May 11
کاش هاشمی میمُرد!
محسن هاشمی، فرزند آیتالله هاشمی رفسنجانی در رابطه با ناآرامیهای خیابانی اخیر اظهار داشته:
ناامیدی قشر بزرگی از جامعه باعث ترس آنها از آینده شده است. اگر آیتالله هاشمی این روزها زنده بود، امید را به جامعه تزریق میکرد. زیرا امید به آینده کشور را به سمت توسعه، رشد و رفاه میبرد. آیتالله هاشمی همه را درک میکرد حتی آنان که به خیابان برای اعتراض میآمدند؛ زیرا این افراد همان کسانی هستند که صدایشان را نشنیدهایم.
...
جناب آقای محسن هاشمی کاش پدرتان در ۱۹ دی ماه ۹۵ مُرده بود اما متاسفانه ایشان نمُرد و یا بهتر آنست گفته شود میراث ناصواب ایشان در کشور نمُرد و همچنان مانائی داشته و ضربهزننده به منافع ملی کشور است.
محسن هاشمی متوجه نیست وضعیت کنونی کشور محصول سیاستهای نسنجیده و توسعه یکجانبه و بدون مطالعه دولت ابوی است که مانند سلفاش «محمدرضا شاه» کشور را مبتلابه رشد کاریکاتوری کرد.
جناب آقای محسن هاشمی
این پدرتان بودند که از سال ۶۸ با توسعه محاسبه نشده و بدون مطالعه کارشناسانه و نالازمامه اقدام به گسترش مراکز متعدد دانشگاهی در کشور کردند تا مثلا مشکل دیپلمههای بیکار در دوران ریاست جمهوریشان را مرتفع کنند.
ترفندی سادهاندیشانه که نتنها مشکل را حل نکرد بلکه کشور را با خیل گسترده لیسانسه و فوق لیسانس و دکتراهای بدون کار و بعضا بدون سواد مبتلا کرد که اینک مطالبهگری خود را کف خیابان قرار دادهاند.
جناب آقای محسن هاشمی «پدرتان» متهماند با سیاستهای ناصواب و نابلدانهاش، طبقهای جدید در کشور ساخت صرفا «افادهسالار» «بلعنده» و «تایتلسالار» که پشت مقواهای لیسانس و فوقلیسانس و دکتراهای خود پنهان شده و «تشخُّص» میفروشند و با کمترین «شانیت و صلاحیت تخصصی» بدون هیچ «تولید محتوا» یا «ارزشی افزوده» تنها مطالبهگرند و سهمشان از بهشتهای مفروض انگاشتهشان در زندگی را باجخواهی و ژاژخائی میکنند.
کاش آیتالله هاشمی رفسنجانی در دی ماه ۹۵ مُرده بود!
#داریوش_سجادی
یک وهابی خوب، وهابی مُرده است!
برون ریخت مطالبات و اعتراضات مشروع و مدنی بخشی از ایرانیان در ادوار مختلف همواره و ناجوانمردانه بسرعت توسط حرامیان مصادره و به انحراف میرود.
در موومنت ۴۰۱ نیز هر چند با فوت تلخ مهسا امینی تراکمی از مطالبات و اعتراضهای عرفی بخشی از جامعه بصورت مدنی برون ریخت شد اما مطابق معمول با ورود ناخوانده و حضور صورت نشسته سازمان های تروریستی و برانداز و دخالت رسانه نماهای خارج از کشور، بشکلی قابل انتظار این موومنت نیز مصادره و پیش پای اجانب ذبح شد و اکنون آنچیزی که از آن باقی مانده جنگی نیابتی است بین عربستان سعودی و ایران با محوریت سازمان تروریستی «ایران اینترنشنال»
جنگی که طی آن ریاض میکوشد عقب ماندگی و شکست اش در یمن و عراق و سوریه را در تهران و از طریق بروز «جنگ شهری» مابازاء کند.
غافل از آنکه برای قاطبه ایرانیان:
یک وهابی خوب(!) چه در ریاض چه در لندن، یک وهابی مُرده است.
ریاض و دخالتش در امور داخلی ایران حکم انداختن نجاست در دیگ غذای ایرانیان است که ولو یک قطره این نجاست نیز از نظر ایرانیان کراهت دارد.
#داریوش_سجادی
آنرا که خانه نئین است، بازی نه این است!
بعد از اقامتی سه ماهه شب گذشته به آمریکا برگشتم و این سه ماه فرصت مناسبی شد برای مشاهده بدون واسطه از تحولات ایران.
در مضیقترین تعریف ممکن میتونم بگم عموم ایرانیان از لحاظ سایکولوژیکال جمعیتیاند که ابتدا دوست و دشمن خودشون رو انتخاب میکنن و سپس برای انتخابشون و شیدائی و نفرت از دوست و دشمنانشون دلیل و قرینه و استدلال «میسازن»!
اول انتخاب میکنن چه چیزی خوب یا بده و سپس برای انتخابشون دلالت میسازن!
خیلی اهل استدلال نیستن و بعضا بصورت «تباری» به «کُنشها» واکنش نشون میدن! و بر همین منوال آرزوها شونو «زندگی میکنن»
خوشآیندهای خودشونو تئوریزه میکنن.
صرف نظر از اینکه این «تئوریها» شدنی باشه یا نباشه!
هادی خرسندی زمانی میگفت:
بچهها این خانه اجدادی است
مرهم دردش کمی آزادی است
برخلاف خرسندی مرهم درد این خانه کمی «آگاهی» است.
بدون داشتن آگاهی دغدغه آزادی دارن.
قبلا گفته بودم که این اقشار میدونن چی نمیخوان اما نمیدونن چی میخوان!
اما در واقع نمیدونن چی باید بخوان!
عموم ایرانیان بدون صاحب صلاحیتی اما «کارشناس سیاستاند» به همون منوال که کارشناس خلبانی نیز هستن اما همه تخصص و داوریشون در خلبانی در یک چیز خلاصه میشه اونم فرود خوب یا بد خلبان!
در ماجرای «مهسا ۴۰۱» نیز همین سرگشتگی مشهوده.
اقشار دینگریز در غائله مزبور دغدغه آفرینش ساختمانی را دارند که اساسا فاقد فونداسیونه.
ساختمانی را آرزوتراپی میکنن بدون فونداسیون و بدون مهندس (بخوانید رهبر) که وقتی آسیبشناسانه مواجه با این فقدان میشن (بیرهبری) برای استتار آن نقیصه «تئوریبافی رویااندیشانه» میکنن بر این منوال که:
نداشتن رهبر محسنات جنبش ما است!
تیری را میزنند و هر کجا خورد دورش خط میکشن و میگن همین جا هدفمان بود.
در حال تخیل ساختمانیاند که نه مهندس داره نه نقشه راه و مصالحاش تنها «خشم» است.
خشمی که تنها توان «تخریب داره» نه ساختن!
تلاش دینستیزانه برای ساختن خانهای بدون فونداسیون همانست که سعدی پروایش را داشت:
آنرا که خانه نئین است، بازی نه این است!
استراکچر روی فونداسیون میشینه و فونداسیونی که فاقد مبانی اپیستمولوژیکه محکوم به زواله.
ادامه دارد
#داریوش_سجادی