eitaa logo
شفا خانه طیبات *مشاوره*فروش*
488 دنبال‌کننده
719 عکس
79 ویدیو
1 فایل
اینجا مکانی برای سالم زیستن و درمان شماست با افتخار موسسه درمانی طب سنتی طیبات جهت درمان قطعی و تضمینی بسیاری از بیماری های لاعلاج داروهای صددرصد گیاهی را در اختیار شما قرار می دهد. مشاوره👇 @tebsaalem
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 با این که تعداد مسئـــولیت هایے ڪه داشت از حد توانایے های یڪ آدم خارج بود. ولے در خانه💒 طوری بود ڪه ما ڪمبودے احساس ❤️نمیڪردیم؛ با آن ڪه من هم ڪار در مخابرات را آغاز ڪرده بودم و ایشان هم واقعاً گرفتارے ڪارے داشت و تربیت سه 👼فرزندمان هم به عهده مان بود. من هیچ وقت درگیر مسائل خرید 🍎 ! بیرون از خانه، ڪوپن یا صف نبودم. جالب است بدانید که اکثر📓 مطالعاتش را در این دوران، در همین صف ها انجام می داد. تمام خرید😌 خانه به عهده خودش😊 بود و اصلاً لب به گلایه باز نمی ڪرد. خلق خوشے 🌸داشت. از من خیلے خوش خلق تر😍بود.💚 🌸🍃 💚🍃 @Beit_l_shohada
💞 با این که تعداد مسئـــولیت هایے ڪه داشت از حد توانایے های یڪ آدم خارج بود. ولے در خانه💒 طوری بود ڪه ما ڪمبودے احساس ❤️نمیڪردیم؛ با آن ڪه من هم ڪار در مخابرات را آغاز ڪرده بودم و ایشان هم واقعاً گرفتارے ڪارے داشت و تربیت سه 👼فرزندمان هم به عهده مان بود. من هیچ وقت درگیر مسائل خرید 🍎 ! بیرون از خانه، ڪوپن یا صف نبودم. جالب است بدانید که اکثر📓 مطالعاتش را در این دوران، در همین صف ها انجام می داد. تمام خرید😌 خانه به عهده خودش😊 بود و اصلاً لب به گلایه باز نمی ڪرد. خلق خوشے 🌸داشت. از من خیلے خوش خلق تر😍بود.💚 🌸🍃 💚🍃 @Beit_l_shohada
💗 ‌ از اول نامزدیمون...💍 با خودم کنار اومده بودم که من، اینو تا ابد ڪنارم نخواهم داشت...💔 یه روزے از دستش میدم...😞 اونم با ... وقتی كه گفت میخواد بره...🚶 انگار ته دلم ،آخرین بند پاره شد...💔 انگار میدونستم ڪہ دیگه برنمیگرده... اونقد ناراحت بودم... نمیتونستم گریه کنم... چون میترسیدم اگه گریه ڪنم، بعداً پیش ائمه(ع) شمـ 😞 يه سمت بود و يه سمت ... احساسم ميگفت جلوش وایسا نذار بره...❌ ولی ایمانم اجازه نمیداد... یعنی همش به این فکر میکردم که ... چطور میتونم تو چشماے (ع)نگاه کنم و... انتظار شفاعت داشته باشم...😕 در حالےکه هیچ کاری تو این دنیا نکردم... اشکامو که دید...😢😭 دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت...😭 "دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیـــــا..." راحت کلمه ی... ❤...دوستت دارم...❤ 💕...عاشقتم...💕 رو بیان میڪرد... روزی که میخواست بره گفت... … "من جلو دوستام،پشت تلفن نمیتونم بگم... ❤...دوستت دارم...❤ میتونم بگم... 💔...دلم برات تنگ شده...💔 ولی نمیتونم بگم ... چیکار کنم...؟!" گفتم... "تو بگو یادت باشه، من یادم میفته...☺️ از پله ها که میرفت پایین... بلند بلند داد میزد... ❣یادت باشـہ... ❣یادت باشـہ... منم میخندیدم و میگفتم: 💕یادم هسسست... 💕یادم هسست 💔 ❤️🍃 💞 💞🌸 @Beit_l_shohada 🌸💞
❤️🍃 محسن واقعا راحت از من و فرزندمان دل کند چون عشق اصلے‌اش خدایی بود💚 همه مےدانستند که چقدر من و محسن به همدیگر علاقه داشتیم😌 همه غبطه می‌خوردند به عشق بین من و شوهرم اما او همیشه می‌گفت «زهرا درعشق من به خودت و پسرمان علےشک نکن! ولے وقتی که پای حضرت زینبـــ(س) بیاید وسط، زهرا جان من شماها را می‌گذارم و می‌روم.»😔✌️ اگر فرزندم علے آن جوری که من دوست دارم، تربیت شود و بزرگ شود،‌ قطعا به عڪس پدرش افتخار می‌کند☺️ و قطعا همین مسیر را انتخاب مےکند و ان شالله مثل پدرش نصیب او هم می‌شود💚😌 علی با همین دو تا عکس یعنے اسارت و شهادت پدرش می‌فهمد که او چقدر شجاع بوده، چقدر مرد بوده،‌ با غیرت بوده،‌ با ایمان بوده!! به هرکسے هم که به مجلس محسن می‌آید، و گریه مےکند می‌گویم خواهش می‌کنم اشک‌تان هدف دار باشد☝️ برای حضرت زینب(س) اشک بریزید ، برای امام حسین(ع) اشک بریزید تا دل شهید من هم راضے بشود❤️ 💔🍃 💞🌸 @Beit_l_shohada 🌸💞