#شـهـیدشـنـاســے❤️🍃
#راوے دوستـان ایرانے شـهید در فرانسه🌹
اهـل پاریسِ فرانسه بود😍
توے رفت و اومد با بچههاے انقلابـےِ اونجا با تشیّع❣آشنایـے پیدا ڪرده بود.
بعد هم با دعاے #ڪمیلـ ، شیعه شد.
اسمشو عوض ڪرد و گذاشت ڪمال❤️
وقتی اومد ایران ، رفت قم و درس طلبگے رو خوند ، پاشو ڪرده بود تو یه ڪفش ڪه زن میخوام 😊💞 ، هرچے میگفتیم:(بذار یه چند سالے از درست بگذره) ، قبول نمیڪرد.😩
یڪی از رفقا ، یاد جملهاے از ڪتاب حضرت امام (رحـمتاللهعلیه) افتاد ، ڪه توصیه ڪرده بودند:(طلبه ها ، چند سال اول تحصیل را ، اگر میتوانند وارد فضاے خانوادگے نشوند)
رفت ڪتاب رو اورد و داد دستش ، گـفت:(ڪمال ، ببین امام چی نوشته)
وقتی خوند ، ڪتاب رو بست و رفت توے فڪر ، بعد هم گفت:(باشه).
دستوراے امام(رحمتاللهعلیه) رو مثل دستوراے اهل بیت (عـلیهالسلام)💞 میدونست.
هر وقت ما میگفتیم (امام) میگفت نه(حضـرتامـام)😍❤️🍃
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
#شـهـیدڪمـالڪورسل❤️🕊
تـولد:پـاریس ، سـال ۱۳۴۴
شهـادتـ♥️:عـملیّاتمـرصاد ، سال ۱۳۶۷
مـزار:گـلزار شهداے علی بن جعفر ، قـم
❤️🍃 @Beit_l_shohada 🍃❤️
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
#شـهـیدشـنـاســے❤️🍃
عـملیات #خـیبر خیلے تنها شد...
ڪلے فرمانده گردان و مسـئول واحد از دست داد💔
جـانشینـش شـهید شد❣
فـرماندهاے رده بـالاے لشڪر مجروح شـدن😞❤️
خودش موند و جزیره و آتـش سنـگین عراقیا....
(مـقـاومت ڪرد)
امـام (رحمتاللهعلیه) خواسته بود جـزایر حـفظ بشه ، عملیات ڪه تموم شد.....
اومد عیادتم ، گـفت:"حـاضر بودم توے جـزیره بمونم و شهید بـشم تا جـنازم یـڪ متر از خـاڪ جزیره رو حـفظ ڪنه و حرف امـام(رحـمتاللهعلیه) زمین نـمونه"
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
#شـهـیدمـهدےزیـنالـدّیـن♥️🕊
تولّد:تـهران سال:۱۳۳۸
شـهادت:جـاده بانه سردشت سال:۱۳۶۳
مـزار:گـلزار شهداے علیبنجـعفر قم
#راوے:سـردار احـمد فتوحے🌹
💞🌸 @Beit_l_shohada 🌸💞
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷
#شـهـیدشـنـاســے❤️🍃
عـڪس امام (رحـمتاللهعلیه) رو گذاشته بود لب طاقچہ❤️😍
چشمش ڪه میفتاد ، اشاره به عڪس میڪرد و میگفت:
(نـگاه ڪن امام"رحـمتاللهعلیه" چجورے نگاه میڪنه ، من ڪه خجالت میڪشم پیروش نباشم)
#راوے هـمسر شـهید🌹
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
#شـهـیدفـرماندهرضاشڪرےپـور♥️🕊
تـولد:همدان سال:۱۳۳۵
شـهادت:جـزیره مجنون سال:۱۳۶۵
مـزار:گلزار شهداے همدان
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
خـاطرات #عـشـقـ❤️ شـهدا به پـیـر جـمـاران❤️🍃
❤️🍃 @Beit_l_shohada 🍃❤️
۱ خرداد ۱۳۹۷
#خـاطراتشـهـدایـے👌
این قسمـت:نـماز شبـ💫💞
ڪار هر شبش بـود !
✍با اینـکه از صبـح تا شب کار و درس داشت و فعالیـت میکرد، نیـمههای شب هم بلنـد میشد نمـاز شب میخوانـد.
یـک شب بهش گفتـم: «یـه کم استـراحت کن. خستـهای» با همان حالت خاص خـودش گفت:
«تاجـر اگه از سرمایـهاش خرج کنـی،
بالاخره ورشکست میشـه، بایـد سـود بدست بیـاره تا زندگیش بچرخـه،ما هم اگه قرار باشـه نماز شب نخونیـم ورشکست میشیـم.»
#راوے:همسر شهید🌹
شهـیــ❤️ــد
#دڪترمصـطـفـےچـمـرانـ❣🕊
💞🌸 @Beit_l_shohada 🌸💞
۲ خرداد ۱۳۹۷
شفا خانه طیبات *مشاوره*فروش*
#سـیرهشـهـدا❣
✍محبتشان را به راحتی به خانواده ابراز می کردند، خیلی راحت به پسرشان و به من ابراز محبت می کردند. مثلا خیلی راحت می گفتند که خیلی دوستت دارم یا همیشه به امیرعلی می گفتند الهی بابا قربونت بره، الهی بابا دورت بگرده..
✍وقتی ماموریت بودند و از آنجا تماس می گرفتند و با امیر علی صحبت میکردند شاید بیست تا بوس برای همدیگر میفرستادند. با امیرعلی خیلی رابطه گرمی برقرار کرده بودند و با هم تفنگ بازی و شمیر بازی و جنگ بازی میکردند و اینقدر جدی بازی میکردند که انگار واقعا جنگ شده و اینها دارند با هم می جنگند و وقتی با امیرعلی بازی میکرد واقعا بچه میشد. و این موضوع خیلی در ذهن امیر علی باقی مانده و این خاطرات خیلی برایش شیرین و قشنگ است.
#شهیـدعلیـےاصـغـرشـیـردل💞
#راوے:هـمـسرشـهـید🌹
❤️🍃 @Beit_l_shohada 🍃❤️
۳ خرداد ۱۳۹۷
شفا خانه طیبات *مشاوره*فروش*
#شـهـیدشـنـاســے💔
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
#رتـبهیڪرشتـهتجربـےڪنڪور۶۴💔
یکی از دوستای احمدرضا از شمال با منزل همسایمون تماس گرفت
احمدرضا رفت و بعد از چند
دقیقه برگشت...
پرسیدم احمدرضا کی بود؟!
گفت: یکی از دوستام بود
پرسیدم: چیکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم
رو تو دانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟
گفت: میگه رتبه اول
کنکور رو گرفتی.
من و پدرش با ذوق
زدگی گفتیم : رتبه اول؟؟
پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
.احمدرضا گفت: اتفاق خاصی
نیفتاده که بخوام خوشحال باشم!
تو همون حال آستین ها رو بالا زد
وضو گرفت و رفت مسجد !!!....
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شدی ، چه احتیاجی هست که به بنّایی میری؟!
می گفت : می خوام ببینم کارگرها
چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشون رو لمس کنم!...
#راوے:مـادر شـهـید🌹
شهید احمدرضا احدی آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خطاب به همه مردم و مسئولین اینگونه خلاصه کرده است! :
بسم الله الرحمن الرحیم
فقط، نگذارید حرف امام
به زمین بماند همین💞
حدود یک ماه روزه قرض دارم
تا برایم بگیرید و برایم از همگی
حلالی بخواهید💔
والسلامـ🌹🍃
کوچکترین سرباز
امام زمان(عج)
احمدرضا احدی💔😞
💞🌸💞🌸💞💞🌸💞🌸💞🌸💞
شـهید
#احـمـدرضـااَحـَدے♥️🕊
ولادت:آبان ماه سال ۱۳۴۵ در اهواز
شهادت:بهمن ماه سال ۱۳۶۵ در شلمچه
#دانـشـجوےنـمونہرشتہپزشڪی❣
#دانـشگاهشـهیـدبهشتےتـهران💞
❤️🍃 @Beit_l_shohada 🍃❤️
۲۸ خرداد ۱۳۹۷
شفا خانه طیبات *مشاوره*فروش*
#شـهـیدشـنـاســے💞
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
#مـهربـانـے❤️
ظهـــر شده بود....☀️
برای ناهار کنار یڪ رستوران
ماشین رو نگـه داشت...🍗
رفت ناهـار گرفت و آورد
تو ماشین که با هم بخـوریم.
چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچـه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشـه رو پایین آورد
و از کودک پرسید: غـــذا خورده یا نه❗️
وقتی جواب نه شنید ، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران....
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود...😍
#راوے:هـمسر شهـید🌹
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
#شـهـیدمـدافعحـرم❣
#امـیــرسـیـاوشــے♥️🕊
ولادت:۱۵ خرداد ماه ۱۳۶۷ ، چیذر ، تهران
شهادت:۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ ، سوریه
💞🌸 @Beit_l_shohada 🌸💞
۳۰ خرداد ۱۳۹۷
شفا خانه طیبات *مشاوره*فروش*
#شـهـیدشـنـاســے❤️🍃
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
این قسمت:
#روحــانــےشـهـیــد💔
امام جماعت واحد تعاون بود...❤️
بهش می گفتند #حـاجےآقـاخـوانے🌹
روحیه عجیبی داشت ،
زیر آتیش سنگین عراق💥،
شهداء رو منتقل می کرد عقب...💞
توی همین رفت و آمد ها بود
که گلوله مستقیم تانک💥 آمد و
سرش رو جدا کرد....💔😞
(هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد)
از سر بریده شده اش صدا
بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»😔
#راوے:هـمرزم شهید🌹
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
ولادت:۸ خرداد ۱۳۴۷ ، تهران
شهادت:۹ بهمن ۱۳۶۵ ، عملیّات ڪربلاے ۵
از ڪارهای وے شهید عزیز ساختن مسجد در پادگان دو ڪوهه بود ڪه وی از بنیان گذاران آنجا بود❤️🍃
محل دفن:بهشت زهرا ، قطعہ ۲۲ 💞
#شـهـیدروحـانےمـحـسـنآقـاخـوانے♥️🕊
❤️🍃 @Beit_l_shohada 🍃❤️
۱ تیر ۱۳۹۷
شفا خانه طیبات *مشاوره*فروش*
#شـهـیدشـنـاسے❤️🍃
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
این قسمت:
#ایـثـار💔 #مـهربانے❤️
یک روز ما از سمت واحدمون به ماموریت اعزام شدیم....
بخاطر طولانی شدن زمان که با یک شب زمستونی سرد همزمان شده بود❄️😥
مجبور شدیم که هنگام برگشت از ماموریت برای نماز و گرسنگی به یگان خدمتیه بابک بریم....❣
به پادگان رسیدیم و بعده پارک کردن ماشین به سمت ساختمان رفتیم و چندین بار در زدیم...
طبق معمول باید یک سرباز در ساختمان رو باز می کرد ، اما انگار کسی نبود...
بعد از ده دقیقه دیدیم
صدای پا می آید!
یه نفر در رو باز کرد...
بابک آن شب نگهبان بود...💕
با خشم گفتیم:
(بابا کجا بودی ، آخه یخ کردیم پشت در)
لبخندی زد و ما رو به داخل ساختمان راهنمایی کرد....🏢
وارد اتاقش که شدیم ، با سجاده ای رو به رو شدیم...
به سمت قبله و روی اون کلام الله مجید و زیارت عاشورا بود...🌸
تعجب کردم گفتم بابک
نماز می خوندی؟🙁💫
با خنده گفت:
(همینجوری میگن)
یه نگاهی که به روی تختش انداختیم
با کتاب های مذهبی و درسی زیادی رو به رو شدیم....📚
من هم از سر کنجکاوی در
حال ورق زدن آن کتاب ها بودم📖
که احساس کردم بابک نیست...!
بعد از چند دقیقه با سفره ، نان و
مقداری غذا اومد🍛 و گفت:
(شما خیلی خسته اید تا یکم شام میخورید منم نمازم رو تمام میکنم)
ما به خوردن شام مشغول شدیم و بابک هم به ما ملحق شد اما شام نمی خورد!
خلاصه شام که تمام شد نماز رو
خوندیم و آماده ی رفتن به ادامه
مسیر شدیم که چشممون به آشپزخونه افتاد....🍖
و با خنده گفتیم:
(کلک خان برای خودت چی
کنار گذاشتی که شام نمیخوری؟😂)
بابک خنده ی آرومی کرد و میخواست مانع رفتن ما به آشپزخونه بشه....
ما هم که اصرار اونو دیدیم ، بیشتر
برای رفتن به آشپزخونه تحریک
می شدیم😍
خلاصه نتوانست جلوی ما رو بگیره و ما وارد شدیم...!
دیدیم که تو آشپزخونه و کابینت چیزی نیست😐
در یخچال رو باز کردیم و چیزی
جز بطری آب پیدا نکردیم☹️
نگاهمون به سمت بابک رفت که
گونه و گوشهاش سرخ شده بود و خندهاش رو از ما می دزدید...😟
این جا بود که متوجه شدیم
بابک همون شامی رو که سهمیه
خودش بود برای ما حاضر کرده بود...😞
الحق ڪه خیلے به دلمون چسبید و
عاشقش شدیم💔
#راوے:همرزم شهید🌹
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
ولادت:۲۱ مهر ماه سال ۱۳۷۱❤️
شهادت:۲۸ آبان ماه سال ۱۳۹۶❤️
از خوش چهره ترین شهداے
مدافع حرم خانوم حضرت زینب(س)❤️
#شـهـیدمـدافعحـرمـ💔
#بـابڪنـورےهـریـ❤️🍃
💞🌸 @Beit_l_shohada 🌸💞
۸ تیر ۱۳۹۷