📖 #زیباترین_سیرک
با پدرم رفته بودیم سیرک ، توی صف خرید بلیط، يه زن و شوهر با چهار تا بچه شون جلوی ما بودند. وقتی به باجه رسيدند و متصدی باجه قیمت بلیط ها رو بهشون گفت ، ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت، معلوم بود که پول کافی ندارد و نميدانست چه بکند.!! ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و مبلغی پول روی زمین انداخت سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت ببخشید آقا ، این پول از جیب شما افتاد. مرد که متوجه موضوع شده بود ، بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت متشکرم آقا!! مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه هايش شرمنده نشود ، کمک پدرم را پذیرفت؛ بعد از اين که بچه ها همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند ، ما آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه خود برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم. این زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم. سعی کنیم ثروتمند زندگی کنیم ، بجاى آنكه ثروتمند بميريم!