eitaa logo
داریوش سجادی
944 دنبال‌کننده
868 عکس
297 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 برنامه لایو دکتر با برنامه ۶۰ دقیقه BBC موضوع: بررسی تاثیر تحریم ها 🆔 لینک اول 👇👇👇 https://twitter.com/bbcpersian/status/1159163380331999232?s=21 🆔 لینک دوم 👇👇👇👇 https://twitter.com/bbcpersian/status/1159163683387260928?s=21 🔺با فیلترشکن باز کنید
... آقای ترامپ بقول شما آمریکاییان : اگه دفعه اول گولم زدی‌؛ شرم بر تو و اگه دفعه دوم گولت را خوردم شرم بر من! ایران یک بار در خوش باوری عملگرایان فریفته فریبایی های سلف شما (اوباما) شدند و خود را اسیر دام چاله برجام کردند! اکنون چرا باید مذاکره جویی شما را باور کنند و مجدد شما را جدی بگیرند و باور کنند؟ حزم اندیشی بمعنای اخذ تنبه از تعقل است ...
‍ خزر را چند فروختی؟ چالش عوامانه «خزر رو چند فروختی؟» نزدیک ترین نمونه از مظلومیت سیاست در زمین عوام‌زدگی جماعتی است که به سنت مالوف بدون کمترین شناخت از «حقوق بین المللی دریاها و قوانین مترتب بر آب‌های سرزمینی» یک شبه دچار عرق ملی شده و سنسورهای وطن دوستی شان آمپر چسباند! صرف نظر از توافقات اولیه در کنوانسیون رژیم حقوقی «خزر» (!) نکته حائز اهمیت دفاع کاریکاتوری از محروسه جغرافیائی ایران توسط مدعیانی است که فاقد کمترین سواد جغرافیائی بوده و با الفبای سیاست نیز ناآشنایند. ایشان همان جماعتی اند که برای اندکی جابجائی نقطه فارس در گزاره خلیج فارس مبتلا به رعشه و تشنج عضلانی می شوند اما همین جماعت سالها است که دریای شمالی ایران را در بی سوادی محرز و با «افتخار» بنام یکی از جنایتکارترین دشمنان تاریخی ایران انشاء و اقرار می کنند بدون آنکه بدانند خزری ها قوم یهودی تباری مستقر در سرحدات شمال غربی ایران بودند که سالها از ناحیه زیاده خواهی‌ها و شرارت‌های توسعه طلبانه‌شان جنگ های ایذائی متعددی را در آن منطقه به ایران تحمیل کردند. علی رغم این عموم ایرانیان در یک مخنثی ملی دریای شمالی‌شان را «خزر» می نامند و طرفه آنکه بجز ایرانیان بقیه ملت های جهان دریای شمالی ایران را به درستی «کآسپین» می خوانند! کآسپین در واقع تلفظ نام اصلی دریای شمالی ایران است که زمانی دریای «قزوین» نام داشت و قزوین در گردش زبان فرنگی ها «کَسپین» خوانده می‌شد و بمرور مُبدل به کآسپین شد! سیاست که بیش از حد همگانی شود، لاجرم کمدی هم می شود! @dariushsajjadi1344
خانه به دوشان تلویزیون‌های فارسی زبان خارج از کشور لامحاله کولی‌هائی سرگشته را تداعی می‌کنند که لامکانی جغرافیائی و لاهویتی ذهنی و لالمانی فکری خود را کول‌بری می‌کنند. آوارگی رقت‌انگیز پرسنل این شبه رسانه‌ها را می‌توان آئینه عبرتی از تحقق وعده خداوند در »کتاب ارمیای انجیل« محسوب کرد که پیش‌تر فرجام آوارگی و دربه‌دری و ژاژخایدن‌ها و ژندگی عقلی‌شان را این چنین بشارت داده بود: در آغاز سلطنت صدقیا پادشاه یهودا، خداوند قادر متعال پیامی بر ضد ایلام (ایران) به من داد و فرمود: «من سپاه ایلام (ایران) را در هم خواهم کوبید. مردم ایلام (ایران) را به هر سو پراکنده خواهم ساخت طوری که هیچ سرزمینی نباشد که آوارگان ایلام (ایران) در آن یافت نشوند و ایشان را به دست دشمنان خواهم سپرد تا به کلی نابودشان کنند. من پادشاه و بزرگان ایلام (ایران) را از بین خواهم برد و تخت سلطنت خود را در آنجا برقرار خواهم کرد. تعدد و تکثر تلویزیون های فارسی زبان خارج از کشور برخلاف تصور قبل از آنکه بتوانند ابزاری جهت اطلاع رسانی و تنویر افکار عمومی محسوب شوند ویترینی ارزشمند از گونه‌های مختلف روان‌نژندی شخصیتی و ناکامی‌های هویتی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهند که مستحق برخوردی کلینیکال و پاتولوژیکال‌اند. کولاژی مشهود از جماعتی محزون و رنجور که »خویش‌کم‌بینی« خود را از طریق همزاد‌پنداری مهترانگارانه از تمدن غربی و شکلک درآوردن به ایران در قفای ارباب غربی، مُسکن‌سازی می‌کنند. کثرتی اسباب عبرت که چگونه بحران هویت می‌تواند عقیم‌بودگی فکری را با توهم دانائی و توسل به اداهای غربندگانه، استتار کرد.
چلیپا‌کشان! اقامتم در ایران این فراغت را داد تا فیلم خوش ساخت سرخپوست را ببینم فردی اعدامی که چلیپاکش زندگی‌اش شد و تقدیرش آن بود تا با چوبه داری که باید اعدامش می‌کرد با همان چوبه دار بگریزد! سرخپوست را صرف نظر از زیبائی‌های بصری از حیث محتوا کنتراستی یافتم در حد فاصل لگالیسم تا رمانتیسم! زندانبانی که در دوگانه قانون و اخلاق، ترفیع خود را فدیه تصمیم خود کرد سرخپوست بنوعی بازتولید بازرس ژاوری بود که ویکتور هوگو در بینوایان حاذقانه در دوگانه قانون و اخلاق مخیرش کرد و ژاور اخلاقمندانه، قانون پذیری خود را زیر پا گذاشت و ژان والژان را آزاد کرد. هر چند ژاور نیز مانند زندانبان سرخپوست خود را قربانی این انتخاب سخت اما اخلاقمند کرد
کیفرخواست! فیلم قسم را در مضیق‌ترین خوانش ممکن میتوان کیفرخواست محسن تنابنده نسبت به مراسم قسامه در آئین دادرسی ایران محسوب کرد! زنی که در جستجوی تشفی خاطر بابت قتل خواهرش اتوبوسی از اقوام را به راه می‌اندازد تا با حضور در مراسم قسامه موجبات قصاص قاتل را فراهم آورد. تلاشی مفهوم که در پایان فیلم معلوم می‌شود قاتل بیگناه بوده و اگر یک اتفاق غیرمترقبه پیش نمی‌آمد (اعتراف دختر افغان) ناگزیر بیگناهی با قسامه به دار مجازات آویخته می‌شد. نگاه تنابنده در قسم نگاه ریخت‌شناسانه (مورفولوژیک) نبود و از منظری ارزش‌داورانه (آگزیولوژی) بیننده را بشکلی نامحسوس بسمت کژداوری و کوژتابی به آئین قسامه در ساختار قضائی ایران دلالت می‌کرد. پس زمینه یک شتر در فرای مجادلات راکبین اتوبوس مهارت توام با شیطنت کارگردان در انتساب این سنت قضائی به بدویت صحرانشینانه و شترسوارانه عرب جاهلی را بارگذاری می‌کند!
قاتل سحر خدایاری کیست!؟ سحرخدایاری را باید نماینده نسلی تلقی کرد که در گنداب سیاست‌‌بازی و غرقآب ندانم‌کاری و تعفن ذائقه‌سازی‌های مهوع مشتی بندباز سیاسی کشته شد؟ سحرخدایاری را به کفایت می‌توان نماد و نماینده نسلی قلمداد کرد که لامحاله کم وزنی عقلی و بی‌وزنی هویتی خویش را چلیپاکشی می‌کنند! نسلی که در نقطه تباین با نسل دیروزی است که در دهه پنجاه برخلاف سحرخدایاری و هم‌ترازان سحرخدایاری دغدغه‌شان نشستن در استادیوم و جیغ زدن برای ۱۱ نفر مشنگ‌تر از خودشان نبود! نسل دیروز اگر قهری داشت و قهرمانی اگر دردی داشت و دردمانی! قهر و درد و قهرمان و دردمان را از بطن مطالعات فلسفی و مکاشفات عقلی‌اش احصا و استحصال می‌کرد. دغدغه‌های نسل من را فرانتس فانون و برتراند راسل و آندره ژید و مارسل پروست و جمیله بوپاشا و شریعتی و جلال و نهضت حسینی قیام عاشورا نشانه گذاری می‌کرد! حتی خوانندگان نسل من ام‌کلثومی بود که در جنگ شش روزه آنچنان مبتهجانه در بسیج سربازان مصری خواند که بعدها مناخیم بگین در توجیه قتل‌عام سفاکانه تل‌زعتر گفت اگر ام‌کلثوم در ۶۷ آنچنان سربازان مصری را به وجد نمی‌آورد ما نیز در تل‌زعتر آنچنان نمی‌کردیم! نسلی که اگر هم خودزنی می‌کرد جان شیرین‌اش را فدیه آرمان‌های بلند آزادی و استقلال و مبارزه با استعمار و استبداد می‌کرد. شوربختی است که با نسلی مواجه‌ایم که دغدغه‌اش فوتبال و نشستن در استادیومی شده که برون دادش مشتی الدنگ بی‌سواد و بد ‌دهان‌اند که کل افتخارات ملی‌شان با بلع میلیاردها تومان پول بی زبان، زنگ تفریح شدن برای فوتبال باشگاه های حرفه‌ای جهان است! نسلی که آنچنان مغزشوئی شده که سطح مطالباتش تا زوال نشستن در استادیوم و جان دادن برای آن نشیمنگاه منحوس تنازل یافته! ام‌کلثوم‌شان نیز ساسی مانکنی شده که جنتلمن است! و خانومش هم جندرمن! و آن روان‌پریش نیز قهرمان‌شان شده که از بطن دنیای کالاانگاری به زن، کورعقلانه با بیرق روسری‌های سفید سحر را قربانی نگاه جنسیتی به زنان در ایران قلمداد می‌کند. سحر را شماتت نبایست کرد. سحرها را به استادیوم راه ندهید مردها ر ا نیز به استادیوم راه ندهید اساسا گِل بگیرید درب دنیای فوتبال ایران را که خروجی اش همه چیز هست جز ورزش! سحر را خدا داد اما فوتبال مبتذل و منحط ایران و تنازل مطالبات نسل جوان به چنین انحطاط و ابتذالی سحر و سحرهای بیشماری را از ما گرفته و می‌گیرد. کاش عدلیه ایران نیز قبل از دغدغه نشیمن‌گاه دخترکان ایران در استادیوم کمی هم سودای ارتقای اندیشه و عقل و معرفت و شعور این دخترکان را عهده داری می‌کرد!
وقتی نخواهی واقعیت رو قبول کنی ، واقعیت می‌کوبتت به دیوار! و خودشو بهت تحمیل میکنه بولتون وعده داده بود بهمن ۹۷ جشن سقوط جمهوری اسلامی را در تهران بزگزار میکند! حالا همچون سنگ استنجا اخراجی کاخ سفید شده و با خودش میگه: چی فکر می‌کردیم و چی شد!!!؟
داریوش سجادی: ... جناب پناهیان ـ هر چند به درستی سنت سیئه دو قطبی‌سازی را در مناسبات رفتاری ایرانیان نشانه‌گذاری کرده‌اید اما آنرا به خوبی آسیب‌شناسی نکرده‌اید. کثیری از ایرانیان به لحاظ تاریخی آلوده‌ترین افراد به ایدئولوژی شیطانی‌اند! مقاله شیطانیزم ایرانی متن کامل این مقاله را در سایت یاسین عصر (آدرس زیر) ببینید https://bit.ly/2mjTWr3
… ساکنان کاخ شیشه‌ای! فرای آثار نظامی و اقتصادی حمله به پالایشگاه نفتی سعودی این عملیات از حیث محتوا برخوردار از هوشمندی بالائی بود تا حدی که بخوبی توانست اهدافی فرای پالایشگاه «بقیق» را در عمق استراتژیک ریاض، مورد اصابت قرار دهد. در مقام تشبیه کروزهای اصابت کرده به پایانه آمریکائی «آرامکو» حکم تدبیر حاذقانه حکیمی را داشت که در «گلستان» بی‌تابی غلام در کشتی و وحشت وی از دریا را با افکندش در مهیب و نهیب خروشان دریا تشفی داد و غلام مصیبت دیده در بازگشت به کشتی «آرام گرفت» و بصرافت افتاد که: قدر عافیت آنی داند که به مصیبتی گرفتار آید. ریاض تا قبل از حملات ۱۴ سپتامبر بدون توجه و تفطن به شدت آسیب‌پذیری‌اش از یک جنگ محتمل در منطقه، به لطائف الحیل می‌کوشید تا واشنگتن را ترغیب و تشجیع به جنگ نیابتی با ایران کند. مالیخولیای آل‌سعود این امکان را به ایشان نمی‌داد تا بفهمند بر فرض ورود مستقیم ارتش ایالات متحده به جنگ با ایران باز هم این عربستان است که بمثابه گوشت مقابل توپ بهترین و نزدیک‌ترین و در دسترس‌ترین هدف در جنگ مفروض است و تاسیسات و تجهیزات و تمهیدات‌اش، خوش‌دست‌ترین هدف کم‌هزینه برای کروزهای از نوع عملیات ۱۴ سپتامبر خواهند بود! عملیات ۱۴ سپتامبر و عمق استراتژیک مورد اصابت قرار گرفته در این عملیات قبل از «بقیق» و «خریص» فاهمه دولتمردان ریاض را مورد اصابت قرار داد و با صراحت و شفافیت به ایشان فهماند: آنرا که خانه «نئین» است بازی نه این است! و آنانکه در کاخ شیشه‌ای نشسته‌اند و جبروت‌شان با سنگریزه‌ای می‌شکند عقلاً و قهراً بیشتر موظفند از تنش احتراز جویند. ولو آنکه دلخوش به استتار فتوری و زبونی خود پشت قوای مسلحه مهتران آمریکائی‌شان باشند! لکنت اولیه و چند روزه حکام سعودی در فردای عملیات ۱۴ سپتامبر را باید ناشی از شوک و غافلگیری ریاض تلقی کرد که فهمید در جنگی مفروض با ایران ولو آنکه ریاض‌شان در کنف حمایت «ترامپ» نیز باشد علی ایحال هزینه اصلی و خسارت قطعی بر عهده و ذمه حکومتی است که مجبور است با ایران همسایه باشد! و اگر مختصر عقلی در مخیله سعودی باقی مانده در آنصورت می‌بایست غلامانه گوشه‌نشینی در کشتی عافیت «همزیستی مسالمت‌آمیز» با ایران را وجه همت خود قرار دهند! هر چند دولتمردان سعودی هنوز هم تا آن اندازه ذکاوت ندارند تا بفهمند: ترامپ مرد جنگ نیست و به تعبیر خودش تخصص‌اش دوشیدن پستان گاو‌های شیرده کاخ‌های شیشه ای سعودی است! …
📌 اطلاعیه در نظر دارد جهت تکمیل کادر علمی چند واحد معاونتی از توانمندان و علاقمندان دعوت به همکاری نماید. 🔹شرایط همکاری 👇👇 ۱) دانشجو یا فارغ التحصیل ارشد یا دکتری؛ علوم سیاسی / مدیریت رسانه / تحقیق در ارتباطات / ژورنالیسم ۲) فعال ؛ سیاسی / رسانه ای / شبکه های اجتماعی ۳) پیج ها و کانال های فعال + تولید محتوای سیاسی ۴) ساخت کلیپ ۵) مستند سازان حرفه ای 🔸افراد بصورت شخصی یا گروهی که فعالیت ثبت شده ای دارند میتوانند به شماره مندرج در آگهی پیام دهند. ** لازم به ذکر است با افراد یا گروه هایی در همکاری خواهد شد که هیچ گونه جهت سیاسی اعم از اصولگرا شامل پیرو اشخاص خاصی بودن...یا اصلاح طلب ....و...نداشته باشند. 🔸بعد از گزینش نهایی و بستن قرارداد قانونی ، طبق قرارداد حق الزحمه نیز پرداخت خواهد شد. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 لطفا افراد واجد الشرایط پیامک دهند. از تماس مستقیم با این شماره جدا خودداری نمایید. 0905 819 8578 مدیریت
جلال آل‌احمد تعریف می کرد: روزی در یکی از کوچه پس کوچه‌های مشهد با پوستینی روستائی نشسته بودم که ناغافل یکی از زوار دهات به پشت‌ام زد و بدون آنکه بین خودش و من تفاوتی احساس کنه پرسید: عمو پوستین‌ات رو می فروشی؟ جلال می گفت خدا رو شکر کردم که وسوسه دکترا گرفتن را در من کشت تا با چهار کلاس سواد دانشگاهی خود را از جامعه‌ام دور نبینم و امروز این پیرمرد روستائی من را از جنس خود بداند و ببیند. ــــــــــــــــــ متاسفانه این آفت قدیمی سالهاست که گریبان گیر فضای دانشگاهی ایران است و جوانان با ورود به دانشگاه و گذراندن چهار واحد عمومی احساس «خود نیچه‌بینی» کرده و با تفرعن و تکبر خود را تافته جدا بافته از جامعه فرض می‌کنند و بینی خود را از بوی تعفن مردم شان(!) گرفته و با کراهت از ایشان روی برگردانده و در توهم روشنفکری و همه چیزدانی و فضیلت و برتری و از ما‌بهترانی، فرو می روند! اطوارهای مسمایان به روشنفکری در سینما «عصر جدید» بعد از تماشای «هامون» مهرجوئی مهوع بود. همان هائی که مهرجوئی در «هامون» کیفرخواستی علیه‌شان صادر کرد که «عمری درس خوندن تا گُهی بشن اما هنوز آویزون‌اند»! جماعتی که با «خودفریبی و توهم» از روشنفکری فقط ادا درآوردن و موی دمب‌اسبی و عینک پنسی و صرف قهوه اسپرسو را عهده‌داری می‌کنند! شخصاً اعتراف می‌کنم: من روشنفکر نیستم! باور به روشنفکری با قرائت ایرانی، تن دادن به تفرعن شیطانی است. همان شیطانی که با ابتلا به خود برتربینی که «من از آتشم» و «انسان از خاک» متفرعنانه از تعبد خداوند تمرد ورزید! وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ و به فرشتگان گفتيم :آدم را سجده کنيد،همه سجده کردند جز ابليس که سرباز زد و برتری جست. برخلاف سنت Enlightenment که غافلانه و به اشتباه در ایران آنرا Intellectualism می‌انگارند! روشنفکری از این جنس در غرب تنه بر عقلانیت می‌زد. این در حالی است که سنت روشنفکری ایرانی تن دادن به یک دوگانه منحط از تبختر و فخرفروشی و خود برتربینی است. متابعتی از منطق آشنای باینری و فهم دیجیتالی «انسان ایرانی» از جهان و کائنات و متعلقات و محتویاتش! گفتمانی سیاه و سفید که در آن برای ابراز و اثبات وجود و اصلحیت خود لزوماً باید جبهه مقابلی برای خود تعریف کنی که برآیندی از سفلگی و حقارت است. روشنفکر در گفتمان ایرانی برای مانائی وجود پر نخوت خود چاره‌ای ندارد تا بقای خود را محول به خلق جبهه‌ای از تاریک فکران در مقابل خود کند که مختصات هر دو سوی جبهه را نیز شخصاً و برگرفته از خوشآیندها و ناخوشآیندهای سلیقگی خود فهم و معنا و قرائت می کند. خاک بر صورت چنین روشنفکری باید پاشید که برای اثبات ارجحیت و اصلحیت‌اش، جامعه خود را متهم به تاریک‌فکری می کند. دو گانه «روشن فکر ـ تاریک فکر» تبلور عینیتی شیطانی از صباوتی گریم شده است. به باورم ، روشنفکر را با چنین مختصاتی نباید برسمیت شناخت و همه انسان‌ها بیرون از آن «دوگانه شیطانی» همزمان «عوام و خواص» اند. چه آن چوپانی که در دل کوه تخصص گوسفندگردانی دارد نسبت به استاد دانشگاه به اعتبار تخصص‌اش خواص محسوب می‌شود. هم چنان که آن استاد دانشگاه به اعتبار جهل‌اش از تخصص چوپانی، نزد چوپان عوام خواهد بود! هم چنان که همان استاد در مقابل چوپان مفروض در حوزه تخصص خود خواص است و چوپان در آن حوزه عامی است. بخشی از مقاله من روشنفکر نیستم! https://bit.ly/2kQAth4