eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
795 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆امانتى نزد تو دارم 🍃پيشواى هفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمودند : سه چيز را از اصل مال خود ، يا خالص در اختيار خود مى پردازيم : 1 ـ مهريه زنان . 2 ـ پول كفن . 3 ـ خرج سفر حج . 👈اين جملات را هنگامى فرمود كه مبلغى در حدود چهارصد درهم در يك كيسه چرمى ، براى بانويى پرهيزكار و مؤمنه به نام شطيطه به وسيله نماينده مردم خراسان ابوجعفر محمّد بن على فرستاد و فرمود : اين مقدار از خالص مال ماست كه براى خرج كفن و دفن جهت آن بانوى مؤمنه اختصاص مى دهم . مقدارى از اين پول را تا وقتى زنده است مصرف كند و بقيه را جهت كفن و دفن بگذارد ، ما اهل بيت پول كفن و دفن و مهريه زنان و مصرف حج را از مال خالص و طاهر خود خرج مى كنيم . 🍂هان ! اى ابوجعفر ! چون به نيشابور رسيدى ، به فاصله اى كوتاه در حدود چند روز بعد از ورود تو آن بانو از دنيا مى رود و من قبل از دفن براى نماز بر او حاضر خواهم شد . به آن هنگام كه براى نماز بر جنازه او حاضر شوم تو مرا خواهى ديد ، اين توجه فوق العاده امام نسبت به و كردن او در شؤون زندگانى خصوصى خود و خانواده اش ، پاداش اخلاص آن بانو بوده كه از زحمت چرخ ريسى خود به قدر يك دستمال ، يا يك كلاف نخ ، يا يك سكه طلا از سهم امام به وسيله ابوجعفر محمد بن على از نيشابور به مدينه فرستاد ، تا خود را به دستور خدا به امام رد كرده باشد . ابوجعفر كه امين مردم خراسان بود ، گو اين كه در ابتداى امر كلاف و سكه او را نمى پذيرفت ، به عذر اين كه اندك است و براى يك سكه نمى توان كيسه جداگانه ساخت ، ولى آن بانو در آن وقت گفت : گر چه مال من اندك است ولى چه كنم سهم امام است و مرا همين مقدار مى رسيده . ابوجعفر آن مال ناچيز را گرفت و سكه را براى نشان دار بودنش مقدارى كج كرد و در كيسه اى كه سكه ديگران را ريخته بود انداخت و از خراسان به مدينه آمد . همين كه به محضر امام مشرف شد ، امانات مردم خراسان را بر حضرت عرضه كرد . امام هيچ كدام را قبول نكرد و فرمود : مال ما نيست ، اين ها را به صاحبانش بازگردان ، اما امانتى نزد تو دارم از بانويى به نام شطيطه آن را جدا كن و به من بده . ابوجعفر كيسه را گشود و در صدد جستجوى سكه شطيطه برآمد آن سكه ها را روى هم مى غلطاند تا آن را بيابد ؛ امام ، خودش آن را در ميان نشان داد و هم اينطور بقچه ها را گشود و دستمال يا كلاف را نيز تقديم كرد . محمد بن على مى گويد : وقتى به وطن بازگشتم تمام صاحبان آن كالاها را فطحى مذهب ديدم ، آنجا دريافتم كه امام فرمود : آن ها مال من نيست . در اين گيرودار مواظب وضع آن بانو بودم كه سيزده روز پس از ورود من به نيشابور درگذشت ، ما جنازه او را به صحرا برديم ، در جمعيت انبوهى كه در بيابان براى نماز بر جنازه او حاضر بودند توجه داشتم امام را ببينم ، ناگاه ديدم شتر سوارى از جانب بيابان آمد ، از شتر پياده شد در حالى كه سر و صورت خود را پيچيده و پوشيده بر جنازه نماز گزارد ، من نزديك شدم تا ببينم ، امام را شناختم كه برگشت و بر شتر سوار شده در صفحه بيابان از نظر غايب شد ! ! منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان 🌱🌱🌱🌱🌱