eitaa logo
در مسیر رشد
366 دنبال‌کننده
511 عکس
293 ویدیو
20 فایل
کانال رسمی ارتباطی گروه تبلیغی پژوهشی«فُلْکِ حَصین» فلک حصین مجموعه ای است از روحانیونی با سابقه تبلیغ و تدریس در دانشگاه،اردوهای جهادی، راهیان نور و دوره های تشکیلاتی و... جهت درخواست دعوت از اساتیدبه ادمین مراجعه فرمایید https://eitaa.com/admin4575
مشاهده در ایتا
دانلود
📚👌 💫هر آنکه شهریاری را می­شناخت، می­دانست که او در زمان حیاتش هم به معنای واقعی کلمه «شهید» بودِ، یعنی وجود شریفش مظهری از وجود حق تعالی و گواهی بر وحدانیت او بود، او به حقیقت رسیده بود و از همین رو، شهید زیست و شهید از دنیا رفت. بی نیازی­اش، تواضعش، مناعت طبعش، دانش دوستی و پیشتازی­اش در عرصه دانش، انسان دوستی و روحیه معلمی­اش همه و همه تجلیاتی از اسما الحسنای پروردگار در وجود او بود و معنای شهید همین است. 📚کتابی که قصد معرفی آن را داریم به زندگی ارزشمند این شهید شاهد(تعبیری که آیت الله جوادی آملی در مورد ایشان به کار برده بودند)پرداخته است و امید است که در این روزهای معنوی ماه مبارک رمضان، الگوی ارزشمند دیگری معرِف حضور بنده و دیگردوستان گردد تا چراغ راه مسیرمان شود. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم 💫هر آنکه شهریاری را می­شناخت، می­دانست که او در زمان حیاتش هم به مع
📚👌 🔆یکی از شاگران شهید می گفت: 🌷وقتی دکتر به مقام استاد تمامی رسید،دوستان برایش جشن گرفتند و از او خواستند مقداری صحبت کند.ایشان صحبت هایش را با عبارت«کم من قبیح سترته»شروع کرد که در من خیلی اثر گذاشت.می خواست بگوید فکر نکنید همه چیز من این درجه یا مدرک است.زشتی های زیادی هم دارم که خدا آنها را پوشانده است.معمولا اگر در چنین مجلسی کسی بگوید «دود چراغ خوردم» یا «همسرم به من کمک کرده است» یا «خدا لطف کرد و استعدادی به من داد» دور از انتظار نیست؛ولی دکتر اصلا از خوبی هایش نگفت.این بزرگترین درسی بود که از او گرفتم...ص29 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم 💫هر آنکه شهریاری را می­شناخت، می­دانست که او در زمان حیاتش هم به مع
📚👌 🎤یکی از شاگردان: ✅دوستی داشتم که موقع ازدواج مشکل مالی پیدا کرد.استاد به او کمک کرد و گفت که هر وقت داشتی ،برگردان.آن بنده خدا هم ماهانه مبلغی را برمیگرداند.همیشه نگران شغل و آینده دانشجو ها بود.اگر می دید دانشجویی فارغ التحصیل شده ولی هنوز شغلی ندارد،برایش کار پیدا میکرد یا در پروژهایش از او استفاده می کرد.دانشجویانی که با دکتر پروژه داشتند،میگفتند امکان نداشت دکتر سرماه فراموش کند حق الزحمه ی ما را بدهد.حواسش بود اگر یکی از بچه ها متاهل است و در آمدی ندارد ،به او کمک کند.ص 38 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم 💫هر آنکه شهریاری را می­شناخت، می­دانست که او در زمان حیاتش هم به مع
📚👌 یکی از همکاران شهید: یک شبی داشتیم کار می کردیم.به ایشان خبر دادند که فرزندشان بیمارستان است و اوضاعش هم وخیم است.همراهشان به بیمارستان رفتم.اوضاع به گونه ای بودکه من هم منقلب شدم،اما مجید در عین حال که کارهای بیمارستان را انجام میداد،آرامش عجیبی در چهره اش بود.این برای من سوال شده بود.بعد از این که تقریبا مشکل رفع شد،از او پرسیدم که چه جوری می توانی تحمل کنی؟!لبخندی زد و گفت:«اگر از زندگی غیر از این انتظار داشته باشی ،اشتباه کرده ای.زندگی همین است.همه اش امتحان و سختی است.خوشی هم دارد.نه این که همه ی زندگی ناراحتی باشد،ولی باید سختی ها و ناراحتی ها را تحمل کرد.»ص50 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم 💫هر آنکه شهریاری را می­شناخت، می­دانست که او در زمان حیاتش هم به مع
📚👌 یکی از همکاران همسر شهید: ماه رمضان بود و ما مهمان دکتر بودیم.افطاری منزلشان در عین کامل بودن ساده بود.گرم و صمیمانه و بدون هیچ گونه تجمل.خواستیم برای شستن ظرفها کمک کنیم که همسرشان اجازه نداد.گفتیم مهمان ها زیادند و این تنها کاری است که از ما بر می آید.گفتیم مهمان ها زیادند و این تنها کاری است که ازما بر می آید .گفت که ظرفها سهم دکتر است.گفتیم این طوری بیشتر شرمنده میشویم.گفت تقسیم کار کردهیم،آماده کردن افطار با من استو شستن ظرف ها هم با ایشان.خانمش می گفت که حتی دکتر در خانه جارو هم می کرد.روابط خانوادگی بسیار خوبی داشتند ؛این را از گفتگوهای آنها می فهمیدیم.ص67 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم 💫هر آنکه شهریاری را می­شناخت، می­دانست که او در زمان حیاتش هم به مع
📚👌 یکی از بستگان شهید میگفت: رابطه ی شهید شهریاری با مادرشان را که میدم،لذت می بردم.میگفتم که خدا به آدم این جور بچه ای بدهد.وقتی مادرشان را می دیدند،دست و پای او را می بوسیدند.هنگام غذا خوردن هم اول لقمه را دهان مادرش می گذاشت و بعد خودش غذا می خورد... ص 32 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ در زمان یادداشت هایش اگر فکرش کُند می شد،یادر مشکلی می ماند.گوشه یادداشتش می نوشت"الهی و ربی من لی غیرک"ص 38 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd