eitaa logo
در مسیر رشد
351 دنبال‌کننده
511 عکس
293 ویدیو
20 فایل
کانال رسمی ارتباطی گروه تبلیغی پژوهشی«فُلْکِ حَصین» فلک حصین مجموعه ای است از روحانیونی با سابقه تبلیغ و تدریس در دانشگاه،اردوهای جهادی، راهیان نور و دوره های تشکیلاتی و... جهت درخواست دعوت از اساتیدبه ادمین مراجعه فرمایید https://eitaa.com/admin4575
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰سه خاطره جانسوز از کتاب «جنایت های ما در خرمشهر» در مورد حضور عراقی ها در خرمشهر.- خیلی از خاطرات این کتاب آنقدر جانسوز است که قدرت انتشارش را نداشتیم. 1⃣... به خاطر دارم هنگامی که دو پاسگاه هیلیه و مای خضر به تصرف درآمد، ماهر عبدالرشید که در آن زمان سرهنگ دوم بود و فرماندهی یک ستون زرهی را به عهده داشت از روی یک دستگاه تانک فریاد می‌زد: بر آن‌ها بتازید! به آن‌ها حمله کنید! امروز روز پیروزی‌های بزرگ است، از حرف و حدیث دیگران درباره آن‌ها نگران نباشید،‌ بکشید آن‌ها را!‌ سرشان را از بدن جدا کنید!... 2⃣... کودکی در پی خانواده گم‌شده‌اش می‌گشت، گلوله‌ای از سلاح‌ سروان عبدالباقی السعدون به سویش شلیک شد. فرمانده‌ی سروان عبدالباقی، سرهنگ احمد الربیعی، به او گفته بود: دنیا برای او تیره و تار خواهد شد، با شلیک گلوله‌ای او را خلاص کن. در جای دیگری صحنه رقت‌بارتری رخ می‌داد: کودک خردسالی را دیدم که از شدت درد و رنج به خود می‌پیچید. آن‌چنان لگدی به او زده شد که برای همیشه نفسش بند آمد. آنگاه لودری مشتی خاک بر پیکرش مطهر و مقاوم او ریخت ... 3⃣...به خاطر دارم که ستوانیار «ترکی احمد» همراه با پنج سرباز در مقابل خانه‌ای ایستاد و با لگد به در خانه زد و. با زور وارد خانه شد و فریاد زد:‌ دست‌ها بالا! زن جوانی گفت:‌ برای چه، چه می‌خواهید؟ ستوانیار گفت:‌ طلا می‌خواهیم. آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سر آن زد و او را نقش بر زمین کرد. @darmasirroshd
سید محمدعلی؛ مثل روزهای آخر مقاومت خرمشهر بیا به جوون های امروزمون بگو: 🇮🇷بچه های اگر شهر سقوط کرد آن را پس میگیرم... 🔔مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند ... @darmasirroshd
مقاومت خرمشهر.mp3
زمان: حجم: 9.59M
🎧مقاومت جواب می دهد 🎤 یکی از اساتید گروه فُلک حَصین ⬅️این صوت را حتما گوش کنید.خیلی از مطالبش ناب و جدیده و برای اولین باره که می شنوید. @darmasirroshd
هدایت شده از در مسیر رشد
💢درعملیات بیت‌المقدس، دو « احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آنها از شبکه‌‌های بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد.«احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسول‌الله و«احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف. در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرمانده‌هان و رزمندگان از لهجه‌های آنها متوجه می شدند که این «احمد» کدام «احمد» است. اما جالب‌تر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند. در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه‌های لشگرمحمد رسول الله در دژ شمالی خرمشهر با لشگر۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند وکارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم کشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان این‌گونه تماس می‌گرفت: احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد.😆😂 😄او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی تهرانی می‌گفت اما اسم خودش را با لهجه‌ی نجف آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظ‌‌‌تر بیان می‌کرد، به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایه‌ی خنده را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند فراهم می‌کرد. یادشان بخیر: 🌹احمَد احمَد، احمَد احمِد، احمَد احمِد🌹 @darmasirroshd
هدایت شده از در مسیر رشد
🔶چند ثانیه‌ای از شهادت شهبازی نمی‌گذشت که حاج همت کنار پیکر او آمد. ترکش تمام صورت شهبازی را مجروح کرده بود. موهای خاکی اش میان لایه‌ای از خون قرار داشت. حاجی به یاد ساعتی پیش افتاد که حاج محمود در سنگر تاکتیکی بود و آخرین نماز شبش را می‌خواند. چفیه خون آلوده‌اش را از دور گردن او باز کرد و بر صورت مهربانش انداخت، و اندوهگین به طرف دیگر دژ رفت، نگاه حاجی که به همدانی افتاد، غم بر اعماق جانش پنجه انداخت. همه نیروها علاقه او را به شهبازی می‌دانستند برای همین قبل از اینکه او سخنی بگوید، گفت: «به نیروها بگو تا آفتاب نزده نمازشان را پشت دژ بخوانند. پس از نماز همه نیروها جلو می‌روند.» همدانی پرسید: «محمود کجاست؟» حاجی به طرف خرمشهر نگاه کرد و گفت:« الحمدالله محاصره خرمشهر کامل شده و بچه‌ها به نهر عرایض رسیده‌اند» دوباره پرسید: «حاجی، محمود کجاست؟» اشک در چشمان حاجی غلطید.و صورتش را در میان دستانش پنهان کرد. همدانی خودش را به بالای دژ رسانید. زانوانش سست شد، باور نداشت که سردار دلها با پیکری آغشته به خون بر روی زمین افتاده است. شهادت شهبازی قلب متوسلیان، همت و تمام رزمنده‌‌های لشگر ۲۷ محمد رسول الله را پر از اندوه کرد @darmasirroshd
هدایت شده از در مسیر رشد
😥خرمشهر با ایـن دلاوری‌ها آزاد شـد ! 😓 ‌ 💢این پل تنها پلی بـود که دشمـن از روی اون خرمشهـر رو پشتیبـانی می‌کـرد و برای او خیـلی حیاتـی بـود. دو تا از بچـه‌ها رو فرستـادم برای موادگـذاری و انفجار پـل. بچه‌هایـی که برای زدن پـل رفته بودنـد تماس گرفتنـد که دشمن نمی‌گذاره ما به پل برسیـم و با آتشباری سنگیــن از پل محافظت میکنـه. به بچـه‌ها گفتـم هر طور که شـده باید پل منفجـر بشه. مُدام حاج‌احمدمتوسلیـان تماس می‌گرفت و میگفت پـل چی شـد؟ هوا هنوز روشن نشده بـود که خبر رسیـد پـل رو بچـه‌ها زدنـد. اول خیلی خوشحال شـدم اما نگران حال بچه‌هایـی بـودم که رفته بودنـد. گفتند رضا اردستانـی و حسیـن زارع با دلاوری و شجاعت مواد منفجـره رو روی پل بردنـد و جاسازی کردنـد. مشغول آتشگذاری بودنـد که دشمن اونها رو با آرپی‌جی میزنـه و رضا و حسیـن و موادها و پل یـک‌جـا منفجـر میشه. پـُل که تخریـب شد حاج احمد‌متوسلیان هم رسیـد و خرمشهر آزاد شـد ! خرمشهر آزاد شـد و آبهای ارونـد پـاره‌های تن رضـا و حسیـن رو با خودش بـرد. واقعا اگر رضـا و حسین خطر نمی‌کردنـد و پـل منفجـر نمی‌شد و با روشنـی هوای روز سـوم خـرداد تانک‌های دشمـن از پـل عبـور می‌کردنـد چی می‌شد؟ سلام بر رضـا و حسیـن که اراده خـدا را محقق کردنـد و خرمشهـر را خـدا آزاد کــرد. @darmasirroshd
هدایت شده از در مسیر رشد
🔰ساعت 6/5 یا 7 صبح بود که به ما خبر چدادند رسیدیم به اروند. دشمن آن قدر غافلگیر شده بود که بالگردش صبح زود می خواست بیاید به خرمشهر، نمی دانست که نیروهای ما آن جا هستند با خیال راحت با سقف پرواز 30 متری داشت می آمد که یک بسیجی آر- پی- جی اش را می گیرد به سویش و آن را می زند. ساعت حدود 7 بود که یک دفعه دیدم شهید خرازی که محل استقرارش درست چسبیده بود به خاکریز خرمشهر، با یک هیجانی گفت که اگر من 700، 800 نفر جور بکنم اجازه می دهید بزنم به خرمشهر؟ پیشنهاد کردم صبر کنید تا بررسی کنیم. کارشناسی کردیم، دور هم نشستیم و بحث کردیم. هیچ کس نظر مثبت نداشت، چون از لحاظ تخصصی جواب نمی داد. منطقی نبود که این 700 نفر را همراه با خط مان از دست بدهیم. آمدیم به او بگوییم ستاد قرارگاه کربلا مخالفت کرده، نمی دانید با چه برخوردی به ما انگیزه داد؛ طوری صحبت می کرد انگار که او فرمانده است. دیدیم اصلاً نمی توانیم قانعش کنیم. من و سردار رضایی متقاعد شدیم که همین طوری رهایشان کنیم تا ساعت 7/5 بشود، دیدیم باز دادش درآمد. آنها رفتند و بعد با ما تماس گرفتند. گفتیم چه خبر است؟ گفتند: هر چه نگاه می کنیم عراقی ها دستها را بالا برده اند! تازه فهمیدیم منظورش چه بود.منظورش این بود که ما 700 نفر با این جمعیت انبوه چه کار کنیم.گفت اگر می شود یک بالگرد بفرستید تا ببینیم عمق اینها کجاست. یک بالگرد فرستادیم. ای کاش صدای آن خلبان ضبط می شد.او از آن بالا فریاد می زد که تا عمق پل خرمشهر تاچشم کارمی کند عراقی ها در خیابانها و کوچه ها همه دستهایشان بالاست! منبع: مشرق نیوز @darmasirroshd
شیعه تنوری - ترابیان.mp3
زمان: حجم: 2.29M
🎧 شیعه تنوری- سخن شهید حسن باقری قبل از مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس 🎤 حجت الاسلام محمد ترابیان @darmasirroshd
⬅️ خرمشهر را خدا آزاد کرد... ⬅️ جنوب لبنان را خدا آزاد کرد... ⬅️ حلب را خدا آزاد کرد... ⬅️ موصل را خدا آزاد کرد... ⏪ و قدس را خدا آزاد خواهد کرد... @darmasirroshd
🔰سه خاطره جانسوز از کتاب «جنایت های ما در خرمشهر» در مورد حضور عراقی ها در خرمشهر.- خیلی از خاطرات این کتاب آنقدر جانسوز است که قدرت انتشارش را نداشتیم. 1⃣... به خاطر دارم هنگامی که دو پاسگاه هیلیه و مای خضر به تصرف درآمد، ماهر عبدالرشید که در آن زمان سرهنگ دوم بود و فرماندهی یک ستون زرهی را به عهده داشت از روی یک دستگاه تانک فریاد می‌زد: بر آن‌ها بتازید! به آن‌ها حمله کنید! امروز روز پیروزی‌های بزرگ است، از حرف و حدیث دیگران درباره آن‌ها نگران نباشید،‌ بکشید آن‌ها را!‌ سرشان را از بدن جدا کنید!... 2⃣... کودکی در پی خانواده گم‌شده‌اش می‌گشت، گلوله‌ای از سلاح‌ سروان عبدالباقی السعدون به سویش شلیک شد. فرمانده‌ی سروان عبدالباقی، سرهنگ احمد الربیعی، به او گفته بود: دنیا برای او تیره و تار خواهد شد، با شلیک گلوله‌ای او را خلاص کن. در جای دیگری صحنه رقت‌بارتری رخ می‌داد: کودک خردسالی را دیدم که از شدت درد و رنج به خود می‌پیچید. آن‌چنان لگدی به او زده شد که برای همیشه نفسش بند آمد. آنگاه لودری مشتی خاک بر پیکرش مطهر و مقاوم او ریخت ... 3⃣...به خاطر دارم که ستوانیار «ترکی احمد» همراه با پنج سرباز در مقابل خانه‌ای ایستاد و با لگد به در خانه زد و. با زور وارد خانه شد و فریاد زد:‌ دست‌ها بالا! زن جوانی گفت:‌ برای چه، چه می‌خواهید؟ ستوانیار گفت:‌ طلا می‌خواهیم. آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سر آن زد و او را نقش بر زمین کرد. @darmasirroshd
4_6014698078496360006.mp3
زمان: حجم: 9.59M
🎧مقاومت جواب می دهد 🎤 یکی از اساتید گروه فُلک حَصین ⬅️این صوت را حتما گوش کنید.خیلی از مطالبش ناب و جدیده و برای اولین باره که می شنوید. @darmasirroshd