت کردن و تو گرما وایسادی؟
🔸️گفتم: نه، شما برید. من نمیام. از مصلا که برگشت، اولین حرفش این بود. امروز همه سراغت رو میگرفتن و کتاب میخواستن. عذاب وجدان گرفته بودم؛ اما همچنان خودم را به اون راه میزدم. همهاش یکی دو ماه میخوای نری، به جایی برنمیخوره!
🔸️نزدیک غروب بود. مسئول ستاد نمازجمعه تماس گرفت.
_امروز غیبت گُتّی(بزرگ) خوردی! چی شده بود؟ چرا نیومدی؟ چند نفری اومدن، کتاب میخواستن.
_حاجی، چند مدتی عذر من رو بپذیرین، خیلی ک...
هنوز جملهام تمام نشده بود، با لحنی محکم گفت: نه حیفه! مردم تازه نشونیتو پیدا کردن. اگه خودتم نمیای بگو خواهرت بیا؛ ولی اصلا تعطیلش نکن.
🔸️جواب مثبتی ندادم؛ شبش قرار بود سری به حسینیهی ثارالله بزنم و برای آخرین شب، میز کتاب بگذارم و کتابهایی را که برای دههی سوم برده بودم، بیاورم. پشت هم به دختران خادم میگفتم: امشب شب آخرهها بیاین کتاب بگیرین.
صدای اعتراضشان بلند شده بود. چرا دیگه نمیخوای بیای؟ حیفه. دو سه شب بیشتر نمونده. عادت کردیم بهت. ترخدا بیا. اصرار پشت اصرار!
🔸️هنوز ۱۲ ساعت از تصمیمی که گرفته بودم، نگذشته بود. این بار دیگر نشانههایی از تسلیم را در وجودم حس میکردم. با خودم میگفتم: چطور دلت میاد؟ فقط زورت به میز کتاب رسید؟ تصمیمم را عوض کردم و با خودم گفتم: راستی راستی، الکی الکی داشتم نعمتی رو از خودم و بقیه میگرفتم.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برپایی میز کتاب در مصلای جمعه خورموج در حاشیه برگزاری تعزیه
🔺 ۲ شهریور ۱۴۰۲
🔻 کتب استقبالشده:
در مکتب مصطفی
منم یه مادرم ۲ جلد
من هم رباط میسازم
سرباز روز نهم ۲ جلد
خاتون و قوماندان
ابوعلی کجاست
حوض خون
عزیز خانوم
در آغوش هور
خون آورد ۳ جلد
آزاده کارآگاه میشود
فر و فر و فر صدا میاد
به توان شانههایت
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در حاشیه نماز جمعه برازجان
🔺 ۳ شهریور ۱۴۰۲
🔻 کتب استقبال شده:
در مکتب مصطفی
کلاس حاج قاسم
و توی دروازه
نذر نصرانی
سرباز روز نهم
سفر به قلعه خورشید
تو شهید نمی شوی
مثنوی معنوی
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 برقراری میز کتاب در حاشیه نماز جمعه کنگان
🔻 ۲ شهریور ۱۴۰۲
🔺 کتب استقبالشده:
سرباز روز نهم ۳ جلد
تو شهید نمیشوی
داداش ابراهیم
گندمک و خیرالنسا
مردی که زبان کبوتر... ۲ جلد
رنگ امیزی بزرگ
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu