eitaa logo
در مسیر رشد
368 دنبال‌کننده
511 عکس
293 ویدیو
20 فایل
کانال رسمی ارتباطی گروه تبلیغی پژوهشی«فُلْکِ حَصین» فلک حصین مجموعه ای است از روحانیونی با سابقه تبلیغ و تدریس در دانشگاه،اردوهای جهادی، راهیان نور و دوره های تشکیلاتی و... جهت درخواست دعوت از اساتیدبه ادمین مراجعه فرمایید https://eitaa.com/admin4575
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 امروز سفر ما سه بخش خواهد داشت: 1⃣ سرزمین طلائیه و عملیات خیبر👆 2⃣شهدای طلائیه‌ و جزیره مجنون👇ساعت۱۶ 3⃣پیوندهای امروز👇ساعت۲۰ 🚌همراه باش همسفر🚎
... روایت داستانی از دختری امروزی❤️ انگار اومده بودیم پادگانِ سربازیِ پسرعموم! این چه داستانیه سرصبح، برپا!!!! مثلا اومده بودیم اردو! چه حس و حالی داشتند اون خادما...! قدم به قدم، تخت به تخت میومدن با یه لحنِ مهربونی که شبیه خانمْ معلمای اول ابتدایی بود، میگفتن: خواهرای عزیز،پاشید نماز و صبحانه و،بعدشم یادمان،، یکیشون بالاسرم اومد و ،رو سرم دست کشید!! حس و حال از تخت پایین اومدن نبود! اما کنجکاوی نمیذاشت بخوابیم . با صورتای پف کرده از خوابو، لباسای دیروزی، آماده شدیم و یک ساعت بعدش تو اتوبوس چرت میزدیم!! نمیدونستیم مقصد کجاست نیم ساعتی که از مسیر گذشت، خوابمون میومد اما گفتن قراره بریم همونجا که طلا ست! یکی پرسیده بود، یعنی معدنِ طلا داره؟ !!!!! راویِ محترم گفت: آره کلی از توش طلا در آوردن، حالا میریم میبینید. ، رسیدیم..... انقد کوفته بودیم که دوست داشتیم راوی و مسئولین کاروان که پیاده شدن، درِ اتوبوسو ببندیم و بخوابیم! اما من یکی که خیلی وسوسه شده بودم این معدن طلا رو ببینم! سر درش بعضیا جو گیر شده بودن و کفشای خودشونو درآورده بودن بنظرم اینکارا جو گیری بود! یکم که رفتیم داخل از یه سربالایی که گذشتیم دریاچه ی پر آب روبه رومون بود و پرِ پرچم های قرمز!!!! فضا خیلی رمانتیک شده بود یهو آقای راوی محترم هنو حرکت نکرده داد زد : آروم راه بیاید، حواستون به پاهاتون باشه، زیرِ پاهاتون خوابیده!!!!!!!! ، راوی گفت: یه روزی، دوره های قدیم از اینجا طلا در میاوردن اینجا منطقه ی پرباریه، موقعِ اومدن چاهِ نفت های توی مسیرو که دیدین!؟ این منطقه، منطقه ی ارزشمندیه!!! ، ،هرچی که جلوتر میریم، طلا بیشتره شاید هنوزم زیر پاهاتون طلا باشه هرچندوقت یه بار گروه تفحص میان و درمیارن! *یه لحظه وسوسه شدم یه مشت خاک چنگ بزنم توش دقیق بشم ببینم نکنه یه چیزی ببینم؟؟!!! اینجا، راوی مکث کرد یهو گفت میخوام عکسِ طلاهایی که از این معدن استخراج شده نشونتون بدم، همه چشم شدیم دستاشو آورد بالا داد زد، این اولین طلا این دومین طلا این سومین طلا... چی میدیدم؟؟؟؟ عکس شهدا بود پاهامو نگاه کردم، دیگه کفش پام نبود.. شاید زیر پام طلا باشه ✍ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 💢چند تا طلا نشونتون بدم ، اونم ۲۴ عیار👇👇
میخواست از آب به تو برسد...... فرمانده ی مهربان ما.. حاج ابراهیم همت... دیگرطاقتِ دوریت رانداشت طاقت نداشت از جاده خاکی برسدبه تو!! .. اینبار عملیات را ازآب طراحی کردند... از هور به کربلا... از هور به نینوا..... از هور به تشنه ها.... از هور به نور... این...لیلی لیلای جماران به سمت مجنون می رفت که هنوز به آب نرسیده به هور نرسیده به مجنون نرسیده به تو رسید...! ✍
💢شهید آوینی: "من هرگز اجازه نمی دهم که صدای در درونم گم شود... این سردار خیبر ، قلعه ی قلب مرا نیز فتح کرده است" 🔰 سه جمله حرف حساب از حاجی میشنوی...؟ ⏯ در جامعه انقلاب اسلامی ، ما دو روند بیشتر نداریم: امامت و امت امامت و حزب الله والسلام ؛ خط سومی نداریم ⏯ هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم ؛ برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛ چون ما اگر تحمّل نکنیم ، باید میدان را خالی کنیم ... ⏯ از طـرف من به جوانـان بگویید: چشم شهیـدان و تبلور خونشان به شما دوخته است! بپا خیزید و خود را دریابید... @darmasirroshd
⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️
✅ اهل کهکیلویه و بویر احمد بود. در 4سالگی پدر ودر 6سالگی مادرش را از دست داد، در15سالگی بخاطر ظلم خوانین بعد از طی طریق از کوه و دشت تنها به اصفهان رسید و بعد از مدتی کار و تلاش تشکیل خانواده داد ازاو 7 فرزند به یادگار ماند است * ✅در کردستان در مقابله با ضد انقلاب نقش کلیدی و حساسی با مهارت تیراندازی خود بازی کرد پس از آن به جبهه جنوب رفت و در کنار سهید خرازی جنگید. * ✅بارها زخمی شده بود و60 درصد از کار افتادگی داشت خرازی معافیت او را از رزم صادر کرده بود اما هیچ وقت از پا ننشست. * ✅این ادعای بزرگی است ولی اتفاق افتاده، شوخی نیست، این مطلب به تائید حاج حسین خرازی رسیده است و قول اوست که به وسیله سلاح اس وی دی چند هزار دشمن بعثی را به هلاکت رسانیده و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است. * ✅چند تپه را به تنهائی تصرف نمود، تپه هایی که زرین تصرف کرده به نام خودش نام گذاری کرده اند . * ✅شهيد زرين پس از آن كه به تنهايي يك تپه را كه يك گردان از پس آزاد‌سازي آن برنيامده بود، تصرف كرد از جانب حاج حسين خرازي به “گردان يك‌نفره ” معروف شد. ✅دوئل _ (ماجرای عکسی که در آن گوش زرین مجروح شده) شهید زرین و تك تيرانداز خبره عراقي به صورت همزمان همديگر را هدف قرار مي‌دهند و گلوله زرین به هدف می خورد ولی گلوله تک تیر انداز بعثی به گوش زرین می خورد. این عکس را امام خمینی دیده وحتی زرین را در یک دیدار بخاطر این عکس حماسی او شناخته بودند. * ✅عبدالرسول يک نفر را فرستاد براي نگهباني. صبح اما سر بريده‌اش را آوردند توي سنگر؛ شب بعد خودش رفت. يک سنگر ديگر همان نزديکي درست کرد و کامل استتارش کرد. توي سنگر قبلي هم شبيه يک نگهبان درست کرد و منتظر ايستاد. چيزي شبيه بوته به سنگر نزديک شد و پريد توي آن. عبدالرسول هم پشت سرش رفت تو سنگر و سرنيزه را فرو کرد توي گردنش. صبح که آفتاب طلوع کرد با بقيه نيروها سراغش آمد. مرد هيکل بزرگي داشت بچه‌ها باورشان نمي‌شد که عبدالرسول از پس او برآمده باشد. به سختي سر نيزه را از گردن آن کومله بيرون آوردند. اما عبدالرسول بود و مهارت جنگي بي‌حد و حصرش... * ✅اکثر هدفهای او فرماندهان، تک تیراندازان، تیربارچیان، بی سیم چیهای عراقی و دیگر نقاط حساس دشمن بود بشکلی که دشمن را دچار سردر گمی و زمین گیر شدن می کرد * ✅به صورت تنها و گاهی چندین روز در نزدیک ترین فاصله با دشمن قرار می گرفت و با خونسردی کامل به ماموریتهای مختلف خود بدون ذره ای ترس و دلهره می پرداخت * ✅بسیار بی تکبر، مهربان و شوخ طبع بود، چه در محله و چه در بین رزمندگان و مصداق آیه شریفه اشداعلی الکفار و رحمابینهم ✅صدام ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﮏ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ‏(Sniper) ‏ ، ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﺑﯿﺴﺖ ﻧﻔﺮﯼ ﺍﺯ ﺗﮏ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻫﺎﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺭﻭ ﺍﺟﯿﺮ ﮐﺮﺩ !!! * ✅ در مرحله دوم عملیات خیبر، پس از لو رفتن مکان اختفای او دشمن با آتش شدید خمپاره وی را به درجه شهادت می رساند. @darmasirroshd
⏫عکس نوشته(خاطره زیبا از یک شهردار) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️➕🔰 🎤سخنرانی سردار ساعاتی قبل از عملیات بدر برای رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا: «انگار دارد برای امروز ما می گوید» 📢هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما می‌گرداند. اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است. 🔔 فردا سالروز شهادت شهید باکری ۲۳ اسفند۶۳ @darmasirroshd
باکری-دیانی.mp3
2.01M
🎧 روایت حجت الاسلام مهدی دیانی از در عملیات خیبر و بدر ⬅️ جمله آخر شهید باکری 🔔 فردا سالروز شهادت شهید باکری ۲۳ اسفند۶۳ @darmasirroshd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞بدون شرح...! 🎤حجت الاسلام سیدحسین 🙏خواهش میکنم هرکسی دید برای ۵ تا مسئول هم ارسال کنه. از فرمانده پایگاهتون تا رئیس جمهور @darmasirroshd
اینو ببین ⤴️ بعدش اینو ⬇️ بشو
سیره5-خواب روی زین اسب ها -ترابیان.mp3
3.1M
۵ 🎧پادکست زیبای «خواب روی زین اسب ها» 🎤حجت الاسلام ترابیان ☄این حرف رو جدی بگیر...! . @darmasirroshd
-عباس! +جونم داش حسن... -اون دختره رو میبینی تو ... +اره -پارسال اومده بود پیشمون، خیلی قسمم داد که حاجتشو بدم... کلی گریه کرد... حالش خوب بودا... ولی ببین الان... ببین جون حسن... ببین چطوری میره تو خیابون... بخدا خیلی هواشو دارم من... ولی انگار گاهی خودش نمیخواد... تازه تو فضا مجازی ندیدیش چجور عکسایی میزاره از خودش... کلی نامحرمم میبینن عکساشو... یعنی واقعا خودش نمیفهمه دنیای مجازی فرقی نداره با واقعی؟ یعنی واقعا نمیفهه ما تو دنیای مجازی هم کنارشیمو میبینیمش؟ یا اینکه خودش دلش نمیخواد خوب بشه؟ +اره حسن جون... یادمه که اومده بود... اصن این هیچی ... اون پسره رو میبینی... اوناهاش... اونم پارسال پیش من بود... حالا برو ببین تو چجوری با صحبت میکنه... تو فضای مجازی چه کارا که نمیکنه... منم همه کار کردم واسشاا... ولی گاهی نمیتونه... داداش... میفهمم چی میگی... همه اینا که میگی منم زیاد دیدم... ولی گاهی کم میارن... این نَفسِشون پدرشونو درآورده... اما حسن جون اگه ماهم ولشون کنیم... کیو دارن اینا؟ کجا برن اگه سال به سال پیش ما نیان... از کی کمک بخوان؟ من هروقت یکی از این بچه هارو میبینم جای ناامیدشدن میگم ایندفعه بیشتر هواشو دارم... ایندفعه بیشتر کمکش میکنم... -اره عباس... حق باتوئه... حالا ما که هیچ... گاهی که دل حضرت صاحبو میشکونن خیلی قلبم درد میگیره... پاشو.. بیا بریم پیش بقیه بچه های گردان... با اونام صحبت کنیم هوای اینارو بیشتر داشته باشن... +باشه اصن این شب جمعه با خود صحبت میکنیم... @darmasirroshd
آدم ها دو دسته اند... تو جزء کدام دسته می شوی؟ @darmasirroshd
مداغعان4-شهید جیلان- دیانی.mp3
904K
۵ 🎧 روایت حجت الاسلام مهدی دیانی از ارادت خاص شهید جیلان( یکی از فرماندهان تیپ زینبیون ) به حضرت زهرا سلام الله علیها @darmasirroshd
🌴 ۵: «ملاصالح» ✔️ بعضی کتاب ها حتی افرادی که خیلی اهل مطالعه نیستند را میخکوب می کنند. 👈 کتاب «ملاصالح» از این دست کتاب هاست. 🔺 اساساً خواندن کتابی که شخصیت اصلی اش تجربه زندان رفتن در رژیم پهلوی، حزب بعث و جمهوری اسلامی را دارد و دوست تیمسار عزاوی مشاور عالی صدام و علی فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات است به خودی خود می تواند جذاب باشد . 💯 زندگی «ملاصالح» سرشار از عبرت های مهم از دل تاریخ و برای نسل امروز است. کسانی که می خواهند جا پای «مبارزان انقلابی»بگذارند حتماً باید این کتاب را مطالعه کنند چرا که کسی مثل ملاصالح بدون شک الگوی یک مبارز مخلص و همیشه پا به رکاب محسوب می شود. ❗️از نکات عجیب زندگی وی این است که در سال های اولیه ی انقلاب او یکی از انقلابیون شاخص بوده نشستن پشت میز و گرفتن مناصب مختلف او را وسوسه نکرده و در کوران حوادث جنگ مسئولیت مأموریت برون مرزی و رساندن سلاح به مخالفان صدام در عراق را به عهده می گیرد. یا حتی پیش از آن در حالی که این امکان را داشته تا به رده های بالایی در جمهوری اسلامی برسد اما مجری بخش عربی رادیو آبادان می شود و این تکلیف را به کار دیگر ترجیح می دهد. 🔹 شاید بتوان ملاصالح را «عزتشاهی» خوزستان نامید. مبارزی که حتی پس از بازگشت از اسارت به جرم جاسوسی دستگیر می شود و با حکم مشروط تا بازگشت اسرا و شهادت دادن له یا علیه اش آزاد می شود و پس از بازگشت «سید علی اکبر ابوترابی» است که بی گناهی او ثابت می شود... @darmasirroshd
98.12.22-inja talaiie-Mahdavi (2).mp3
10.2M
🔈 ✅هنوز هم فرصت برای شهید شدن باقی است... ✅ روایتگری جدید حجت الاسلام در راهیان نور مجازی 👌راهکاری ویژه برای همه آنهایی که آرزوی شهادت دارند. 🔁ارسال از دوستان عزیز از نهضت جهانی نهج البلاغه @darmasirroshd
⭐️چند بار برای خدا از خواسته دلت گذشتی...؟ @darmasirroshd
هدایت شده از در مسیر رشد
پویش سراسری 💠بخشی از خاطرات 🌻🌻🌻 به همراه دایی اش برای اولین بار به مناطق جنوب رفت، رسیدند به مقر نیروها، از یکی پرسیدند برای اعزام چیکار باید بکنند؟ جواب داد: برید پیش اقایی که پشت میز هست. سوال خودشون رو مطرح کردند، آقای پشت میز جواب داد: هرکسی رو که الکی اعزام نمیکنن به خط مقدم، باید آموزشی بگذرونند، دوره اش طی بشه، تقسیم بندی بشن تو گردان ها و بعد از همه این کارها تازه اگر برند خط مقدم... خب اخوي، شما آموزشی گذروندی؟! پرویز که حال این دوره ها رو نداشت و اومده بود جبهه که یه راست بره حق عراقی ها رو بذاره کف دستشون، یه نگاهی به دایی اش کرد و با چشم فهموند که : بسپرش به من! رو کرد به سمت مرد و گفت: راستش اخوي من و ایشون تو لبنان جزو گروه آقای چمران بودیم، کار با اسلحه رو از اونجا بلدیم، اما متاسفانه مدرکی نداریم که ارائه بدیم😀😀 مرد مسوول تا اسم آقای چمران و لبنان رو شنید از جا پرید و نمی‌دونست باید چیکار کنه😂😂... چند روز بعد هماهنگ شد تا نیروهای جدید برن طرف خط مقدم، اسم پرویز و دایی اش هم جز نیرو ها بود! از اون طرف هم توی خط مقدم خبرش پیچیده بود که دوتا از یار های آقای چمران از لبنان دارند میان این خط😎😎 همه نیروها علاوه بر اینکه دست و پاهاشون رو گم کرده بودند، هیجان هم داشتند ! و مشتاقانه منتظر ورودشون بودن... غافل از اینکه این دو شخص اصلا تا حالا اسلحه دست نگرفتند😅😅😅 نمیدونم چجوری تو خط تونستند سر رزمنده ها رو کلاه بگذارند! 😜 📲ارسالي : کمانگیر 📍اصفهان _ محله سیچان @darmasirroshd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵ 🎥 روایت حاج محمد احمدیان از رئیس دزدهای گردان 🤣وقتی پلّکان هواپیمای امام دزدیده می شود. @darmasirroshd
-معراج5-مادر شهید در طلاییه.mp3
1.5M
معراج_شهدا ۵ 🎧 وقتی مادر شهید فرزندش را تفحص می کند 🎤 برادر جواد حبیبی 💥 فوق العاده @darmasirroshd
سلام و شب بخیر ⬅️ اگر از بچه های تیم محتوا بپرسید مهم ترین روز راهیان چه روزیه، همه میگن فردا مهم ترین روز کاروان راهیان نور مجازی ماست. چرا؟ چون سفرمون می رسه به خرمشهر اره خرمشهر شاید برای بعضی ها شلمچه خیلی مهم باشه، برای بعضی های دیگه فکه یا طلاییه، اما اونهایی که کار دفاع مقدس کردند و مطالعات جنگ داشتند حرف ما رو درک می کنند. الان اونهایی که راهیان رفتن تو دلشون میگن خرمشهر که خبری نیست،شهره و خونه و ساختمون میدونم وقتی رفتید خرمشهر شما رو به مسجد جامع بردند شما تا نماز ظهرتون رو بخونید و خیلی اگه هنر داشتند بردنتون موزه جنگ که اونجا هم چیز خاصی نداشت، حق دارید... 😠نمیدونم فکر کدوم مسئول بود که خرمشهر رو از راهیان نور گرفت اما فقط اینو بگم که یک سوم جنگ از راهیان جدا شد.اونم یک سوم اصلی و سخت جنگ، حتما شنیدید که سلاح نداشتیم بجنگیم، توپ و تانک نداشتیم ،حتی سیم خاردار هم به ما نمی فروختند اینا دروغ نیست، راسته، ولی مال قبل از آزادسازی خرمشهر 🔸رفقا...به قول شهید حسن باقری خرمشهر ناموس جنگه حرف هایی تو خرمشهر میشه زد که هیچ جا نمیشه گفت حضور مستقیم زنان در دفاع و کمک کودک کشی های عراقی ها حضور دشمن در شهر و تخریب به عمد شهر مقاومت مردم خرمشهر جنت آباد مسجدجامع پادگان دژ گمرک خرمشهر شهید شریف قنوتی حسین فهمیده و بهنام محمدی جهان آرا مادرا و خواهرایی که بچه ها و برادراشونو با دست خودشون تو قبرهای جنت آباد گذاشتند و وقتی عراق جنت آباد رو بمباران می کرد و قبرها خراب می شد جنازه های عزیزاشون می اومد بالا و دیده می شدو ...😭 پدرهایی که دیدند تانک های عراقی اومدند تو خونه شون و همه زندگیشون رو له کرد و....😭. و از همه مهم تر پیروزمندانه ترین عملیات دفاع مقدس ، الی بیت المقدس عملیاتی که ماشین جنگی عراق رو نابود کرد، عملیاتی که در گرمای اردیبهشت و خرداد خوزستان نفس همه را گرفت، عملیاتی که پایی نبود که در آن تاول نزده باشه، عملیاتی که چهره ها همه غبارآلود بود...😳اصلا تا حالا دیدی صورت یک آدمی از دود و باروت سیاه شده باشه، اصلا تا حالا دیدی.... بیخیال، دل پر غصه ای داریم از حذف یا کم رنگ شدن خرمشهر از راهیان نور... آنقدر این غصه زیاد است که بارها وقتی به راویان بزرگوار گفتیم روایت خرمشهر رو هم می خواهیم داشته باشیم فقط یک جواب شنیدیم ، آن هم این بود: ما آمادگی شو داریم. ⬅️کاش می شد همه کاروان ها، خصوصا کاروان های دانشجویی همتی می کردند و راهیان نور خرمشهر را احیا می کردند کاش می شد راویان تخصصی خرمشهر تربیت شوند، کاش می شد... 🇮🇷اما ما، در کاروان مجازی «مسیر شهادت» از خرمشهر برایتان خواهیم گفت، هم از مقاومت ۳۴ روزه اش و هم از الی بیت المقدس و آزاد سازی اش و حاج قاسم عزیز برایتان از عملیات آزادسازی خرمشهر خواهد گفت... قبل از ظهر منتظر باشید... یا حق
🇮🇷به خرمشهر خوش آمدید... جمعیت... @darmasirroshd
4_6010512452477781368.mp3
5.95M
این بار ی زن تنها قصه میگه قصه پرمعجزه رو و حالا این منم زن قصه گوی تاریخ! آی مردم ایران گوشاتون میخوان بشنون؟!..... یکی بود یکی نبود.... -الهام گرفته از کتاب دا- ✍ 🎙
☄فرﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺩﺭﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﺮﺍﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭﺍﺭﺩﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺷﻮﯾﺪ؟ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ: 🌴ﺟﻮﺍﻥ ۲۷ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺭﺍ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺷﻮﺩ. @darmasirroshd
🌴بعد از شهادت پدر،به زور مادر را راضی کردیم از شهر برود. دیگر نمی شد بهش بگویم علی هم شهید شده. وقتی رفت،ما دو خواهر، علی را خاک کردیم، مظلومانه. 🌴گفتم: مامان مژده بده نامهٔ علی اومده نامه را بوسید و گفت بخوان سه ماه بود که علی شهید شده بود و تمام این مدت من نامه می نوشتم و امضا می کردم و براش می فرستادم. منتظر بودم غم شهادت پدر کمی سبک بشه. 📚برگرفته از کتاب دا @darmasirroshd
🌿عراقی‌ها داشتند شهر را می‌گرفتند. آمد گفت «شما باید برید.» گفتیم «کجا؟»  گفت «نمی‌دونم، فقط توی خرمشهر نمونید.» رفتیم آبادان،‌ گفتم «زهره حالا چه کار کنیم؟ شب کجا بریم؟» 🌿گفت «جوی‌ها که خشکند، توی جوی‌ها می‌خوابیم تا صبح بشه. اون تو نه خمپاره می‌خوریم، نه کسی ما رو می‌بینه.»  📚برگرفته از کتاب یادگاران(زنان خرمشهر)   @darmasirroshd
💢دکتر گفت‌ »فوری ببریدش اتاق عمل. اورژانسیه.» طفلک بچه، یک دستش شیشه شیر بود، یک دستش پفک. ترکش نصف صورتش را برده بود. از اتاق عمل آمدم بیرون. مادرش گفت «خواهر، عمل تمام شد؟»  با اشاره گفتم «نه.»  🌹گفت «چه قدر طول کشید! خدا رو شکر شیرش رو داده بودم والا زیر عمل ضعف می‌کرد.»  و زانو نشستم کنارش. شک کرد، گفت «عمل... تمام... شد...» گرفتمش توی بغلم و دو نفری زار زدیم.😭 @darmasirroshd
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞برشی از کتاب دا مقاومت خرمشهر و نقش زنان در مقاومت شهر @darmasirroshd
💢خاطره از سروان سعدی فرحان الکرخی «... سرهنگ خلیل شوقی از من پرسید: ابا سرمد! آیا چیزی هم برای منزل برداشته‌ای؟ گفتم:‌ در واقع چیزی به دست نیاوردم، اما خیلی دوست دارم. گفت: بازی در نیاور. گفتم: ‌شوخی نمی‌کنم، حقیقت را می‌گویم. گفت: ‌من همین دیروز یک کامیون پر از تلویزیون و یخچال دستگاه‌های تهویه‌ برای منزل فرستادم. ...». فرحان الکرخی در ادامه بازگو می‌کند: «... سه ماه از خرید خانه‌ای که من آن را با فروش اموال مسروقه از خرمشهر صاحب شده بودم گذشته بود که یک حادثه بزرگ مرا به خود آورد. خانه‌ام دچار یک آتش‌سوزی بزرگ شد و تمام زندگی‌ همسر و فرزندانم در آن سوختند. وقتی به منزل آمدم تنها مشتی خاکستر دیدم. تمام وسایل شخصی‌ام سوخته و باد آن‌ها را با خود برده بود. یکی از خانم‌ها گفت:‌ پسرم! بقای عمر خودت باشد. همسر و فرزندانت به محض این‌که به بیمارستان انتقال یافتند از دنیا رفتند. ما خیلی تلاش کردیم اما از سرنوشت نمی‌توان فرار کرد.» منبع: کتاب جنایت های ما در خرمشهر «انتشارات سوره مهر» @darmasirroshd
🔰سه خاطره جانسوز از کتاب «جنایت های ما در خرمشهر» در مورد حضور عراقی ها در خرمشهر.- خیلی از خاطرات این کتاب آنقدر جانسوز است که قدرت انتشارش را نداشتیم. 1⃣... به خاطر دارم هنگامی که دو پاسگاه هیلیه و مای خضر به تصرف درآمد، ماهر عبدالرشید که در آن زمان سرهنگ دوم بود و فرماندهی یک ستون زرهی را به عهده داشت از روی یک دستگاه تانک فریاد می‌زد: بر آن‌ها بتازید! به آن‌ها حمله کنید! امروز روز پیروزی‌های بزرگ است، از حرف و حدیث دیگران درباره آن‌ها نگران نباشید،‌ بکشید آن‌ها را!‌ سرشان را از بدن جدا کنید!... 2⃣... کودکی در پی خانواده گم‌شده‌اش می‌گشت، گلوله‌ای از سلاح‌ سروان عبدالباقی السعدون به سویش شلیک شد. فرمانده‌ی سروان عبدالباقی، سرهنگ احمد الربیعی، به او گفته بود: دنیا برای او تیره و تار خواهد شد، با شلیک گلوله‌ای او را خلاص کن. در جای دیگری صحنه رقت‌بارتری رخ می‌داد: کودک خردسالی را دیدم که از شدت درد و رنج به خود می‌پیچید. آن‌چنان لگدی به او زده شد که برای همیشه نفسش بند آمد. آنگاه لودری مشتی خاک بر پیکرش مطهر و مقاوم او ریخت ... 3⃣...به خاطر دارم که ستوانیار «ترکی احمد» همراه با پنج سرباز در مقابل خانه‌ای ایستاد و با لگد به در خانه زد و. با زور وارد خانه شد و فریاد زد:‌ دست‌ها بالا! زن جوانی گفت:‌ برای چه، چه می‌خواهید؟ ستوانیار گفت:‌ طلا می‌خواهیم. آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سر آن زد و او را نقش بر زمین کرد. @darmasirroshd