#تلنگر
#داستانک
☘🌱🌸☘🌱🌸☘🌱🌸
دور هم جمع شده بودند، هر کدام نظری میدادند و روی آن پافشاری میکردند! 😐
یکی از میان جمع بلند شد و گفت:
به هرحال حرفهای خوبی میزدند اخلاقش هم مورد پسند اهل مکه قرار گرفتهاست😊 و همه دوستش دارند❤️ من نظرم این است که همگی به دین او ایمان بیاوریم🙌
بلافاصله مردی با شنیدن این صحبت بهشدت عصبانی شد و از جا برخاست، صورتش برافروخته شده بود! کاردش میزدی خونش در نمیآمد 😡
با صدای بلند گفت: پس بتهایمان را چه کنیم؟ با این صحبت چند نفر هم به نشانه تأیید سری تکان دادند پیرمردی قد خمیده با صدایی خشدار گفت: من که نمیتوانم بت بزرگ را بشکنم! 😕
شخص دیگری گفت: پس رفتار دیروزمان را با محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش چه کنیم؟ یادتان نیست با آنها چکار که نکردهایم؟ 😔
چه آزار و اذیتها و چنین نسبتهایی که به او ندادیم😞
یعنی از رفتار ما چشمپوشی میکند؟🤔
من که خجالت میکشم نزد او بیایم...😓
هنوز حرفش تمام نشده بود که جوانی از وسط جمعیت با صدای بلند گفت: این جور که من شنیدهام، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی اهل عفو و گذشت است...💗
پس نگران گذشته نباشید، بیایید با هم پیش او برویم و ایمان بیاوریم☺️
برای قوم و قبیلهمان نیز بهتر است
چون همه به او متمایل شدهاند🙂
😇حرفهای زیادی بینشان رد و بدل میشد، کسانی که خیلی مخالف بودند آرامآرام داشتند صحبتهای دیگران را قبول میکردند، تا این که بالأخره تصمیم گرفتند نزد پیامبر بروند🚶♂🚶♂🚶♂
چند نفری دور پیامبر حلقه زدهبودند. پیامبر با مهربانی و رویی باز آنها را تحویل گرفت☺️
نمایندهشان لب به سخن گشود و گفت ما میخواهیم مسلمان شویم ولی شرطهایی داریم!
یکی این که بُت بزرگمان را به دست خودمان نشکنیم. دوم این که تا یک سال مهلت داشته باشیم نماز نخوانیم😥
بقیه افراد هم با تکان دادن سر، حرف او را تأیید میکردند👌، و از طرفی گمان میکردند پیامبر بهخاطر بالا رفتن تعداد مسلمان هم که شده شرایط آنها را قبول میکند!😄
✅ولی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: 👇
خیری در دینی که #نماز در آن نیست پیدا نمیشود!
آنها به همدیگر نگاهی کردند و رفتند...
💞با ما همراه باشید 💞
👨💻پایگاه مجازی آموزش عملی نماز
@amozeshnamazmedu
#داستانک
🔰چرا امام زمان نمیآیند؟
⁉️ پاسخ :
🔷حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی:
♦️در كتابي خواندم، شايد در حدود دويست، سيصد سال پيش جمعي از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدم هاي بسيار خوب و مقدّس.
روزي با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمي آيد؟ در صورتي كه ما بيش از سيصد و سيزده نفر كه او لازم دارد هستيم.
به اين فكر افتادند كه سرّ تأخير در ظهور را به دست آورند. تصميمشان بر اين شد كه از بين خودشان يك نفر را كه به تأييد همه خوبترينشان هست، انتخاب كنند و او را بفرستند در مسجد كوفه يا سهله تا اعتكاف كند و از خود امام بخواهد كه سرّ تأخير در ظهور را بيان بفرمايد.
جمعيّت خودشان را به دو قسمت تقسيم كردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و همچنين تا آن فرد آخر را كه از همه بهتر و مقدّس تر و زاهد تر بود انتخاب كردند كه او به مسجد سهله يا مسجد كوفه برود.
او هم رفت و بعد از دو سه روزي برگشت.
پرسيدند چه طور شد؟
گفت: راست مطلب اين كه من وقتي از نجف بيرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم با كمال تعجّب ديدم شهري بسيار آباد و خرّم در مقابل من ظاهر شد.
جلو جلو رفتم. پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفتند: اين شهر صاحب الزمان است و امام ظهور كرده است.
بسيار خوشحال شدم و شتابان به در خانهي امام رفتم. كسي آمد و گفتم: به امام بگو فلاني آمده و اذن ملاقات مي خواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا مي فرمايند: شما فعلاً خسته اي، از راه رسيدهاي. برو فلان خانه (نشاني دادند) آنجا مرد بزرگي هست.
ما دختر او را براي شما تزويج كرديم. آنجا باش و هر وقت احضار كرديم، بيا.
من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پيدا كردم. از من خيلي پذيرايي كردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم كه درِ اتاق را زدند. گفتم: كيست؟ گفت: مأمور از طرف امام. مي فرمايند: بيا! مي خواهيم قيام كنيم و شما را به جايي بفرستيم.
گفتم: به امام بگو امشب را صبر كنيد.
گفت: فرموده اند: همين الآن بيا. گفتم: بگو من امشب نميآيم تا اين را گفتم ديدم هيچ خبري نيست. نه شهري هست، نه خانهاي هست و نه عروسي. من هستم و صحراي نجف؛
معلوم شد مكاشفه اي بوده و خواستهاند به ما بفهمانند كه ما هنوز #آمادگي براي آمدن امام زمان(ع) نداريم.
✅ به راستی خود ما اکنون آمادگی لازم برای آمدن امام زمان را داریم ؟؟؟
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
ایتا:👈
http://eitaa.com/darolqhorannoor
شاد:👈
https://shad.ir/noorqom
✨﷽✨
#داستانک
💢باز هم بگو خدایی در کار نیست!!
✍آیت الله مجتهدی تهرانی :
مرحوم آیه الله حاج حسین خندق آبادی میفرمودند:
روزی به حمام رفتم، وقتی دلاک مرا کیسه میکشید. تقاضای موعظه کرد، من گفتم: یک دستگاهی آمده از این طرف علف می ریزی، از طرف دیگرش فرش و جوراب و لباس و کاپشن و ماست و کره و پنیر و سر شیر و جیزهای دیگر بیرون می آید. دلاک با تعجب پرسید چه دستگاهی است و چه کسی آن را ساخته است؟ گفتم آن دستگاه گاو و گوسفند است و سازنده اش هم خدا است. او سبزی می خورد و از او کره و پنیر و.... به دست می آید.
اگر قدری در این آثار الهی تفکر کنی به وجود خدا پی می بری. ببین این دنیا، چه حساب و کتابی دارد با اینکه گوسفند، سالی یک بچه میزاید و این همه گوسفند را، در طول سال میکشند، ولی گوسفندها کم نمی شوند ولی سگ سالی هفت تا، با کم و بیش، بچه میزاید کسی هم آنها را نمیکشد ولی زیاد نمی شوند. این نمونه ی قدرت خداست باز هم بگو خدا در کار نیست.
•••┈✾~🖤~✾┈•••
ایتا:👈
http://eitaa.com/darolqhorannoor
شاد:👈
https://shad.ir/noorqom
#داستانک
#آموزش_قرآن_در_عالم_برزخ
💠 سلیمان بن داود منقری از حفص روایت کرده از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام شنیدم به مردی می فرمود:
🔸آیا ماندن در دنیا را دوست می داری؟
گفت: آری.
امام فرمود: برای چه؟
پاسخ داد: بـه خـاطر تلاوت[سوره] قل هو اللّه احد.
امام مدتی ساکت مانده و چیزی نپرسید.
پس از گذشت یک ساعت، به من فرمود: ای حفص! هرکه از دوستان و پیروان ما بمیرد و قرآن را یاد نداشته باشد، در قبر به او قرآن یاد می دهند تا به وسیله قـرآن، در روز قـیامت، خداوند درجاتش را افـزون گرداند؛ چرا که درجات بهشت به اندازه دانستن آیات قرآن است. و به او گفته می شود: قرآن بخوان و درجات را طی کن. پس او می خواند و بـالا می رود.
🔹حفص می گوید:
هیچ کس را همانند حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام ندیدم که بـه شـدت در هـراس باشد و یا امیدوارتر. قرائت و تلاوتش از قرآن بسیار حزین بود، و هرگاه قرآن می خواند، گویا با انسانی سخن می گوید
📚کافی، ج ۲ ، ص ۶۰۶
میلاد با سعادت #بابالحوائج_امام_موسیبنجعفر علیه السلام برهمه شیعیان و پیروان مکتب اهلبیت علیهمالسلام مبارک
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
ایتا:👈
http://eitaa.com/darolqhorannoor