eitaa logo
دارالقرآن نور
1.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
161 فایل
✨ وابسته به آموزش و پرورش ناحیه یک استان قم 🔸 ویژه خواهران 🔸 آموزش دوره های مختلف قرآن و معارف از مقدماتی تا پیشرفته 🔸 آدرس: انتهای خ انقلاب نرسیده به چهار راه گلزار 📞37738518-9 مراجعه حضوری: ۸ الی ۱۲ 🔷 آی دی ثبت نام کلاس ها👇 @noor14031404
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 🔰جلسهٔ سوم: ایمان از روی آگاهی خیالش هم شیرین است! وقت سوا کردن خوب‌ها از بد‌ها، تو مرا نشان بدهی و بگویی: این خودی است! این از ماست! خودی بودن با شما لذتی دارد که وصفش به کلمه نمی‌آید. آبشارهای جاری و خوراک آماده و گلستان بی‌حد بهشت، هیچ‌کدام به قدر خودی بودن با شما قشنگ نیست. نهایت آرزوی من همین است. می‌دوم، جلو می‌روم، زخم به جان می‌خرم و بالاپایین می‌شوم برای همین! خودی بودن را نمی‌دهند به کسی جز با باز بودن چشم‌هایش. جز با پذیرفتن آگاهانه. آن‌طور که بگردد و برود و جستجو کند آن‌وقت بگوید: بله! من هم هستم! من تو را پذیرفتم. قلب من به تو مومن است. ای زیبایی مطلق! ای روشنایی بی‌انتها! ای سرانجام هرچه هست! نه که پدرم تو را می‌شناسد، نه که مادرم اهلی توست. نه که اجدادم به دامن تو وصل شده‌‌اند، نه! من به راهت آمده‌ام چون هرچه گشته‌ام بهتر از تو نیافته‌ام. به تو پناه آورده‌ام چون تکیه‌گاه محکم‌تری پیدا نکرده‌ام. من تو را شناخته‌ام، به مهربانی‌ات! ایمان آورده‌ام به هدایتگری‌ات! این ایمان به هیچ باد و بارانی نخواهد لرزید. در هیچ کوچه و بازاری به یغما نخواهد رفت. به هیچ آفتاب و مهتابی،‌ نخواهد سوخت. هیچ گرد و غباری، هیچ سوز و گرمایی، هیچ آفت و فتنه‌ای، به آن نخواهد خورد! این ایمان است که مرا با شما خودی می‌کند! آمد و شد شب‌ها و روزها، پدیده‌های آسمان‌ها و زمین، همه نشانه‌اند برای خردمندان! برای اهل تفکر! همان‌ها که تو عزیزترشان می‌داری؛ دوست‌ترشان می‌داری. همان‌ها که به چراغ عقل، در مسیر تو می‌آیند. همان‌ها که آهن گداخته هم کج‌مسیرشان نخواهد کرد. هیچ راهزنی‌ گنجشان را نخواهد برد. همان‌ها که در همه‌حال به یاد و ذکر تواند؛ ایستاده، خوابیده، مشغول کار، در خیابان، خانه، در خلوت، شلوغی، شب‌های تاریک، روزهای روشن، در همه‌حال به یاد تواند. به ذکر تواند. تو را پذیرفته‌اند. به چشم و دل و عقل! همان‌ها که تو را شنیده‌اند؛ خوب شنیده‌اند. به گوش جان! کلمه‌هایت را؛ نشانه‌‌هایت را؛ صدایت را. شنیده‌اند و گفته‌اند: هرچه تو بگویی همان! هرچه تو بخواهی همان! به گوش جان شنیدیم و آگاهانه فهمیدیم و اطاعت کردیم. صدای آشنای تو از قرن‌های دور می‌آید؛ از ازل. از خلقت اولین بشر. از اولین پیام‌آورت تا آخرین نشان‌دهندهٔ راهت. همه به یک کلمه چنگ زده‌اند. همه یک مسیر را نشان می‌دهند. همهٔ پیغام‌آورانت از یک نور تکثیر شده‌اند. من دست گذاشته‌ام در دست آخرینشان و خانه به خانه پیش آمده‌ام تا به تو رسیده‌ام. به تو رسیده‌ام که سرانجام همه به سوی توست! به امید رحمتت آمده‌ام. به امید آنکه درهای بخششت را به رویم باز کنی. آمرزشت را نصیبم کنی. و در آن روزی که خوب‌ها از بدها سوا می‌شوند، به سر انگشت نشانم بدهی و بگویی: این خودی است! این از ماست! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 پرورشی ناحیه یک 🆔@Parvareshin1 ╚══🍃🌺🍃══╝
✍️ 🕋برای تو❗️ 🔰جلسه هشتم: توحید در ایدئولوژی اسلامی گفته بودی: آمده‌ایم تا مردمان را از حصار محدود و تنگ دنیا ببریم در فراخنای دنیا و آخرت! گفته بودی: آمده‌ایم که رنگ زندگی‌ات را عوض کنیم. مزه دهانت را تغییر دهیم. آمده‌ایم که حال دلت را درست کنیم! چه خوش آمدی، روشنی چشمم! من به هر طرف که نگاه انداختم، جز وحشت نبود. آدم‌هایی بودند که پا می‌گذاشتند روی شانه‌های هم. زمین می‌زدند هرکس که دست‌اندازشان می‌شد. کسانی را دیدم که برای تکه‌های کوچکی از خاک، جانی دریده بودند. به قلبی پشت کرده بودند؛ مالی را خورده بودند و لیوان آبی را رویش؛ همان‌هایی که اگر بپرسی خدا را می‌شناسی؟ می‌گویند: همان که یکی‌ست در آسمان‌ها! خدای آن‌ها نه به زمین کاری دارد و نه به آدم‌ها! گفته بودی: به تو پناه بیاورم از شر این آدم‌ها و فکرها؛ به تو پناه بیاورم از آنکه بخواهم چیزی از این دنیا را بیشتر از تو دوست بدارم و به قدرتی جز تو چنگ بزنم. ببین که آمده‌ام این منم که می‌گویم: لااله الا الله منم که فهمیده‌ام هیچ‌چیز این جهان برای من نیست؛ هیچ تخت و شوکتی، هیچ زمین و مکنتی، هیچ زن و فرزندی… روز و شبم، نماز و دعایم، رفتن و آمدنم، خواندن و نوشتنم، نشستن و بلند شدنم، همه و همه برای توست پناه می‌برم به تو که اگر لحظه‌ای در تصمیمی، در قدمی، در انتخابی، از تو چشم بپوشم. پناه می‌برم به تو اگر به طمع مالی، به حرص مقامی، به شوق عشق و تنی، روی از تو برگردانم. فقط برای تو خم و راست می‌شوم. به نیاز تو نفس می‌کشم. اصلا زنده‌ام اگر، به عشق توست! من کشته‌مرده توام! نخواه از آن‌هایی باشم که کشته‌مرده رنگ طلای سکه‌هایند. از آن‌هایی که له می‌کنند آدم‌ها را برای گرفتن صندلی تازه‌ای! از آن‌هایی که چشمی را به اشک می‌نشانند و راه کسی را کور می‌کنند و زندگی بینوایانی را دشوار. نخواه از آن‌ها باشم! آن‌ها که دچار فراموشی‌اند؛ فراموشی تو! ای یگانه محبوبم! آمده‌ام که همه بودنم را خرج تو کنم. همه گذشته و آینده و سرنوشتم را. آمده‌ام که روی برگردانم از همه خدایان دروغین. خدایان نفس و شهوت. خدایان حرص و آرزوهای بلند. آمده‌ام برای آن روزی که همه کاخ‌ها فرو می‌ریزند؛ همه نیرنگ‌ها رو می‌شوند؛ زمین چون پنبه زده‌ای از هم می‌پاشد و زمان مفهومش را از دست می‌دهد. آن روز همه خواهند دید که قدرت، یکسره به دست توست و تویی که عاقبت آدم‌هایی! آمده‌ام که همه امورم را بسپارم به دست تو؛ به راه تو! که بدانی اگر می‌گویم دوستت دارم، لق‌لقه زبانم نیست. من دوستت دارم با چشم و زبان و دست و پاهایم. من دوستت دارم با تمام وجود و تاروپودم؛ یگانه معشوق من! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 پرورشی ناحیه یک 🆔@Parvareshin1 ╚══🍃🌺🍃══╝
🕋 بی شریک ❗️ 🔰جلسه نهم: عبادت و اطاعت انحصاری خدا لعنت به هر که مرا با تو نمی‌خواهد! به هر که وعده مزد می‌دهد اگر به نافرمانی تو اطاعتشان کنم! اگر بله‌قربان‌گوی‌‌اش بشوم و به تو پشت کنم! لعنت به هر که مرا مطیع غیر تو می‌خواهد! دست این دروغگوها را تو برایم رو کرده‌ای! گفته بودی: این‌ بیچاره‌ها نه می‌توانند نفعی به خودشان برسانند و نه ضرری را از خودشان دور کنند! من خیال می‌کردم در روز سختی، کسی جز تو می‌تواند هواخواه من باشد! گره از مشکلاتم باز کند. خیال می‌کردم این غم‌های در سینه فشرده شده مرا، این رنج‌های از دنیا زاییده شده مرا، این اندوه‌های پی‌درپی و مستدام مرا، کسی جز تو می‌تواند پاک کند. فراموش کرده بودم که هرچه بود و هست را تو وجود داده‌ای. فراموش کرده بودم فقط تویی که صدای من را می‌شنوی؛ فقط تویی که جنس دردِ سینه مرا می‌فهمی. جز تو چه کسی می‌تواند من را بخواهد، پیش از آنکه نفعی به او رسانده باشم؟ چه کسی می‌تواند دوستم داشته باشد، جز آنکه خدمتی به او رسانده باشم؟ فقط تویی که به مهر و بزرگی‌ات بر این بنده کوچکت رحم می‌کنی؛ فقط تویی که نعمت‌هایت را بی‌شمار به من ارزانی کرده‌ای؛ فقط برای خودم. تو چه نیازی داری به این آدمیزاد نیازمند؟! از محبتت بوده، اگر امرم کردی که فقط تو را بپرستم و به راهنمایی‌هایت گوش بسپارم؛ عبادت و اطاعت من که تو را بزرگ نمی‌کند! تو بزرگی. چه کسی را پیدا کنم که شریک بزرگی تو باشد؟! شریک محبت تو باشد؟! تو مهربانی! مهربان‌تر از پدر و مادرم! مگر نه اینکه مهر مرا تو به سینه مادرم گذاشتی؟! و قطره‌ای از دریای حمایتت را در وجود پدرم ریختی! من به نیروی پرقدرت تو متصل می‌شوم. می‌گریزم از هر شیطان شرانگیز و شرآفرین؛ می‌گریزم از سرسپرده شدن به این شیطان‌ها؛ می‌گریزم از این دزدهای قافله، سراب‌های تو خالی، قدرت‌های پوشالی. به تو پناه آورده‌ام! به تو متصل شده‌ام، تا دور شوم از هرچه غیر توست! باید ببُرم از هر ریسمانی که به دستان تو نمی‌رسد؛ هر اطاعتی که به سوی غیر تو باشد، بیرون افتادن از مسیر توست. می‌خواهم بشکنم همه بت‌های این دل خسته را! می‌خواهم کنار بزنم هرکسی را جز تو! می‌دانم انتهای این آتش، گلستان خواهد شد! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 پرورشی ناحیه یک 🆔@Parvareshin1 ╚══🍃🌺🍃══╝