✨﷽✨
#یک_دقیقه_مطالعه
🔴کرامتی از زبان دشمن اهل بیت علیه السلام
✍ابونصر احمدبنحسین ضبّی که من ناصبیتر از او ندیده بودم و از شدت دشمنیاش با اهل بیت علیه السلام در صلوات بر جملهی «اللهم صل علی محمد» بسنده میکرد و «آل محمد» را نمیگفت، برای ما روایت کرد که شنیدم ابوبکر حمامی فراء از اهل حدیث بود، در «سکة الحرب» میگفت: «شخصی نزد من چیزی به امانت گذاشته بود. من آن را در خاک پنهان کردم و بعدها مکان آن را از یاد بردم. مانده بودم که چه کنم. مدتی از این قضیه که گذشت تا اینکه یک روز صاحب امانت نزد من آمد و مالش را خواست. اصل مطلب را برایش گفتم؛ اما او نپذیرفت و مرا به دروغگویی متهم کرد. غمگین و سرگشته از خانه بیرون رفتم.
دیدم جماعتی قصد رفتن به مشهد الرضا دارند.
با آنها همراه شدم و در حرم امام، زیارتی کردم و از خدا خواستم که جای امانت را به من بنمایاند. همان جا شبی در خواب دیدم که گویا کسی نزد من آمد و گفت: امانت را در فلان مکان دفن کردهاید، پس بازگشتم و نزد صاحب امانت رفتم و او را به جایی که در خواب به من گفته بودند، راه نمودم؛ در حالی که خود باور درستی به آن خواب نداشتم؛ اما او رفت و همان مکان را حفر کرد و مال خویش را با همان مهری که بر آن نهاده بود یافت.
از آن پس، بارها این ماجرا را برای مردم باز میگفت و آنان را به زیارت مضجع شریف امامرضا علیهالسلام که بر او سلام و تحیت باد، تشویق و تحریض میکرد.
📚 چشمه حکمت رضوی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه
🔹🔸🔹بگو لا اله الّا الله
ابونصر مؤذن نیشابوری: به بیماری سختی دچار شده بودم که بر اثر آن، زبانم سنگینی میکرد و قدرت سخن گفتن نداشتم. به ذهنم آمد به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شوم و در کنار قبر ایشان، خداوند را بخوانم و حضرت را برای بهبودی بیماری و باز شدن زبانم شفیع و واسطه قرار دهم.
بر الاغ سوار شدم و آهنگ مشهد کردم. به زیارت رفتم و بالای سر امام علیه السلام دو رکعت نماز خواندم و سر به سجده گذاشتم و باحال دعا و گریه و تضرع، صاحب قبر شریف را در درگاه خداوند واسطه قرار دادم که مرا از بیماری نجات بخشد و گره از زبانم بگشاید.
در همان حال، خواب مرا در ربود و در رؤیا دیدم که گویا قبر از هم شکافته شد و مردی میانسال و سخت گندمگون بیرون آمد و به من نزدیک شد و گفت: «ای ابونصر، بگو لا اله الا الله.»
با اشاره به او فهماندم که با این زبان گرفته چگونه «لا اله الا الله» بگویم! ناگاه بر سرم فریاد کشید و گفت: آیا قدرت خدا را انکار می کنی بگو «لا اله الا الله!»
پس به یکباره زبانم باز شد و «لا اله الله» گفتم. از مشهد تا خانهام را با پای پیاده بازگشتم و در راه یکسره «لا اله الا الله»
میگفتم. آری، زبانم باز شده بود و پس از آن هیچگاه بسته نشد.
📚 چشمه حکمت رضوی
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🌱🌱🌱🌱🌱
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه
🔹🔸🔹بگو لا اله الّا الله
ابونصر مؤذن نیشابوری: به بیماری سختی دچار شده بودم که بر اثر آن، زبانم سنگینی میکرد و قدرت سخن گفتن نداشتم. به ذهنم آمد به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شوم و در کنار قبر ایشان، خداوند را بخوانم و حضرت را برای بهبودی بیماری و باز شدن زبانم شفیع و واسطه قرار دهم.
بر الاغ سوار شدم و آهنگ مشهد کردم. به زیارت رفتم و بالای سر امام علیه السلام دو رکعت نماز خواندم و سر به سجده گذاشتم و باحال دعا و گریه و تضرع، صاحب قبر شریف را در درگاه خداوند واسطه قرار دادم که مرا از بیماری نجات بخشد و گره از زبانم بگشاید.
در همان حال، خواب مرا در ربود و در رؤیا دیدم که گویا قبر از هم شکافته شد و مردی میانسال و سخت گندمگون بیرون آمد و به من نزدیک شد و گفت: «ای ابونصر، بگو لا اله الا الله.»
با اشاره به او فهماندم که با این زبان گرفته چگونه «لا اله الا الله» بگویم! ناگاه بر سرم فریاد کشید و گفت: آیا قدرت خدا را انکار می کنی بگو «لا اله الا الله!»
پس به یکباره زبانم باز شد و «لا اله الله» گفتم. از مشهد تا خانهام را با پای پیاده بازگشتم و در راه یکسره «لا اله الا الله»
میگفتم. آری، زبانم باز شده بود و پس از آن هیچگاه بسته نشد.
📚 چشمه حکمت رضوی
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#ڪانال_ما_را_در_ ایتا_روبیکا
_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD