عمود ۸۰۰ وایسادم برای استراحت
هم گوشیو بزنم شارژ هم یکم استراحت
بعدش دوباره راه میفتیم
اگر هر ۱۰۰ عمود رو یک ساعت حساب
کنیم تقریبا ۶ ساعت دیگه راه داریم...
#محتشم ✍
سفرنامه #اربعین_1403 👇
https://eitaa.com/joinchat/1642136228C374926d800
در مسیر قله | محتشم
عمود ۸۰۰ وایسادم برای استراحت هم گوشیو بزنم شارژ هم یکم استراحت بعدش دوباره راه میفتیم اگر هر ۱۰۰ ع
از خواب که بیدار شدم گوشیو روشن
کردم دیدم تماس و پیام بی پاسخ دارم
تماس گرفتم ولی قطع شد، چیزی
نگذشت که دوباره زنگ خورد جواب دادم
فکرشم نمیکردم، من از خواب بیدار شدم
و بهم خبر رسید که پدربزرگ برای همیشه
خوابیده...
اشک از روی گونهام سرازیر شد ذهنم
رفت پای دیگهای نذری حلیمی که
پدربزرگم روزای تاسوعا و عاشورا توی
خیابونِ جلوی خونهشون روی شعله
میذاشتن و مردم برای حاجت گرفتن
میومدن و چند دقیقهای دیگها رو هم
میزدن...
حالا من بیدار شده بودم و پدربزرگم برای
همیشه خوابیده بود...🖤😔
بی زحمت یه صلوات و یه فاتحه
میفرستید براشون؟
#محتشم ✍
سفرنامه #اربعین_1403 👇
https://eitaa.com/joinchat/1642136228C374926d800
پایان سفرنامه #اربعین_1403
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست
بابت کم و کاستیهای سفرنامه از همه
بزرگواران عذرخواهی میکنم
سوار ماشین شدیم برای
حرکت به سمت مهران و حسرت زیارت به
دل، از همه بزرگواران التماس دعا دارم
عزیزانی که قسمتشون میشه اگر زحمتی
نبود به یاد ما هم باشید...✋😔😔
دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم
خیلی حسین زحمت ما را کشیده است...
#محتشم ✍
https://eitaa.com/joinchat/1642136228C374926d800
در مسیر قله | محتشم
⭕️کمی از اربعین... این قسمت : دلشورههای قبل اریعین هرچی میگذره و به ایام اربعین نزدیک تر میشیم،
یادتونه گفته بودم دلهره و دلشورههای
اربعینتاوقتیگنبدرونبینیدتمومنمیشه؟
یعنی میشه یه روزه ۹۰۰ تا عمود رو بری
حتی تا کربلا هم بری اما توفیق نشه گنبد
رو ببینی و حسرت زیارت و نگاه به گنبد تو
دلت بمونه
یهو همه پیامای التماس دعا تبدیل به
پیامای تسلیت و همدردی بشه
اونایی که قسمتشون میشه و میرن
خیلی قدر بدونن / التماس دعا دارم از
همشون به یاد ما هم باشین...
محتشم ✍
🏔| @darmasir_qolle
در مسیر قله | محتشم
یادتونه گفته بودم دلهره و دلشورههای اربعینتاوقتیگنبدرونبینیدتمومنمیشه؟ یعنی میشه یه روزه ۹۰۰ ت
قبل از این اتفاقات تو مسیر آخرین
مداحیهایی که تو هندزفری داشتم
گوش میکردم مداحیای مرتبط با
جاموندهها بود، اشک میریختم و با
خودم میگفتم تو هم ممکن بود الان
جا مونده باشی و این مداحیا شرح حالت
باشه و... همینجور با خودم از این حرفا
میزدم و به یاد جاموندهها اشک میریختم
هیچی دیگه چند ساعت بعد جا موندم و این مداحیا شدن شرح حالم...
جا موندم مثل رقیه اربعین جا موندم
بازم همه رفتن و تنها موندم جاموندم
نمیدونم حکمت این سفر چی بوده
اما اینا رو مینویسم تا اونایی که
قسمتشون شده قدر این سفر رو بیشتر
بدونن یا اگه خودم زنده بودم و یه بار
دیگه قسمتم شد و تونستم این سفر رو
برم قدرشو بیشتر بدونم وقتی نگاهم به
گنبد افتاد قدر این نگاه رو بیشتر بدونم،
قدر نفس کشیدن توی حرم رو بیشتر
بدونم.
از دوست جدا مانده فقط میفهمد
در غصه رها مانده فقط میفهمد
آن شب به دل رقیه جانت، چهگذشت؟
از قافله جا مانده فقط میفهمد...
محتشم ✍
🏔| @darmasir_qolle
.
حالِ منِ جامانده تعریفی ندارد
جز روضهی رقیه تسکینی ندارد
محتشم ✍
.
نمیدونم از حالم بنویسم یا نه
با خودم میگم بنویسم شاید این حال
دیگه تکرار نشه و نوشتنش باعث بشه
هروقت هرکی قسمتش شد بره کربلا
قدر سفرشو بیشتر بدونه و با خودش بگه
یکیام بود که نصف بیشتر راهو اومد ولی
قسمتش نشد حتی گنبد رو ببینه
الهي رضا برضائك و تسلیما لأمرك
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آن چه را جانان پسندد
محتشم ✍
🏔| @darmasir_qolle
در مسیر قله | محتشم
آقا غلط کردم...
🎧👉 03:48
آقا من جنبه ندارم اربعین نیاما
مریض میشما...
در مسیر قله | محتشم
نمیدونم از حالم بنویسم یا نه با خودم میگم بنویسم شاید این حال دیگه تکرار نشه و نوشتنش باعث بشه هروق
خیلی دل دل کردم برای نوشتن این پیام
اما خب آخرش گفتم از این جهت که
بماند به یادگار و قدر این سفرها رو در
آینده اگر زنده بودم و قسمتم شد بیشتر
بدونم بنویسم...
برای حال الانم باید برگردیم به اولین
نوشته "کمی از اربعین" اونجایی که از
دلهره و دلشورههای اربعین نوشتم...
و بعد یکی یکی اتفاقات و دلهره و
دلشورههای امسال رو باهم مرور کنیم
از اون روزی که مهمونای مشهدمون رو
راهی کربلا کردیم تا وقتی که راهی مرز
شدیم و به مرز رسیدیم و از مرز رد شدیم
و اونطرف مرز ماشین گرفتیم و کاظمین
و سید محمد و سامرا رو زیارت کردیم و
راهی نجف شدیم حالا از نجف به بعدش
رو میخوام برات بگم تا برسم به حال الانم
وقتی رسیدیم نجف خیلی خسته بودیم
لوکیشن برامون فرستادن که بریم منزل
یکی از بزرگواران برای استراحت وقتی که
رسیدیم یه مقدار معطلی داشتیم و بعد
رفتیم برای استراحت، شب رو اونجا
موندیم و برای نماز صبح رفتیم سمت
حرم تو محوطه اطراف حرم نمازمون رو
خوندیم و بعد رفتیم برای زیارت یه کنج
از حرم نشستم و رو به ایوان نجف با آقا
صحبت میکردم ساعت ۷ و نیم قرار
گذاشته بودیم که برگردیم ساعت ایران و
عراق متفاوته و ساعت عراق نیم ساعت
جلوتر از ساعت ایرانه، ساعت ۷:۱۰ دقیقه
مادر پیام دادن که کجایید و به ساعت
ایران از زیارت برگشته بودن و رفته بودن
سر قرار منم اینطرف آقایون رو پیدا کردم
و خبر دادم و برگشتیم سر قرار، وسایلمون
منزل همون بزرگواری بود که خونشون
بودیم بعد از یه مقدار معطلی برگشتیم
خونشون و چون هوا گرم شده بود تصمیم
بر این شد که وقتی هوا خنک تر شد راهی
مشایه بشیم بعد از نماز ظهرهمه خوابیدن
اما من بیدار بودم و میخواستم زودتر بریم
آخرش نمیدونم خوابم برد یا نه به هر حال
عصر قبل از اذان مغرب راه افتادیم، اذان
مغرب رو توی یکی از حسینیههای بین راه
خوندیم و بعد تا ساعت ۲۲:۳۰ مسیر رو
با خانواده پیاده رفتیم، ساعت ۲۲:۳۰
خانواده با دعوت یکی از عراقیها که توی
مسیر زوار رو به خونهاش دعوت میکرد
رفتن برای استراحت و من اینجا از خانواده
جدا شدم و گفتم من خودم میرممسیررو
اینقدر حواسم پرت بود که متوجه نبودم
مسیر نجف تا عمود یک رو طی کردم و
۳۰۰ عمود رو به هوای اینکه به عمودای
اصلی برسم بدون استراحت رفتم عمود
۳۰۰ تازه متوجه شدم عمودای اصلی رو
دارم میرم
دیگه اونجا وایسادم یکم استراحت کردم
از همونجا هی حساب میکردم که چند
تا عمود مونده و چند ساعت دیگه راه
دارم و میخواستم زودتر برم که برسم
طرفای ساعت ۴ از اینجا حرکت کردم و
تا عمود ۴۵۰ رفتم و اونجا "این تصمیم" رو
گرفتم حدودا ۳ ساعت خوابیدم و بیدار
شدم هوا گرم بود ولی گفتم اشکالی نداره
و دوباره راه افتادم تا عمود ۸۰۰ رفتم
و عمود ۸۰۰ وایسادم "اینجا بخونید" و بعد
خبر بهم رسید با این حال تا عمود ۸۶۴ رو
با گریه رفتم و از عمود ۸۶۴ سوار ماشین
شدیم و اومدیم کربلا، برای اینکه یهویی
خبر داده بودن و باید زودتر میرفتیم که
به مراسم برسیم دیگه فرصت زیارت نشد
فقط با راننده صحبت کردیم که ما رو تا
یه جایی که حداقل نگاهمون به گنبد
بیفته ببره که همونم قسمت نشد...
و الان که دارم این پیام رو مینویسم با
اینکه دو روزه رسیدیم ایران ولی هنوز
سیم کارت عراقیم رو از توی گوشیم در
نیاوردم، اذان بادصبای گوشیم که به
شوق رسیدن به کربلا روی کربلا تنظیم
بود عوض نکردم، درد و تاول پاهام هنوز
خوب نشده و همه اینها به کنار حسرت
زیارت به دلم موند...
فقط و فقط ۵ ساعت مونده بود تا اون
صحنهی قشنگِ نگاه اول به گنبد آقا و
تبدیل شدن تمام دلهرهها و دلشورهها
و خستگیها به اشکهایی که از سر شوقِ
دیدن حرم از روی گونه سرازیر میشد...
اما خب الهي رضا برضائك و تسلیما لأمرك
قسمت این بود که منم بشینم و منتظر
پیامای سفرنامههای قشنگ بقیه بزرگواران
باشم...
محتشم ✍
🏔| @darmasir_qolle