🎞 / 📸عکس | #شجره_طیبه🌳
💠 مناسب: #اولیاء
🔰حضرت موسی علیه السلام از خداوند متعال پرسید:
🔷 خدایا از نگاه تو کدام اعمال افضل و برتر است؟
🔶 پروردگار پاسخ فرمود: دوست داشتن بچه ها؛
🔷 چرا؟
🔶 چون اینها مظهر #فطرت_توحیدی هستند. کودکان از ملکوت عالم نازل شدن و هنوز به انحرافی مبتلا نشده اند، لذا هرقدر انسان دوست دارد توحیدی شود، محبتش را به کودکان برساند.
#آموزش_کاربردی
•┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•
ایتا:👈
🍃eitaa.com/darolqhorannoor🍃
سروش :👈
🍃sapp.ir/darolqoranha1🍃
دارالقرآن نور
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ #شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_پنجاه_وششم سرباز بود. تازه از مرحله استانی مساب
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_پنجاه_وهشتم
🌸 تمام دغدغه اش شده بود حج.
هر وقت جواد می دیدش، محسن از رفتن می گفت. جواد نگران بود.
گفت :
💠 _ داداش! اگه صلاح می بینی امسال نرو. عربستان کشوریه که وارد جنگ شده. امنیت نداره.
محسن قبول نکرد.
انگار یک نفر داشت از مکه صدایش می کرد. هوش و حواسش رفته بود آن طرف.
🌺 بنا بود محسن و جواد بروند محضر.
جواد می خواست چک بگذارد و ضمانتش کند تا کار های سفرش رو به راه شود.
محسن هنوز نیامده بود! حرصش گرفت. می دانست این ضمانت چقدر برای محسن مهم هست!
🌷خواست سر به سرش بگذارد. بهش زنگ زد :
_ معلوم هست کجایی؟! دیر اومدی، من رفتم!
محسن به التماس افتاد :
_ تو رو خدا جواد! چرا رفتی؟! من کارم عقب می مونه! 😧
😂 جواد با بدجنسی خندید :
_ باید یه قولی بدی تا برگردم!
= چه قولی؟!
_ قول بدی امروز، صبحونه یه کله پاچه توپ به ما بدی! 😋
ادامه دارد...
•┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•
ایتا:👈
🍃eitaa.com/darolqhorannoor🍃
سروش :👈
🍃sapp.ir/darolqoranha1🍃
#دعای_ندبه۵۶
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِكَ السَّيِّدِ الأَْكْبَرِ
خدايا بر محمّد و
خاندان محمّد درود فرست،
و درود فرست بر محمّد جدّ او و رسولت، آن سروربزرگتر،
وَعَلَي أَبِيهِ السَّيِّدِ الأَْصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّيقَهِ الْكُبْرَي فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ
و بر پدرش آن سرور پس از پيامبر و بر جدّه اش صدّيقه كبري، فاطمه دختر محمّد،
•┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•
ایتا:👈
🍃eitaa.com/darolqhorannoor🍃
سروش :👈
🍃sapp.ir/darolqoranha1🍃
193.mp3
13.35M
📖 تلاوت #تحدیر (تندخوانی)
✨جزء نوزده ، حزب سه
✨سوره شعراء آیات 111 الی 227
🌿🌿🌿🌿🌿
#بینات
#تلنگر۷۲
سوره شعراء ۲۱۴ و۲۱۵
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺎﻥ ﻧﺰﺩﻳﻜﺖ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺯﺷﺖ ] ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﻩ
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
ﻭ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ [ ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ ﻭ ﺗﻮﺍﺿﻊ ] ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﮕﺴﺘﺮ
🌸🍃🌸🍃🌸
🔸گشودن بال ،در قرآن در باره دو مورد امده یکی پیامبر برای مومنین،ودیگری فرزند برای والدین
🔹در ایه ی « وانذر عشیرتک» زنان نیز جزو مخاطبان بوده اند ،عشیره شامل زن ومرد است
🔸پیوند خویشاوندی سبب مسولیت بیشتری می شود
🔹در مکتب وحی،همه ی مردم در برابر قانون خدا یکسانند ونزدیکان پیامبر نیز مورد هشدار قرار می گیرند
🔸در تبلیغ ونهی از منکر ،اول از خود شروع کنید ،( فلا تدع مع الله)، دوست نزدیکان( وانذر عشیرتک الاقربین)
🔹ارشاد وتبلیغ باید با صراحت باشه( وانذر)
🔸هشدار به نزدیکان، زمینه ی پذیرش حق را در دیگران تقویت میکند
🔹در میان بستگان نیز اولویت مطرح است
🔸هشدار باید با سوز ومحبت همراه باشد( انذر ....واخفض)
🔹با مومنین تواضع ،از مشرکین برائت( واخفض--فقل انی بریء)
🔸ملاک بر خورد ها ایمان وکفر است،نه فامیل بودن( بستگانت را انذار ده ولی نسبت به مومنین تواضع کن)
🔹تواضع تنها با زبان نیست ،فروتنی در عمل نیز لازم است
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
👈مسولیت ما در خانواده ،بستگان ونزدیکان بیشتر است باانذار وفروتنی باید دلهارا تسخیر کرد👉
•┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•
ایتا:👈
🍃eitaa.com/darolqhorannoor🍃
سروش :👈
🍃sapp.ir/darolqoranha1🍃
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تبیان
🔰سخنرانی استاد پناهیان
•┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•
ایتا:👈
🍃eitaa.com/darolqhorannoor🍃
سروش :👈
🍃sapp.ir/darolqoranha1🍃
دارالقرآن نور
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ #شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_پنجاه_وهشتم 🌸 تمام دغدغه اش شده بود حج. هر وقت ج
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_پنجاه_ونهم
🌹دمدمه های رفتن به حج بود.
هادی روی تختش دراز کشیده بود و داشت با محسن چت می کرد.
بحث شان گل انداخته بود.
❌ یک دفعه محسن آفلاین شد.
هادی هرچه پیام گذاشت، جوابی نرسید.
با خودش گفت حتما کاری براش پیش آمده. رفت سراغ بقیه مخاطبینش ..
💎 ده دقیقه بعد،
محسن آنلاین شد و پیام داد :
_ هادی حلالم کن!
= مگه داری می ری خط مقدم؟!
_ هادی جان حلالم کن! من رفتنی ام! مرگ اومده سراغم!
🔮 محسن همیشه یک خوشمزگی تو آستینش داشت.
هادی با خودش گفت این هم یکی از آن هاست. پرسید :
_داشتیم صحبت می کردیم یکهو کجا غیبت زد؟!
= هادی! یک لحظه روح از بدنم جدا شد! جسم خودم رو دیدم از بالای اتاق!
هادی نمی توانست باور کند. پرسید :
_ چی شد؟!
= خواب نبود! بیدار بودم .
می خواستم دستامو تکون بدم ولی نمی شد! روح بیرون از تنم بود و بدنم بشدت درد گرفت.
مرده بودم یک لحظه از اون بالا مهر کربلا رو دیدم به سمتش که سجده کردم، روحم برگشت به بدنم.
🔻🔺انگار قضیه جدی بود.
تن هادی مور مور شد. بلند شد نشست روی تخت.
قبلا درباره آدم های بزرگ شنیده بود که روحشان از بدن جدا می شده و بر می گشته.
🔶🔸 می دانست برای آدمی مثل محسن هم این اتفاق بعید نیست.
این را فقط برای مامان و هادی تعریف کرده بود.
و از آنها خواسته بود به کسی نگویند.
یکی دو بار دیگر هم این اتفاق افتاده بود
ادامه دارد...
•┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•
ایتا:👈
🍃eitaa.com/darolqhorannoor🍃
سروش :👈
🍃sapp.ir/darolqoranha1🍃