eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
734 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
11 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
💢آقای بهجت خورد... مراسم ختم که تمام شد، جمعیتی دور آقای بهجت حلقه زدند؛ دوست داشتند به نزدیک‌تر شوند، التماس دعا بگویند، دستش را ببوسند. وسط شلوغی، جوانی آمد جمعیت را کنار بزند، که ناخواسته با آقا برخورد کرد؛ آقا محکم به زمین خورد، طوری که عمامه از سرش افتاد. جوان ترسید؛ هاج‌وواج نگاهش را به‌سمت مردم چرخاند. از سرخ شد؛ مردم آقا بودند. آقا بلند شد، بدون معطّلی؛ عمامه‌اش را که بر سر گذاشت، گفت: «این عبای ما کمی بلند است، بعضی وقت‌ها زیر گیر می‌کند و ما را به زمین می‌زند.» جمعیت خندید، آقا هم... جوان به عبا نگاه می‌کرد. 📚این بهشت، آن بهشت، ص۴۶ ✔️هر روز با بهترین و روایات مذهبی همراه ما باشید😊 👇👇 https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز خُمسی ندارند! 👷‍♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی 😔 پس از خواندن این داستان از خودم کشیدم! ✍حجت الاسلام حدائق یک شب در دفتر (ص) بودم. یک آقای وارد مسجد شد. یک پای این بنده‌ی خدا لنگ می‌زد و روی زمین می‌کشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمی‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک می‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. 🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است. 🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر می‌آیم و می‌خواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. 🔻حدود یک ساعت و خرده‌ای نشست تا دفتر شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند می‌‎شد و دوباره می‌نشست و همین‌طور ادامه داد. قیافه هم، قیافه‌ی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت: 🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. 🔻هفت فرد تحت تکفل من است (این‌ها را که می‌گفت، من فکر کردم از من می‌خواهد). 🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده، 🔻در جنگ با تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمه‌فلج» شده است. 🔻آمده‌ام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف. 🔻 کاری که از من برمی‌آید بساط‌فروشی و است. 🔻یک مقدار وسایل می‌آورم و مردم هم می‌خرند و از درآمد و عواید این‌ها برای خانواده در مزارشریف می‌فرستم. (تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، از ما می‌خواهد). 🔹گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بکنم. تا این را گفت، من تعجب کردم. 🔻آی شیرازی‌ها! آی ایرانی‌ها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را سر صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمه‌فلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله! 🔸گفتم: شما چه داری؟ 🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست. یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و .... (همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش می‌کنم. 170 هزار تومان وسایل زندگی‌ام است و 180هزار تومان سرمایه‌ام هست و روی هم 350 هزار تومان. 🔸گفتم: این وسایل‌های زندگی‌ات را که نمی‌خواهد حساب کنی، فقط سرمایه‌ات را حساب می‌کنیم. 🔹 گفت: نه! را حساب کنید. من تا حالا نمی‌دادم، از الآن می‌خواهم همه را حساب کنید و بشوم! 🔸گفتم: شما می‌شود 70هزار تومان. دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگری‌ای که پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌های دسته‌کرده را روی میز گذاشت. 🔸گفتم: این‌ها از پول‌های سرمایه‌ات هست؟ 🔹گفت: بله. 🔻گاهی اوقات می‌گوییم: «خدا» ولی، «خدا» را به اندازه‌ی هم قبول نداریم (در عمل). رو به قبله می‌ایستیم ولی بعضی‌هایمان، شعار می‌دهیم. 🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگی‌ات را می‌خواهی چه کار کنی؟ 🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره می‌کردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد می‌دهد. (معرفت را ببینید!) 🔸گفتم: دست به دست می‌کنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. 🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ 🔻یاد مرگ، جلوی را می‌گیرد. 🔻چرا بعضی، با این‌که ندارد، ولی دریایی دارند و دل را به دریا می‌زنند؟ 🟢 چون با خدا هستند. پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود: « خمس مالتان را بدهید تا رزق شما شود، 🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)  🔺نپرداختن خمس، در کنار👇 و نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. 💚امام صادق علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود:« امّا خوردن مال همان حقّ ما است که از ما و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)  ❤️ امام زمان علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً» خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم» مال ما را بشمارد! 🔰و در روایت دیگر فرمود: ما این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه» (وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)  💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 📚 پایگاه الشیعه 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂