eitaa logo
دریچه
230 دنبال‌کننده
470 عکس
98 ویدیو
1 فایل
«دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/admin_dariche
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 آغاز هشتمین اردوی روستانگاری در استان بوشهر 🔻 شهرستان دشتستان، روستای فاریاب ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 سیدقاسم یاحسینی: هرچه از ادبیات دارم از نعمتی‌زاده است / هاشمی فرد: شبیه‌ترین فرد در بوشهر به مولانا بود 🔻 گرامیداشت نیمای جنوب، شاعر فقید استاد محمدرضا نعمتی‌زاده، به همت اداره کل کتابخانه‌های استان بوشهر و با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر، انجمن ادبی شعر و آفتاب و دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر و با حضور سیدقاسم یاحسینی، مورخ و شاگرد استاد و دکتر سیدمحمد هاشمی‌فرد، شاعر و از شاگردان وی در کتابخانه عمومی خلیج فارس برگزار شد. 🔸در پایان این مراسم که با شعرخوانی شعرا و اهل ادب بوشهر و بیان خاطراتی از نیمای جنوب همراه بود، سالن اجتماعات کتابخانه عمومی خلیج فارس به نام استاد محمدرضا نعمتی زاده نامگذاری شد. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 مادر شهید بیژن گرد، به فرزند شهیدش پیوست 🔹 مادر سردار شهید بیژن گرد از شهدای حماسه آفرین خلیج فارس در رویارویی مستقیم با آمریکا به فرزند شهیدش پیوست. 🔹 محققین دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر، در اردوی سوم در روستای تلشکی، خاطرات متعددی را در مورد این مادر شهید ثبت و ضبط کردند. حاجیه خانم مکیه غریبی، مادر شهید گرد، اهل روستای تلشکی در حومه بوشهر بود. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 پهلوون وطن کیه؟ 🔻 به وقت دختران سالم‌آباد 🔺 روایت ماندگار اردوی چهارم؛ شهرستان تنگستان روستای سالم‌آباد ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 حضار محترم! حالا بفرمایید دوغتان را بنوشید... شعری از مصعب یحیایی «ماست» تهدید جامعه جهانی‌ست. «بخشش لازم نیست اعدامش کنید» به بایدن بگویید «میهن» را تحریم کند! اگر آخوندها کشور را به چین و عربستان نمی‌فروختند این جور نمی‌شد. «گاو شیرده» «ماست» رابطه‌اش را فهمیدید؟! زندگی «میترا» را «نجفی» استاد نکرد. اصلاً تفنگش از این آب‌پاش‌ها بود زبان‌بسته بخاطر همین رفته بود توی حمام! «شنیده‌ها حاکی‌ست میترا را حزب‌اللهی‌ها ماست‌خور کرده بودند!» (فعلاً تیتر این باشد) حالا که اوضاع شیر تو شیر شده فریاد بزنید: «زن زندگی آزادی...» سلّمنا! حق با شماست میترا هم زن بود ولی قبول کنید خدایی مثل مهسا خونش را پیراهن عثمان نمی‌شد کرد! پس به خلق الله می‌گوییم: میترا پرستو بود... خلاص! نگران نجفی نباشید هرچه باشد او هم حزبی خاتمی‌ست. آن‌قدری داریم که گلریزان کنیم ما «کابوی اصلاحات» را از زندان می‌کشیم بیرون و تیتر می‌زنیم «تراژدی استاد...» گور پدر هسته‌ای... اصلاً غنی‌سازی می‌خواهیم چکار؟! وقتی که می‌توانیم در «سانتریپُفیوزهای رسانه‌‌‌‌مان» از یک کیلو «ماست» صد من کره بگیریم! ما استاد ماهی‌گیری از آب‌های گل‌آلودیم و اثبات می‌کنیم یک سطل ماست از پنج گلوله بیشتر برد دارد! ما خدای تناقضیم. محارب حق حیات دارد (شجریان را پِلی کنید: اگر جان را خدا داده‌ست چرا باید تو بستانی...؟!) تَکرار می‌کنیم محارب حق حیات دارد... ولی ماست‌پاش حتماً اسیدپاش می‌شود! یک نگاه بیاندازید به «محسن برهانی» این بشر یک نمونه از «خَــر وارهای» ماست! «سطل ماست ۷۴ ضربه شلاق دارد. ولی محاربه خیلی هم بد نیست... بخشش؛ لازم نیست اعدامش کنید!» این بشر اگر دستش می‌رسید به محاربین جایزه می‌داد! «آرمان» باید پای منافع جنبش ذبح شود و قاتلش محارب نیست. «شریح» فقط قاضی نبود شنیده‌ایم توی کوفه دفتر وکالت هم داشته! شریح قاضی یکی بود مثل محسن برهانی. تا بهانه جور است بخوانید: «برای اخم... برااایِ مگس‌های روی زخم...» اصلاً از قدیم گفته‌اند: از «ماست» که برپاست! به بوق‌چی‌ها بگویید «ماست؛ اسم رمز است». حضار محترم حالا بفرمایید دوغ‌تان را بنوشید... (شاعر بوشهری) ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 عید دیدنی محققین دفتر مطالعات با خواهر شهیدان کامکاری 🔹 سال نومان را با مادر شهید آغاز کردیم. به همراه دوستانمان در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر برای عید دیدنی به منزل خانم کامکاری رفتیم که پنج شهید تقدیم کرده؛ او خواهر شهیدان محمدعلی، عباسقلی، حسینقلی کامکاری، مادر شهید محمدعلی ظهرابی و مادرهمسر شهید غضنفر جمیری است. 🔹 خانم کامکاری 84 ساله است و حکم مادر هر پنج شهید را داشته و آنها را تر و خشک کرده است. 4 نفر از عزیزانش در مدت کوتاه کمتر از 5 ماهه ای، به شهادت رسیده اند. یکی دیگر از شهدایش، شهید انقلاب اسلامی است. در این دیدار حسرت میخورد که شهید مدافع حرم ندارد. 🔹 میگفت پسرم وقتی میخواست به جبهه برود، میگفت نگو من ناکام شدم. کسی که شهید شده ناکام نمیشود. به هدفش رسیده. و اینکه فکر نکن من شهید بشوم تنها پسرت را از دست داده ای. همه برادران حزب الهی من پسرت هستند؛ نمیگذارند کارهایت روی زمین بماند. خانم کامکاری میگفت تا الان همینگونه بوده است. کارم روی زمین نبوده. به شوخی میگفت همسایه ها مثل راننده های من هستند؛ خودشان می ایند مرا میبرند مسجد. خانم کامکاری در همان خانه ای که شهیدش را بزرگ کرده تنها زندگی میکند. 🔹دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی تا کنون 50 ساعت از خاطرات این مادر شهید را ضبط کرده است. انشاالله شهدایش اجازه چاپ کتاب خاطراتش را به زودی بدهند. گفتم حاج خانم انشاالله در 1402 خاطرات شما را چاپ کنیم؛ گفت انشاالله در 1402 امام زمان ظهور کند. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 برگزاری آیین رونمایی از کتاب «مجموعه اشعار علامه سیدعبدالله بلادی» 🔻 با حضور دکتر سیدبشیر علوی مصحح اثر دکتر عبدالکریم مشایخی استاد سیدقاسم یاحسینی 🔺 سه‌شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۶ سالن اجتماعات نیمای جنوب - کتابخانه عمومی خلیج فارس بوشهر ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 خواستیم کتاب تازه چاپمان را به دست مردم برسانیم. «شروه ای برای حبیب»، خاطرات مردم از سراسر استان بوشهر از ایام شهادت سردار سلیمانی بود، باید در همه استان پخشش می‌کردیم. 🔹 کار را از مصلاهای نماز جمعه بوشهر، کنگان، عسلویه و دیلم که در آنها محقق داشتیم شروع کردیم. فکر میکردیم حالا میتوانیم در همان روز اول چندصد جلد کتابمان را بفروشیم. نتیجه اما چیز دیگری بود: فروش مجموع میزهای کتاب درب خواهران و برادران مصلای بوشهر هفت هشت تا، دیلم یکی، کنگان یکی، عسلویه سه چهارتا. 🔹 تجربه خوشایندی نبود. بعضی از میزهای کتابمان حتی به تعداد فروشنده‌هایشان نتوانسته بودند کتاب بفروشند. مثل لشکر شکست خورده بازگشته بودیم. باید مشکل را پیدا میکردیم. دایرکنندگان میز کتاب دست به کار شدند و برای مسئله چاره اندیشیدند. 🔹 قرار شد کتابهای بیشتری را ببریم و به میز کتاب تنوع بدهیم. سه چهار عنوان کتاب به مجموعه میز کتابمان در شهرها اضافه شد. استقبال از کتب هم به تناسب آن بهتر بود. به مرور بچه ها هم متوجه شدند که چگونه باید با مردم صحبت کنند. اشراف خودشان بر کتابها هم مهم بود. 🔹 فروش کتاب هم به مردم بر اساس اعتماد بود. ابتدای کار کارتخوانی در کار نبود. برخی از بچه ها، از دوست و آشنا قرض میگرفتند اما بعضی دیگر بدون کارتخوان میز کتاب دایر میکردند. کار سخت تر میشد اما علاقه مردم به میز کتاب هم بیشتر. میزها هم قرضی بود. بچه‌ها هنوز هم میز ندارند. گاهی میز قرضی هم پیدا نمیشود. روی زمین می‌چینند. مثل همین عکس بالا! 🔹 با همت بچه‌ها، کار به جایی رسید که در مدت هفت ماهه ای، به وسیله همین میزهای کتاب، یک چاپ کتاب «شروه ای برای حبیب» در استان به مردم فروخته شد و این کتاب به چاپ سوم رسید. 🔹 از آن روز، یک سال میگذرد. ماه رمضان امسال، سالگرد آغاز به کار میزکتاب های دفتر مطالعات است. در این یک سال کتب انتشارات راهیار در دیلم، خورموج، جم، عسلویه، روستای شیرینو و روستاهایی که در آنها اردوی روستانگاری برگزار میشود توزیع شده است و دفتر مطالعات استان بوشهر در کنگان، بوشهر، برازجان، عالیشهر، دیر، گناوه و روستاهای بخش بوشکان میز ثابت کتاب دارد. 🔹 در این راه، مدیر نمایندگی سیاستگذاری ائمه جمعه استان بوشهر، آقای بهمنیاری کمک حالمان بود؛ ما را به دفاتر ائمه جمعه شهرهای مختلف معرفی کرد. برخی دفاتر ائمه جمعه مثل دفتر امام جمعه کنگان هم همه جوره حامی میز کتاب بودند. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 آغاز اکران مردمی فیلم سینمایی «غریب» 🔻 اکران مردمی فیلم سینمایی «غریب» در سطح شهرها و روستاهای استان بوشهر آغاز شد. علاقه‌مندان می‌توانند برای ثبت درخواست اکران در مساجد، حسینیه‌ها، مراکز فرهنگی، مدارس، سازمانها، ادارات و ... با شماره تلفن 09902654749 تماس بگیرند. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔻 آقای علیرضا روئین تن، دانش آموز کلاس پنجم دبستان ابن سینای عالیشهر است. از میز کتابمان در عالیشهر هربار کتاب میگرفته و میخوانده و در صبحگاه مدرسه اش در عالیشهر برای بچه ها کتابهای انتشارات راهیار را معرفی میکرده است. ما هم خبر نداشتیم. خانواده اش هم وقتی با خبر شدند که مدرسه به خاطر تداوم معرفی کتابش در صبحگاه، به او جایزه داد. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 استاد محمدحسین انصاری نژاد، چهره سال هنر انقلاب اسلامی در استان فارس استاد محمدحسین انصاری نژاد، شاعر برازجانی که چند سالی است در شیراز سکونت دارد، به عنوان چهره سال ۱۴۰۱ هنر انقلاب اسلامی در استان فارس معرفی شد. لازم به ذکر است شعر انصاری نژاد، در سال‌های اخیر مورد تمجید رهبر معظم انقلاب قرار گرفته بود. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 معنویتی که نمایشی نبود 🔸 روایت محمدصادق شهبازی از مرحوم نادر طالب‌زاده 🔺 بوشهر - کتابشهر ایران - اردیبهشت ۱۴۰۱ ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 کتاب بعدی چی باشه؟ 🔹 کنگان؛ میزکتاب؛ فاطمه احمدی: روز جمعه بود و مثل همیشه با پلاستیک‌هایی پر از کتاب، خودم رو رسوندم مصلا. تک و توکی نمازگزار اومده بود. 🔹 دوتا از خانمای خادم رو دیدم که روی صندلی، پشت میزِ همیشگی فروش کتابا نشسته بودن. خانم بحرینی همین که من رو دید، تندی اومد سمتم و پلاستیک‌ها رو ازم گرفت. پلاستیک رو که روی میز گذاشت، رفت روی صندلی نشست و سر صحبت رو باز کرد. _خانم احمدی؛ من تو خونه یه کتابخونه‌ی بزرگی دارم و کتابی توش نیست که نخونده باشم. _به‌به، آفررین خاله جان!! بهتون نمیاد که خیلی اهل خوندن کتاب باشین!! 🔹 اینطور ادامه میده؛ هر کتابی از شهدا رو که بگی من خوندم. بهش گفتم: «خاله جان حال خوبتون رو خریدارم». 🔹 حالا بیاین کتابایی که من روی میز می‌چینم رو هم ببینید. مثلا این کتاب *مادر ایران* رو می‌بینین... صحبتم رو نیمه تموم گذاشت و گفت: _ نکنه همون خانمی هست که چند روز پیش توی تلویزیون *مستند بانو* رو ازش پخش کردن؟ _ هاااا خاله احسنت، دقیقا خودشه. ماشاالله خیلی هم پیگیر هستینا!! پس دیدینش؟ _ بله دیدمش. چه جالب! پس این هم کتابشه؟! _ آره خاله جان. _ نمیشه اینو امانت بدی بخونم هفته‌ی بعد برات بیارمش؟ آخه اینقدر کتاب دارم که دیگه جا واسه کتاب جدید توی کتابخونم نیست. _ خیلیا میان و درخواست میدن که امانت ببرن کتابا رو، ولی منو ببخشید از این کتاب‌ها نمی‌تونم امانت بدم. اما یه کار دیگه‌ای می‌تونم براتون بکنم. من توی کتابخونه‌ی خودم از هر کدوم از کتابای راهیار یه نسخه خریدم و دارم، اگر دیر نمی‌شه اجازه بدین کتاب *مادر ایران* رو از کتابخونه‌ی خودم براتون میارم. بعد از اینکه تشکر کرد، پیش خودم گفتم مطمئنم تا هفته دیگه خیلی دیر میشه، برای همین یکی از کتابای *مادر ایران* رو بهش دادم و گفتم کتاب خودم رو جایگزینش میکنم، شما تا هر وقت که می‌خواین کتاب پیشتون باشه. 🔹 بعد از دو هفته کتاب رو پس آورد. معلوم بود خیلی خوشش اومده. گفت: خانم احمدی میشه یه کتاب دیگه بهم بدی باز؟ این بار کتاب *مرضیه* رو بهش دادم. 🔹 جمعه‌ی بعدی نشسته بودم روی صندلی که یهو حس کردم دو تا دست شونه‌هام رو به نشونه‌ی خدا قوت، داره فشار میده...خانم بحرینی عزززیز بود. با شوق و ذوق غیرقابل وصفی اومد جلوم وایساد و گفت: خانم احمدی بعدِ نمازهام همش برات دعا می‌کنم و به یادتم. این کتاب آخری هم عجب کتاب معرکه‌ای بود. کمی دیگه مونده تا تمام بشه. 🔹 در آخرم اینجوری دعام کرد:" الهی که امروز پُرفروش‌ترین روزت باشه دخترم." دعای خاله روزمو ساخت، روز پُر فروشی داشتم و بعد هم مشتاق شدم که برم کتاب *مرضیه* رو بخونم. 🔹 از اون موقع هر هفته میاد و میپرسه بنظرت کتاب بعدی چی باشه؟ و یه کتابم امانت میگیره و میبره... . پ.ن:خانم حسینی و خانم بحرینی دو تا از خادمای خوب مصلا هستن که همیشه هوای کتاب‌فروشی رو دارن ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 علیرضا که در مدرسه کتاب معرفی میکرد، کتابهایی را برداشته و به نماز جمعه رفته. چون بار اولش بوده، تعداد کتابهایی که در اختیارش گذاشته شده چندان نبوده. مردم استقبال کرده‌اند. ۲۰ جلد فروخته ۴ جلد را هم پس آورده. حالا هم شاکی است که چرا کتاب بیشتری به او نداده‌اند 😊 🔺 ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - نماز جمعه عالیشهر ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 اگر طالب‌زاده مستندساز نبود 🔺 بمناسبت ۹ اردیبهشت، اولین سالروز درگذشت استاد نادر طالب‌زاده ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 برپایی میز کتاب در دبستان پسرانه شهر کلمه 🔺 ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ 🔻 کتابهای استقبال‌شده: تو شهید نمی‌شوی ۲جلد چخ‌چخی‌ها ۱ جلد داداش ابراهیم۶ جلد فر و فر و فر صدامیاد ۵ جلد من هم ربات می‌سازم ۱ جلد الو مامان من این بابام ۲ جلد به جای کاغذ موشکی ۴ جلد موشک من ۱جلد ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 برپایی میز کتاب در دبستان دخترانه وحدت در شهر کلمه 🔺 6 اردیبهشت 1402 🔻 کتابهای استقبال شده: ۲ جلد الو مامان من این بالام ۴ جلد من هم ربات می‌سازم ۱ جلد موشک من ۸ جلد فر و فر و فر صدا میاد ۲ جلد مردی که زبان کبوتر‌ها را می دانست ۱ جلد کشتی نجات ۱ جلد عزیز خانوم ۱ جلد پرچمدار کوچک من ۲ جلد تولدت مبارک ۵ جلد زینب خانوم ۲ جلد عمو قاسم ۵ جلد دشمن یک چشم ۱ جلد عاشقانه‌ها جلد ۲ ۱ جلد تو شهید نمی‌شوی ۱ جلد آرزوهای دست ساز ۱ جلد پرنیان ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 کتاب رایگان 🔹 خورموج، میز کتاب، لیلا جعفی: گرم فروش کتابا بودم که دیدم یه پسر و دو تا دختر کوچولوی ۴ ساله، با ذوق و شوق غیر قابل وصفی، پول به دست، بدو بدو اومدن سمت میز. - سلام خاله - سلاام عزیزم. بفرمایین - خاله ما کیک میخوایم! لبخندی زدم و گفتم: خاله ما اینجا فقط کتاب داریم، اگه کیک می‌خواین باید برین و از بوفه مدرسه بخرین. 🔹 اینو که گفتم لبخندشونو جمع کردن و با لب و لوچه آویزان، ناامید برگشتن خونه. متوجه شدم از بچه‌های سرایدار مدرسه‌ان. 🔹 بعد از مدتی دوباره اومدن پیشم. ماشاالله چه بلبل زبون و حاضر جواب!!!! 🔹 یکی‌شون شروع کرد به التماس کردن که خاله بهمون کتاب میدی؟!!! پسرم محمد که هم‌سن و سال خودشون بود، دست به کمر زد و جوابشون داد که: اینا فروشیه، اینا فروشیه. اول پول بیارین تا بعد مامانم بهتون کتاب بده!!! 🔹 دوباره بدو بدو برگشتن سمت خونه. یکی‌شون باز برگشت و با بغضِ دلسوزانه‌ای گفت: خاله، مادرجون‌مون پول نداره که بهمون بده تا کتاب بخریم! دلم تاب نیاورد و گفتم: باشه خاله جان. من یه کتاب بهت میدم برای هر سه‌ تایی‌تون. می‌بری و به اونا هم میدی. لبخندی زد، چشمی گفت و با دل‌خوشی کتابو ازم گرفت و رفت. 🔹 چند دقیقه بعد با گریه اومد سمتم و گفت: - خاله اینا کتابم رو خراب میکنن، جون خودت به اینا هم یه کتاب بده!!! - عزیز دلم نمیشه. اون کتابی هم که بهت دادم، پولش رو خودم پرداخت کردم. برو خونه و به مامانت بگو پول کتاب اینقدر میشه و فردا بیا تا بهتون کتاب بدم. اگرم که کتابو بهشون نمیدی پس‌اش بده. - نه خاله جان بهشون میدم!!! 🔹 توی همین حین، آقا پسری که بنظر شر و شیطون می‌رسید، برگشت گفت: خب خاله گناه دارن بهشون کتاب بده!! 🔹 پیش خودم گفتم: کاش می‌تونستم به همه‌شون کتاب رایگان بدم!!! ولی چاره چی بود؟؟ این همه بچه که شدنی نیست!!!! ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 روستای ساحلی و روضه به زبان انگلیسی 🔹 روستانگاری؛ مهدی مقدسی: ظهر بود که به روستا رسیدیم. محل استراحت بچه ها پایگاه بسیج بود. برای پیدا کردنش یک بار روستا را رفتیم و برگشتیم. عجیب بود. جای جای روستا عکس شهیدی را نصب کرده بودند که شباهت زیادی به عکس شهید محمدحسن ابراهیمی داشت. از هر چند تیر چراغ برق در روستا یکی به عکس شهید مزین شده بود. 🔹وارد پایگاه مقاومت که شدیم، عکس را از نزدیک دیدم. خیلی شبیه بود. اصلا خودش بود. اما چه ربطی بین شهید ابراهیمی با روستای ساحلی «کرّی» در تنگستان؟! 🔹 استراحت مختصری کرده و وارد روستا شدیم. مرد جوانی را با دختر 10 – 12 ساله اش دیدم. - سلام. محمدحسن ابراهیمی اینجا زندگی میکرده؟! - نه! می آمد اینجا. با اهالی دوست بود. برایمان روضه میخواند. اینها را در حالی میگفت که خنده تلخش کاملاً عیان بود. 🔹 خیلی خوشحال شدم. محمدحسن ابراهیمی شهید برجسته بوشهری هاست. شهیدی است که تبلیغ انقلاب و اسلام ناب را وظیفه خودش قلمداد کرد و به «گویان» کشوری در آمریکای جنوبی رفت که حتی یک ایرانی هم در آن زندگی نمیکرد. بعد از شهادتش هم، رهبر انقلاب برایش پیام تسلیت صادر کرد. در گروه محققین پیام گذاشتم و تاکید کردم که از این شهید و آنچه به او مربوط است خاطره ضبط کنند. 🔹پرس و جویی کردیم و متوجه شدیم اصلا عموی شهید در همین روستا زندگی میکند. یکی از محققین را خواهش کردم که برویم خانه عموی شهید. پرسان پرسان «کیچه پس کیچه»ها را طی کردیم تا به خانه حاج آقا رسیدیم. فرزند کوچکش، عبدالصمد، که متولد دهه شصت است، آمد دم در گفت حاج آقا خواب است. برادران بزرگترم که همسن و سال شهید بوده اند هم ساکن روستایند. در گفت و گو با او متوجه شدیم هم عمو و هم پسر عموهای شهید معممند. بعد از نماز مغرب تماس گرفتم گفت پدر بیدار است. رفتیم. خانه را بررسی کردم مشکلی نبود. محقق خواهرمان را همانجا گذاشتم و گفتم مصاحبه‌تان که تمام شد همینجا باشید زنگ بزنید من بیایم دنبالتان. ده دقیقه نشده زنگ زد بیا. هرچه داد میزنم حاج آقای هیچ واکنشی نشان نمیدهد! خیلی پیر است. 🔹 به عبدالصمد گفتم حیف است. ما آمده ایم این همه راه اما خاطره ای از شهید نگرفته ایم. هرچه کردم بیا خودت مصاحبه بده و از برخوردهایت با شهید در همان سنین کم بگو گفت معذورم؛ بیا برویم خانه برادرهایم. به خانه های برادرها که رفتیم منزل نبودند. یکی بوشهر بود یکی فکر کنم قم بود و یکی هم راضی به گفتگو نشد. در راه بازگشت یادش آمد! گفت بیا برویم خانه دوست صمیمی شهید. هر موقع می آمد روستا، خانه ما هم می آمد اما خانه دوستش بیشتر میرفت و با او مأنوس بود. 🔹 به همراه عبدالصمد با محقق دیگری به راه افتادیم. رفتیم آخر روستا بعد از آن خانه، خانه ای نبود. در زدیم. گفت در زدن نمیخواد بریم تو. خودش در را باز کرد وارد حیاط بزرگی شدیم. آقایی آمد جلو. خوش و بش کردند. اشاره کرد که ایشان همان است که گفتم دوست صمیمی محمدحسن بوده. خیلی تعجب کردم. خیلی معمولی بود. خیلی خیلی معمولی بود. پسر عموهای معمم شهید خیلی فرهیخته اند عبدالعلی‌شان را الان نه فقط در استان که در استانهای دیگر هم میشناسند. اما شهید با این آقا مانوس بوده؟! - چه کاره است؟ - راننده است. با وانتش بار میبرد. بوی نان هم در خانه اش پیچیده بود. مستمان میکرد. همسرش نان محلی می‌پخت و در روستا میفروخت. گِرده صبحانه فردایمان را هم از او خریدند. حاج خانم هم خیلی تحویلمان گرفت. 🔹 آقا محمد، نوه یک شهید کشف حجاب رضاخانی در همان روستا بود. آژانها مادربزرگش را دنبال میکنند؛ در حالی که فرار میکرده زمین میخورد؛ هم خودش و هم بچه درون شکمش به شهادت میرسند. از نوجوانی دوست شهید محمدحسن بوده. این دوستی در جوانی اوج میگیرد. برای ازدواج با همسرش هم، شهید، محمد و مادرش را بر میدارد میبرد خواستگاری اولیه. در همان مقطع است که خانواده محمد پای روضه های انگلیسی اش مینشسته اند. به او میگفته بیا من برایت روضه به انگلیسی بخوانم ببین حال و هوایش چگونه است؟ روضه که تمام میشده میگفته‌اند بابا روضه انگلیسی چه ربطی به ما دارد؟ یکبار در گوشی به محمد میگوید که دارم یاد میگیرم که بروم روضه امام حسین را در آمریکا بخوانم و شهید بشوم. 🔹 مصاحبه با محمد سه ساعتی شده است. از آن اردو چندماه میگذرد. بارها به ارتباط شهید با محمد (که من از نزدیک دیده‌امش) فکر کرده‌ام و اینکه چه نسبتی بین شهید و شهادت با محمدهاست. حتما به خودی خود دریایی است که احتمالا ما را خیلی هم به آن راه نمیدهند. امروز ۱۵ اردیبهشت، سالروز پیدا شدن پیکر مطهر محمدحسن ابراهیمی در کشور غریب است. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
بسم الله الرحمن الرحیم با تأسف و تأثر از حادثه درگذشت دلخراش مجاهد جبهه تعلیم و تبلیغ حجت الاسلام آقای محمد حسن ابراهیمی اطلاع یافتم. جنایتکارانی که دست خود را به خون این جوان باایمان و فداکار آلودند وابسته به هر گروه و سازمان جاسوسی که باشند با این جنایت خود ثابت کردند که اهریمنانی سنگدل و ضد دانش و روشنگری و ایمان اند. این مصیبت را به والدین و همسر و داغدیدگان آن عزیز تسلیت می‌گویم و مقام و پاداش شهیدان را به روح او تهنیت عرض می‌کنم. و السلام علیکم و رحمه الله سید علی خامنه‌ای ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 علیرضا و یک جمعه دیگر در مصلی 🔻 علیرضا برای دومین جمعه میز کتابش را در مصلی برپا کرد. اینبار کتب بیشتری در اختیار داشته و کتابهای زیر را به دست مردم رسانده است: ترجمه الغارات، راض بابا، آقا محسن، آن سلام آشنا، چخ چخی ها، مردی که زبان....، یه دونه نون، رنگ آمیزی، حاج قاسم، دختر تبریز، فرنگیس، سیب آخر، در مکتب مصطفی 🔺 ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ - مصلی نماز جمعه عالیشهر ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 برپایی میز کتاب در مصلی نماز دیر 🔻 میز کتاب دیر از مرتب‌ترین میزهای کتاب استان بوشهر است که دیروز هم مثل هفته‌های گذشته در مصلی نماز جمعه این شهر برپا شده است. این میزکتاب عمدتا کار دخترخانمهای دبیرستانی ۱۳ -۱۴ ساله است. 🔻 آثاری که دیروز با استقبال مردم در دیر مواجه شده: مجموعه قهرمان من(عمو قاسم داداش ابراهیم و...) ۱۰عدد به شرط عاشقی متولد بهمن لبخند ابراهیم الو مامان من این بالام ابوعلی کجاست عسل مثل یه قصه رنگ امیزی بزرگ راهیار ۵عدد کلنا قاسم سلیمانی فر و فر چاپ دو ۳ عدد دختر تبریز برپا آقای کاف میم بچه های مسجد بلال ترجمه الغارات اسطوره های عشق تو شهید نمیشوی ستاره ها چیدنی نیستند تنها برای لبخند در آغوش پرچم دیر - ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu