🍃🍃
✨بِأَیِّ ذنبٍ قُتِلَت؟!
به كدامين گناه كشته شده است؟✨
🌱در آستانه ۲۸سالگی هستم.
فربد چند روز دیگر دوساله می شود و من خودم را برای نوشتن رساله دکترا ، آماده می کنم ،که سر وکله تو پیدا می شود، باورش برایم سخت است،مگر می شود؟؟اصلا چرا الان؟؟چرا اینطور ناخوانده مزاحم شده ای؟؟
قرار من وپدرت این بود که بعد از مدرسه رفتن فربد فرزند دیگری بیاوریم.
چرا بی برنامه آمده ای؟؟
هنوز سختی بارداری و زایمان وحشتناک فربد تنم را میلرزاند.هنوز شب بیداری هایش تمام نشده ، هنوز زندگیم به روند قبلی برنگشته.
با چه سختی در این دوسال دانشگاه رفتم، اگر کمک های مادرم و پدرت نبود مگر می شد؟؟چرا الان؟؟مگر می شود در بارداری رساله نوشت؟؟مگر می شود پابه ماه از رساله دفاع کرد؟؟
اصلا حق فربد چه می شود؟؟
گناه دارد پسرکم،هنوز شبها در آغوشم میخوابد،چطور تو را جایگزین کنم؟؟
اصلا مگر می شود با تو به تربیت وکارهای فربد رسیدگی کنم؟؟
بارداری فربد کل تیپ و اندامم را بهم ریخته ،تازه شروع کردم باشگاه میروم،رژیم گرفته ام.
اصلا جواب دوستان وآشنایان را چه بدهم؟؟ لابد همه خواهند گفت،تو دیگر چرا؟؟ تو که به برنامه ریزی خیلی مقید هستی؟؟وبعد بلند بلند به حرفهای شعارهای همیشگی ام خواهند خندید.
هنوز خانه نخریده ایم،مستاجر را چه به فرزند دوم.
نه نه نه هر طور فکر می کنم الان وقت خوبی نیست،تو هم هنوز لخته خونی بیشتر نیستی،قطعا نبودنت برای همه بهتر است.حتی خودت.
صبر کن ببینم،آها این شماره همان دوستم هست که چند وقت پیش یک ماما در زیر زمین خانه اش، عمرمزاحم زندگیش را خاتمه داد.....
.
.
.
.
🌱در آستانه سی سالگی هستم.
چند روز دیگر تولد چهار سالگی فربد هست ، مدرک دکترایم را گرفته ام و در شرکتی مشغول بکار هستم، خانه خوبی خریده ایم.اما...
هوای بهار مرا بیاد تو می اندازد،آن روز که در زیر زمین خانه آن ماما،از وجودم جدا شدی،هنوز ۱۲هفته بودی،اما وقتی ماما تن بی جانت را نشانم داد،از خودم متنفر شدم،خیال لخته خون کجا وتو کجا؟؟
تمام اجزایت کامل بود،فربد بودی در ابعاد کف دست،حتی مشخص بود برای فربد خواهر بودی وبرای من دختر😭😭😭
از خانه آن قاتل که بیرون آمدم باران میبارید .نمی دانم شاید اسمان برای مظلومیت تو گریه میکرد.
راستی من قاتل بودم یا آن ماما،یا پدرت که مرا تا آنجا همراهی کرد؟؟
شاید هرسه نفرمان شریک جرم بودیم،اما می دانم مسئول نگهداری از تو من بودم نه هیچکس دیگر.
چه بی رحم بودم و تو چه بی پناه.
بعدها فهمیدم چقدر درد کشیدی تا قلبت از کار ایستاد.چقدر مقاومت کردی تا از من جدا نشوی.
وهر لحظه صدای التماست در گوشم میپیچد که مامان منو نکش.
مظلوم بیصدای من ، هر شب صدای نفس هایت که سخت شد تا تمام شد را میشنوم . صدای نفس های که الان باید کنارم بود.
امروز هم باران میبارد ومن مثل تمام روزهای این دوسال دلتنگ توام.
باران میبارد ومن برای دخترکم میبارم
.✨بِأَیِّ ذنبٍ قُتِلَت؟!
به كدامين گناه كشته شده است؟✨
#سوره_تکویر
🌷 رسانه باشید🌷
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
مرکز مردمی نفس نیشابور
https://eitaa.com/joinchat/2885943482C03a45b2927
🌹یا فاطمة الزهرا (س) 🌹