✳️ آرزو داشت تا جایی که میشود شبیه امامش باشد
🔻 سرش را آورد بالا و اینبار با التماس و بغض خیره شد توی چشمهایم و گفت: «مامان جان! میدونید #شهادت داریم تا شهادت. دلم میخواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل #امام_حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا میکنی برام؟»
🔸 نمیفهمیدم این بچه کجاها را میدید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا میکردم پسرم با شهادت عاقبتبهخیر بشود اما پسرم، فقط آن را نمیخواست؛ آرزو داشت تا آنجا که میشود، شبیه #امامش باشد.
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
📖 صفحات ۱۹۰ و ۱۹۱
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
ایتا:👈
http://eitaa.com/darolqhorannoor
شاد:👈
https://shad.ir/noorqom
✳️ قبلهشناس
🔻 ...با سلام آخر نمازش دوباره هوشیار شدم. خوف کردم نمازم قضا شود ولی حبیب که دوباره ایستاد به نماز، یک دم راحت گرفتم... داشت #نماز_شب میخواند... با خودم گفتم پس نمازشبخوان هم هست! بیشتر ازش خوشم آمد. انگار حبیب در چشمم پررنگ میشد و مهرش در دلم جان میگرفت.
🔺 فردایش از مادرم پرسیدم: «خیلی فرق میکند شوهر آدم #مؤمن باشد یا نه؟» عزیز یک نگاهی به آقاجان انداخت و گفت: «خیلی. زیاد توفیر دارد مردت را وقت اذان #قبلهشناس ببینی.»
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
📖 ص ۴۲
▪️◾️◼️دارالقرآن نور◼️◾️▪️
ایتا:👈
http://eitaa.com/darolqhorannoor
شاد:👈
https://shad.ir/noorqom