eitaa logo
داریوش سجادی
889 دنبال‌کننده
789 عکس
242 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما با آمریکا مشکل نداریم با آمریکائی‌ها مشکل داریم! منظور از آمریکائی‌ها آن «آمریکائی مهترپنداشتان» و تازه به دوران رسیده‌ها و هویت باختگان «ایرانی» است که بی‌شخصیتی ملی خود را از طریق آمریکائی شدن و فرو رفتن در خلسه این‌همانی شدن با انسان تراز غرب مابازاء می‌کنن و با خودشیرینی برای «غرب ارباب‌پنداشته‌شون» علیه خاستگاه ملی و ایرانی‌شون «خوش رقصی» می‌کنن! تا چاکرمآبانه موجبات تشفی خاطر ارباب آمریکائی‌شون بشن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنبش «ما نمی‌توانیم» از تقی‌زاده تا رزم‌آرا از رزم‌آرا تا همین حالا! تقی‌زاده در کسوت «ریاست مجلس سنای پهلوی» فشرده پردازش ‌کورتکس مغزش جهت یابش فرمول برون‌رفت ایران از «عقب‌ماندگی تمدنی» خلاصه می‌شد در یک جمله: غربی شدن از نوک پا تا فرق سر! در کنار این نابغه(!) تیمسار رزم‌آرا «نخست وزیر پهلوی» بود که از منتهی‌الیه «خودسفله انگاشتی» ابراز لحیه فرمودند که «ایرانی حتی عُرضه ساختن آفتابه هم نداره»! البته رزم‌آرا با ارزنی تحشیه راست می‌گفت و آن اینکه «پهلوی‌ها» عُرضه ساختن یک آفتابه را هم نداشتن! و نه تنها نداشتن بلکه تتمه هویت ملی ایرانیان را نیز بی‌مبالاتانه ویران کردن. جنبش «ما نمی‌توانیم» انحصار به پهلوی نداشت و ویروسی است مانا که تاکنون نیز سخت‌جانی کرده و حاملان انفعال و خودحقیربینان را «ممات‌گردانی» می‌کند. نمونه‌اش گوشمالی اسرائیل توسط سپاه در «وعده صادق» بود در کنار ژاژخائی وارثان رزم‌آرا و تقی‌زاده بمنظور مرعوب کردن ایرانیان از مهابت دروغین اسرائیل.
مشنگیسم اگه «دست و پا» داشت!
مال خدا رو دزدیده ـ داره باهاش پُز می‌ده! نیچه با گزاره «تا چرائی زندگی را ندانیم بحث از چگونگی زندگی بی‌هوده است» انگشت بر نقطه درستی گذاشت. راز حیات و چیستی و چرائی و «برای چی زندگی کردن» پسووردی است برای فهم صحیح چگونه زندگی کردن. غایت قُصوآی رستگاری بشریت را می‌توان در فحوای یک «کلمه» ریخت‌شناسی و آسیب‌شناسی کرد. عموم پرسش‌های هستی شناختی (Ontological) و علت‌العلل رنج و لولی‌وشی و مغمومیت انسان منحصراً در گرو یک «میم» است. رنج توام با غفلت بشر ریشه در آنی و آناتی دارد که با الصاق یک «میم» به خود و مافیهای خود، برای «خود» احراز مالکیت و جعل هویت می‌کند: خودم ـ زندگیم ـ مسکنم ـ همسرم ـ فرزندم ـ سمتم ـ قدرتم ـ ثروتم ـ حقم ـ لذتم ـ کسوتم ـ مکنتم ـ مسندم ـ معرفتم ـ منزلتم ـ مملکتم همه اینها به اعتبار جعل حق مالکیتی است که نیست! اگر منشاء حق «مالکیت» است و مالکیت ناشی از عاملیت و سببیّت «خود اتکایانه» در خلقت مایملک است. بدین منوال بشری که مالک هیچ چیزی در دنیای درون و برونش نیست و همه داشته‌هایش را امانی تحصیل کرده در آنصورت حق ندارد تا با رُبایش ثروت «امانی‌اش» مطالبه «مالکانه» کند. «زیست امانی» و «زندگی بر محور امانت‌داری» گمشده انسانی است که در «توهم منیّت» و «جعل مالکیت» خود را در کانون رنج و حیرانی افکنده واقعیت عریان ایشان کمدی تلخ آنانی است که: مال خدا را دزدیدن ـ دارن باهاش پُز می‌دن! طلب حق برای مال مسروقه! در زندگی امانی «اخلاق» هدف نیست «گارد ریلی» است برای رسیدن به هدف.
فصل کمدی اپوزیسیون اپوزیسیون ایران بعد از گذار از یک دوران تراژیک ظاهرا اکنون و اینک در حال ورود به فصل کمدی‌اش شده. مهدی نصیری یکی از آخرین نخاله‌های پالایش شده از بدنه انقلاب اسلامی در قامت یک ونتی‌لاتور احساس رسالت کرده تا با دادن تنفس مصنوعی به ریه‌های «اپوزیسون رو احتضار» این مرده متحرک را با «وحدت تاجزاده و شاهزاده» بازیافت کند! دوگانه‌ای قابل وثوق با فصل مشترکی از اسلام مناسکی که بقول علی شریعتی آن دین مخنث تنها به درد خاک خوردن بالای طاقچه می‌خورد. اسلامی که قرآنش برای «شاهزاده» بزک سفره عقد است و برای «تاجزاده» شاه‌مهره دفع مصیبت! بقول ریاضیون دو خط موازی در بی‌نهایت به یکدیگر می‌رسند و دو اختلال هویتی در بلاهت!
ریزش‌های خجسته! حسین قدیانی جدیدترین نمونه از فرآیند «پالایش و رویش» در بدنه انقلاب اسلامی است که در مقام یک «سی‌مپتوم» فهمی ریخت‌شناسانه از ظرفیت پالایش در انقلاب را در اختیار متخصصین نژندهای روانی قرار می‌دهد. اساسا بازبینی مکانیزم تصفیه و پالایش انقلاب اسلامی نشان می‌ده در فرآیند «سگالش خالص‌سازی انقلاب» بین متاخرینی نظیر اکبر گنجی و تاجزاده یا شعله سعدی و ابولفضل قدیانی و مهدی نصیری و نوباوگانی مثل حسین قدیانی تفاوت بارزی وجود نداشته و تقریبا عموم این موارد شاخص‌هائی‌اند از اتصال هیجانی و احساسی به انقلاب اسلامی که بدون درک و فهمی معرف‌شناسانه از «انقلاب خمینی» و «خمینی انقلاب» از جوار هیجانات اولیه ناشی از اینرسی انقلاب دفعتا دچار بهجت روحی شده و با اخذ تشخص از اینرسی انقلاب به صف انقلابیون پیوسته و پس از افول اجتناب‌ناپذیر تب و هیجان انقلابیگری به همان سرعت قبلی اما این بار در خلاف جهت «هیجان‌زدگی» و بعضا با تغذیه از خاستگاه اجتماعی‌شان «گند چاله‌دهانی» می‌کنند. فایل صوتی قدیانی با ادبیات چارواداری و گویش چاله‌میدانی خطاب به ابطحی نمونه خوبی از رادیکالیزم پنهان و پرخاشگری مسبوق به سابقه نزد روان نژندان مزبوره. عنصر محوری در ریخت‌شناسی این رفتار سینوسی، تفوق ترشح و برون‌ریخت آدرنالین در متابولیسم رفتاری و گفتاری افراد مزبوره که بشکلی نشئه‌آور «حظ شجاع باورانه از خود را» در ناخودآگاه این افراد مابازاء می‌کنه. نوعی تندروی خویش‌کامانه جهت جبران حس و تصور عقب ماندگی‌شان در گذشته. فرآیندی که منجر به ریزش و پالایش قابل فهم در بدنه انقلاب اسلامی می‌شه که بقول مرحوم امام: امروز ناراحت نیستیم که کنار ما نیستند چون از ابتدا هم نبودند!
ژیگولاسیون! شکاف اجتماعی در ایران برخلاف تصور شکاف سنت و مدرنیسم نیست. دوگانه اصلی دوگانه سنت و اسنوبیسم یا نژند «خودخاص پنداری و افاده سالاری» است اسنوبی‌های متوهم به مدرنیته «متفرعنینی‌اند» که بدون برخورداری از کمترین تفطن و التفات و حظی از مبانی مدرنیته و زیست مدرن و عقلانیت مدرن، تنها ادای مدرن‌بودگی را پانتومیم می‌کنن. نوعی تازه به دوران رسیدگی که با تاسی به ظواهر مدرنیته و مشابهت ساختن بین خود با ظواهر انسان مدرن «ژیگولاسیون» را در قامت مدرنیسم فهم و زندگی می‌کنن.‌ ثلاثی «کیش ـ دوبی ـ آنتالیا» بهشت این اقشاره که با سفری چند روزه به این ثلاثی خود را در حظ «این‌همانی شدن» با انسان تراز‌غرب و خلسه «مثه خارجی‌ها شدن» فرو می‌برن! خجسته استثناهائی که فرای ثلاثی «کیش ـ دوبی ـ آنتالیا» از اقبال رفتن به یک کشورغربی نیز برخوردار می‌شن «اصل جنس‌اند» که در توهم «رستگاری» به «اُرگاسم هویتی» می‌رسند!
عامل همه دزدی‌ها هاشمی بود! https://www.youtube.com/watch?v=pcydYkwk_Yk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه فهم پهلوی! صرف‌نظر از شیوه بقدرت رسیدن رضا و محمدرضا پهلوی از طریق لقاح مصنوعی در رحم اجاره‌ای انگلستان و با چشم‌پوشی از سنت مُلکداری مستبدانه‌شان اما نمی‌بایست منکر خیرخواهی و خیراندیشی این دو برای ایران و ایرانیان شد. مشکل فقط این بود که همه فهم پهلوی از ملکداری همانی بود که انجام دادن و اساسا درکی درست و تخصصی از خیریت جامعه نداشتن. این پدر و پسر بدلیل نداشتن تحصیلات آکادمیک و عجزشان از سلوک «مُلکداری مُدرن» نهایتا همه فهم‌شان از توسعه و پیشرفت خلاصه شده بود در همان ابراز لحیه تاریخی تقی‌زاده: «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن»! نسخه‌ای که بدلیل تباین‌اش با هویت ایرانی منجر شد تا ایرانیان در ۵۷ آن نسخه ناسازگار را به صورت پهلوی‌ها استفراغ کنند. ...
از «شهناز تهرانی» تا «مهدی نصیری»! اینکه مهدی نصیری بعد از عمری توپخانه‌داری از منتهی‌الیه دست راستی‌های داخل کشور و بعد از اعلام برائت از گذشته خود امروز شانه به شانه «شهناز تهرانی» مُبدل شده به یک آپاراتچیک دلباخته رضا پهلوی (مبتذل‌ترین فرزند خانواده پهلوی‌ها) چنین موتاسیونی را باید شوخی و عبرت تاریخ تلقی کرد. شیدائی امروز مهدی نصیری نسبت به رضا پهلوی تداعی آن محکوم به جهنمی بود که وقتی مخیر شد تا خودش مجازاتش را در جهنم انتخاب کنه و دید «اصغر قاتل» گوشه‌ای نشسته و آنجلینا جولی «شلپ شلپ» در حال بوسیدنه اصغر قاتله به وجد آمد و گفت: من همین مجازات اصغر قاتل رو می‌خام! شیطان هم بهش گفت: احمق ـ این مجازاته آنجلینا جولیه نه اصغر قاتل! اما در این میان قبل از محکومیت رضا پهلوی به موانست با مهدی نصیری، نکته حائز اهمیت فراخوان «اتحاد تاجزاده و شاهزاده» است که انصافا ظلمی است به تاجزاده. تاجزاده هر چند پل نشکسته‌ای پشت سر خودش باقی نگذاشته اما مجالست دادن بین تاجزاده که لااقل دوزی از سواد را در انبانش داره و نشاندنش کنار «بی‌سواد‌ترین عنصر اپوزیسیون» کمال بی‌انصافیه. می‌گن اون چیزی که باعث شد حکیم ابولقاسم فردوسی تن به امریه سلطان محمود جهت نوشتن «شاهنامه» بده زندانی کردن فردوسی و هم‌بند شدنش با چوپانی بی‌سواد بود که با دیدن چهره فردوسی مدام می‌گریست و می‌گفت صورت فردوسی شبیه بُزم هست و با دیدنش یاد بز عزیزم می‌افتم!