eitaa logo
دارالقرآن فاطمه زهرا (س) شهرستان کازرون
132 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
9 فایل
تفسیر قرآن، احکام شرعی مبتلابه، اخلاق، خانواده و تربیت.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃رشتۀ متّصل خدا به آسمان از دست خودم عصبانی‌ام. آدمی که از دست خودش عصبانی است چه کار باید بکند تا خشمش فرو بنشیند؟ از دست خودم عصبانی‌ام. چرا وقتی می‌خواهم تدبیر زندگی‌ام را به دست تو بسپارم این قدر دلم تکان می‌خورد و آشوب می‌شود؟ تدبیر زندگی من را تو بهتر بلدی یا خودم؟ در سال‌هایی که زندگی‌ام را خودم تدبیر کردم چه گلی به سرم زدم که حالا می‌ترسم تدبیرم را به تو بسپارم؟ از دست خودم عصبانی‌ام. کاش به همین اندازه که از به دست تو سپردنِ تدبیرم می‌ترسم از رشتۀ تدبیری که در دست خویش دارم می‌ترسیدم. با این همه بی‌عقلی در تدبیر زندگی، چه کار باید کرد؟ از دست خودم عصبانی‌ام. نشد حتّی یک بار هم که شده رشتۀ تدبیر زندگی‌ام را دو دستی تقدیم تو کنم و هنوز نتوانسته‌ام پاسخ این سؤال را بدهم: چرا این قدر به تو بی‌اعتمادم؟! چه سؤال شرم‌آوری! آقا! رشتۀ تدبیر وقتی در دست خودم باشد می‌شود افعی خطرناکی که لحظه به لحظه جای جای زندگی‌ام را نیش می‌زند و زهرآلود می‌کند. من در میان نیش‌های این افعی خطرناک زندگی می‌کنم. ولی وقتی رشتۀ تدبیر به دست تو می‌افتد می‌شود همان عروة الوثقایی که انسان را به آسمان می‌رساند. از دست خودم عصبانی‌ام که عروة‌ الوثقی را رها کردم و افعی را به دست گرفتم. به جبر هم که شده رشتۀ تدبیر مرا به دست بگیر تا نجات پیدا کنم از زهر این نیش‌های پی در پی. شبت بخیر رشتۀ متصل خدا به آسمان!
🍃گران‌سنگ‌ترین سرمایۀ خدا روی زمین یا باید حرفمان را پس بگیریم یا باید ظرفمان را بزرگ کنیم. حرفمان به خدا این بود: ما بدون تو زندگی نمی‌خواهیم ولی ظرفمان به اندازۀ حرفمان نبود. بهتر از بلا، چیزی هست که ظرف را بزرگ کند؟ خدا حرفمان را جدّی گرفته و بلا فرستاده که ظرفمان بزرگ شود. حالا داریم چه کار می‌کنیم؟ از خدا می‌خواهیم که سایۀ بلا را از سرمان کم کند. آخر کی بناست تکلیفمان را با خودمان مشخّص کنیم؟ آقا! حقیقت را باید پذیرفت. ما تو را مفت می‌خواهیم. چه حقیقت زشتی! حرفش هم خجالت آور است. تو اگر خرج داشته باشی برایمان از خیرت می‌گذریم. چه قدر شرم‌آور! زبان حال بعضی‌هایمان با تو این است: به خدا بگو حرفمان را جدّی نگیرد. آقا! شرمندگی همۀ سرمایۀ ماست. این شرمندگی را از ما بپذیر و از ما ملول نشو. به خدا بگو زبان حالمان را جدّی نگیرد و همان حرف‌هایی را جدّی بگیرد که بر زبانمان جاری می‌شود. شکر خدا این قدر بی‌شرم نشده‌ایم که با زبانمان هم به خدا بگوییم: تو را مفت می‌خواهیم. شبت بخیر گران‌سنگ‌ترین سرمایۀ خدا روی زمین!
🍃بهترین سرنوشت این شب‌ها شب نوشتن دفتر تقدیر ماست بناست در دفتر تقدیر من چه چیزی نوشته شود؟ تا سال آینده هستم یا رفته‌ام؟ در مسیر توام یا دورافتاده از تو؟ در شمار سربازان تو در آمده‌ام یا همچنان سربارت مانده‌ام؟ یا این که زبانم لال... نه، نمی‌خواهم باور کنم در مقابلت ایستاده باشم! دفتر تقدیر من باید به امضای تو برسد. می‌شود امضا که خواستی بکنی دفترم را نشانم بدهی؟! قدر این شب‌ها را کاش می‌دانستم و بیشتر التماس می‌کردم که اگر بناست چیزی در دفتر تقدیرم بنویسند شبیه تو شدن اوّلین سطر دفترم را مزیّن کند. اگر دفتر تقدیرم با این جمله آغاز شود و تو هم آن را نشانم بدهی دیگر میلی برای خواندن باقی سطرها ندارم. مدّت‌هاست که دیگر آرزویی جز شبیه تو شدن در دلم نیست. شبیه تو باشم دیگر چه فرقی می‌کند فقر را در دفتر تقدیرم نوشته باشند یا غنا را شبیه تو از دنیا حتّی اگر کاهی هم نداشته باشد خودش را ثروتمندتر از کسی می‌بیند که کوهی از طلای سرخ دارد. کسی که شبیه توست دیگر نیازی ندارد به بیماری یا سلامت خویش فکر کند شبیه تو که باشم در میان انبوهی از بیماری‌ها از سالم‌ترین آدم‌ها بیشتر احساس سلامتی می‌کنم پس چه فرقی می‌کند در دفتر تقدیرم بیماری نوشته باشند یا صحت؟ شبیه تو باشم در میان مردم برایم هر اندازه جا باز شود باز هم فرقی نمی‌کند. مگر می‌شود شبیه تو بود و به جایگاه خویش در میان مردم اندیشید؟ مطرودترین آدم وقتی احساس می‌کند که شبیه توست در خویش دنیایی از عزّت می‌بیند. اصلاً عزّت چه معنایی دارد جز شبیه تو شدن؟ هر چه قدر فکر می‌کنم چیزی را پیدا نمی‌کنم که به اندازۀ شبیه تو شدن چشم مرا در این دفتر تقدیر پر کند. اگر بناست شبیه تو باشم هر چه غیر از آن در دفتر تقدیرم نوشته می‌شود را با جان و دل می‌خرم و اگر بنا نیست شبیه تو بودن در دفتر تقدیرم ثبت ‌شود هیچ خوبی به چشمم نمی‌آید و هیچ بدی هم تنم را نمی‌لرزاند شبیه تو نبودن یعنی سیاهی و بالاتر از سیاهی مگر رنگی هست؟ قلم سرنوشت را بردار و در اوّلین سطر دفتر تقدیرم بنویس: این بنده تا سال آینده شبیه حجّت خدا خواهد شد. شبت بخیر بهترین سرنوشت!