°•🥀♥•°
عیب از ماسټ ڪه هࢪ صبح نمۍ بینیمټ…
چشم بیماࢪ شدھ ٺار شدݩ هم داࢪد! :)
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌱
✨@darolmahdi313
#حدیث_مهدوی🌷
ای شیعه ما
بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشيد بر اين که ما اهل بيت رسالت، محور و أساس امور، پيشوايان هدايت و خليفهي خداوند متعال در زمين هستيم. همچنين ما امين خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه ميباشيم، حلال و حرام را ميشناسيم، تأويل و تفسير آيات قرآن را عارف و آشنا هستيم.
_امام زمان ؏ج♥
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌱
✨@darolmahdi313
🌱اَعوذبااللهمِنَالشیطانالرجــیم...
نیـّت مےکنم دو رکـعت نماز لبخـند مہدے ؏ج بخوانم از براے رضاے خـدایش،🌿
قُـربةًاِلَـےالله☘
●• بسماللهالرحمـٰـنالرحـــیم •●
°√امروز بھ نیت آقا غمۍ را از چہرۀ مومنے زدودم `.•
#نماز_بی_گناه
#به_وقت_ظهور
#یامہدے
@darolmahdi313
#رمان_قسمت_دوم
ماجرای آشنایی شهیدحججی باهمسرش😍
از زبان همسر شهید🌱
فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام.
نمیدانم چرا اما از موقعی که از #نجف_آباد زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢
همه اش تصویر #محسن از جلو چشمانم رد میشد.
هر جا میرفتم محسن را میدیدم. 😥
حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. 😇
احساس میکردم #دوستش_دارم. 😌
.
برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم #اشک می ریختم. 😭
انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم.
بالاخره طاقت نیاوردم.
زنگ زدم به #پدرم و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."😢
.
از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود.
یک روز #مادرم بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔
بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. "
قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم.
پیام دادم براش.
برای اولین بار.
نوشت:"شما؟"
جواب دادم: " #خانم_عباسی هستم. "😌
کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد.
.
از آن موقع به بعد ، هر وقت کار #خیلی_ضروری درباره موسسه داشتم، یک تماس #کوتاه و #رسمی با محسن میگرفتم.
تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود.
روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود!
#نگران شدم.
روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. 😔
دیگر از #ترس و #دلهره داشتم میمردم.
دل توی دلم نبود. 😣
فکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد; با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم.
آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! 😪‼️
نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔
تا اینکه یک روز به سرم زد و…😱
💟ادامه دارد💟
✨@darolmahdi313
°•🌿💚•°
گفٺݦ بہ مہدے بر مݧ عاشق نظر ڪݧ
گفٺا ٺو هݥ از معصیٺ صرف نظر ڪݧ
گفٺݦ بہ ناݦ نامیَٺ هر دݦ بنازݦ
گفٺا ڪہ از اعماݪ نیکٺ سرفرازݥ
گفٺݦ ڪہ دیدار ٺو باشد آرزویݥ
گفٺا ڪہ در ڪوے عمل ڪݧ جستجویݥ
#یامهدے♥
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌱
✨@darolmahdi313
#یامهدے
از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق
چو ذرھ ام به تکاپوی جاودان ، بۍتو
عقیق صبر به زیر زبان تشنہ نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان ، بۍتو
گزارھ غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران ، بۍتو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✨@darolmahdi313