#چشم_چرانی
زنی که از دست چشـم چرانی همسـرش به تنگ آمده بود درددل خودش رو پیش مادر شـوهرش برد. او که زن دانایی بود گفت : من شب، برای صرف شام به خانه شما میام ، ولی #شام درست نکن
مرد وقتی به خانه آمد از اینکه همسرش تدارک ندیـده بود عصبـانی شـد. مادرش گفت : مـن امشب هوس نیمروهای تو را کـردم و با خـود تخـم مرغ آورده ام تا با هم بخوریم
پسر مشغول درست کردن نیمرو شد و با #تعجب از مـادرش سـوال کرد چرا تخم مـرغ هـا را رنـگ کردی؟ مـادر گـفت: زیبا شدند؟ گـفت آری . مـادر گـفت: داخلشان چطـور است ؟ پسـر گـفت همـه مثل هـم
مادر گفت پسـرم زن نیـز همینطور است، هر کدام ظاهری با رنگ و لعاب ولی همه درونشان یکیاست. پس وقتی همه مثل هـم هستند. چـرا خـود و همسـرت را آزار میـدهی؟ بیاییـم #قدر داشتـه هایمان را بدانیـم و خـود را درگیـر دیگران نکنیم