#شهادتهنرمردانخداست.....
🔹 در عملیات کربلای۳ #شهید_غلامرضا_تنها شهیدی که شب عملیات در موج دریا ؛ نماز شبش ترک نشد! نماز میخواند و سجدهاش روی آبهای خلیجفارس بود...
«در عملیات کربلای۳ که به منظور تسخیر اسکلههای نفتی عراق به نامهای البَکر و الامیه انجام میشد، در خلیجفارس دچار مَدِّ شدید آب و امواج متلاطم شده بودیم. من بسیار ترسیده و مُتَحَیِّر بودم اما با این حال ستون غواصانی که داخل آب در حال حرکت بودند را کنترل میکردم. مدتی بعد دیدم که یکی از بچهها سرش را بدون حرکت داخل آب قرار داده است. ترس و نگرانیام بیشتر شد! شانهاش را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کردم با نگرانی و تعجّب پرسیدم: چی شده؟ چرا تکان نمیخوری؟ خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول خواندن نماز شب بودم! اطمینان و آرامش این جوان بسیجی زبانم را بند آورده بود. گفتم: اشکالی نداره ادامه بده ؛ التماس دعا...
صبح، روی اسکله الامیه اولین شهید بود که به دیدار معشوق نائل آمد. او کسی نبود جز شهید «غلامرضا تنها» از اصفهان که بعد از شهادتش نام اسکله الامیه را نیز به اسکله شهید «تنها» تغییر دادیم»
📚 منبع: کتاب نماز شهدا صفحه ۱۷
#شهیدغلامرضاتنها
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
دارالشفای شـــــ🕊ـــــهــــدا
#شهادتهنرمردانخداست.....
محسن وزوایی، ۵ مرداد ماه سال ۱۳۳۹ در محله نظام آباد تهران، متولد شد. او در سال ۱۳۵۵ به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد. پس از ورود به دانشگاه، به جریان مکتبی انجمنهای اسلامی دانشجویان این دانشگاه پیوست و هم زمان با شرکت در فعالیتهای سیاسی و جلسات عقیدتی، از سال ۱۳۵۶ مسئولیت هدایت و جهت دهی به مبارزات دانشجویی ضد دیکتاتوری را در سطح دانشگاه شریف عهده دار شد.
در سالهای ورودش به دانشگاه، نقش فعالی در تشکیلات اسلامی دانشگاه از خود نشان میداد. این جوان مبارز و پرشور، از تظاهرات خونین ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ تا ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و ورود امام خمینی (ره) به ایران، در همه صحنهها از جمله پیشتازان و جلوداران تظاهرات مردمی بود.
او در روزهای پرتلاطم انقلاب نیز نقش حساس هدایت را بردوش میکشید و در درگیریهای مسلحانه و سرنوشت ساز ۱۹ بهمن تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، حضوری پرثمر داشت. محسن وزوایی در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرتآباد نیز شهامت بالایی از خود نشان داد.
وی از نخستین دانشجویان پیرو خط امام بود که در جریان راهپیمایی ضد سیاستهای مداخلهگرایانه آمریکا در ایران، در سالروز کشتار دانشآموزان به دست رژیم پهلوی و سالگرد تبعید امام خمینی (ره) عهدهدار حرکتی شد که رهبر انقلاب، از آن با تعبیر بدیع «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» یاد فرمودند.
محسن وزوایی در سال ۱۳۵۸ همزمان با کار تبلیغاتی در جمع دانشجویان پیرو خط امام، بلافاصله با تشکیل سپاه پاسداران، به این ارگان نظامی پیوست و در دورهای فشرده، آموزشهای چریکی را در سپاه آموخت. او مدتی در سپاه به عنوان فرمانده مخابرات انجام وظیفه کرد، سپس سرپرستی واحد اطلاعات عملیات را به عهده گرفت.
محسن وزوایی به دنبال تجاوز عراق به ایران، داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت کرد. با ورود او به این منطقه، تحولی پدید آمد؛ به گونهای که در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را برعهده گرفت و ضمن حملهای پارتیزانی به مواضع و استحکامات دشمن، به کمک همرزمان خود، ارتفاعات حساس و سوقالجیشی تنگ کورک را از تصرف قوای اشغالگر بعث خارج ساخت.
در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ طرحریزی شده بود، محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه میداد.
در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که همین چند نفر، توانستند ۳۵۰ تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند.
محسن وزوایی، نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندیهای «بازی دراز» ایفا کرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت. او در بیمارستان با وجود درد بسیار، ناله نمیکرد و به یکی از پزشکان که از مقاومت او در برابر درد ابراز شگفتی کرده بود گفت: «آقای دکتر! من هر چه بیشتر درد میکشم، بیشتر لذت میبرم و احساس میکنم از این طریق به خدای خودم نزدیک میشوم». پس از بهبودی نسبی از مجروحیت، قدم به معرکهای گذاشت که فرجام آن، آزادسازی خرمشهر اشغال شده بود.
او در طول جنگ تحمیلی، در عملیاتهای متعدد با مسئولیتهای گوناگون حضور داشت. در ۲۰ آذر ۱۳۶۰، در عملیات «مطلع الفجر» فرمانده بود. در اسفند سال ۱۳۶۰ فرمانده گردان حبیب بن مظاهر و تیپ تازه تأسیس محمد رسول اللّه (ص) شد که در عملیات «فتح المبین»، این گردان نوک عملیات بود.
با تأسیس «تیپ ۱۰ سیدالشهدا»، فرمانده این تیپ شد. همین تیپ، در ۲۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ وارد عملیات «الی بیت المقدس» شد و برای اجرای بهتر عملیات، با تیپ حضرت رسول صلی الله علیه و آله ادغام شد و محسن وزوایی نیز فرماندهی محور اصلی را عهدهدار شد.
محسن وزوایی، این عاشق وارسته و آگاه، پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیاتهای متعدد و به ویژه «الی بیت المقدس»، سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱، در ۲۲ سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید.
🍃#شهیدمحسنوزوایی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست......
شهیدی که ظهر عیدغدیر عروسی گرفت و خودش روزه بود
🔹️ برای خطبه عقد به محضر امام شرفیاب شدیم. حضور در جوار امام امت شوری وصف ناپذیر در دلم ایجاد کرده بود
◇ از هیجان این پیوند در حضور ایشان سینهام گنجایش قلب تپندهام را نداشت. امام لب باز کرد و خطبه عقد ما را جاری کرد. بعد بهعنوان هدیه عقد، این جمله را به ما هدیه کرد: «عزیزانم گذشت داشته باشید، با هم بسازید انشاءالله که مبارک باشد.»
🔹️ علی قبل از اینکه به نزد امام برویم به من گفته بود: «ما فقط در دنیا زن و شوهر نخواهیم بود بلکه در بهشت نیز با هم هستیم، بعد هم این آیه را برایم تلاوت کرد: «هم و ازواجهم فی ضلال علی الارائک متکئون...»
◇ عروسی را به خاطر خانواده شهدا ظهر گرفتیم.
◇ گفتم: ناهار بخور. گفت روزهام!
گفتم :روز عروسی
گفت: نذر داشتم، اگر روز عروسیم عید غدیر بود روزه بگیرم!
گفت: دعا میکنم, امین بگو!
🔹️ گفت :خدایا همانطور که عید غدیر به دنیا آمدم، عید غدیر ازدواج کردم، شهادتم را عید غدیر بذار!
◇گفتم: امین
🔹️ هر عید غدیر منتظر شهادتش بودم. عید غدیر سال ۱۳۶۶ شهید شد.
◇ راوی: همسر شهید حاج علی کسائی
🍃#شهیدحاجعلیکسائی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
🌷سردار شهید « سید احمد عابدی » فرمانده گردان عبدالله از لشکر پنج نصر ۱۶ شهریور ۱۳۳۱ در «نیشابور» متولد شد. دوره ی ابتدایی را در مدرسه ادیب نیشابور به پایان برد. به مدرسه علاقه داشت و .
در چراغانی هایی که برای مجالس ائمه ی اطهار (ع) انجام می شد و همچنین در مجالس قرآن، دعای توسل و کمیل شرکت می کرد. در استخدام آموزش و پرورش بود و با شروع جنگ تحمیلی استعفا داد و به جبهه رفت. می گفت: «فعلاً جنگ واجب تر است.» شهید عابدی از موسسین سپاه در نیشابور بود. پس از تشکیل سپاه در نیشابور، به عنوان فرمانده عملیات انتخاب گردید و با تشکیل بسیج به دستور امام در اوایل جنگ، از بنیانگذاران بسیج و
از سال 1362 تا 1364 فرمانده گردان در لشکر پنج نصر بود. می گفت: «من یک بسیجی هستم.» در جبهه های سوسنگرد، عملیات رمضان، خیبر، میمک، بدر، بستان و خرمشهر حضور داشت. در عملیات خیبر فرمانده گردان عبدالله بود. در جنگ های نامنظم شهید چمران در اهواز نیز حضور داشت. وی سرانجام در ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در «هورالعظیم» به فیض شهادت نائل آمد....🕊🕊
🍃#شهیدسیداحمدعابدی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
✍دستنوشته شهید محسن صداقت
قبل از اعزام به سوریه
شهید مهندس محسن صداقت قبل از اعزام به سوریه به قرآن مراجعه میکند تا با بهرهمندی از انوار کلام الهی مسیر را انتخاب کند.
او در دست نوشتهای می نویسد:
«بسم رب الزهراء سلام الله علیها
با نام خدا و به یاد مهدی (رفیق شهید) قرآن را گشودم، آیه ٢٠, ٢١ سوره مبارکه توبه
آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظیم (ان شاء الله شهادت) رسیده اند.
پروردگار، آنها را به رحمتی از ناحیه خویش و خشنودی و باغ های بهشتی که در آن، نعمت های جاودانه دارند، بشارت میدهد.
یا رب به حق زهرا سلام الله علیها ارزقنا شهادة فی سبیلک
۱۴۰۲/۱۱/۳۰
🔹🕊🔹🕊🔹🕊🔹
🔹سه شب قبل از شهادت، سردار شهید محسن صداقت خواب سردار شهید سلیمانی را در محل کارش می بیند.
شهید گلایه می کند که دوستانم رفتند و من تنها موندم.
سردار سلیمانی هم در پاسخ فرموند: نگران نباش تو هم بزودی به ما ملحق می شوی و شهید چقدر زود به آرزوی قلبی اش رسید.
#خاطره از همسر#شهید
🍃#شهیدمحسنصداقت
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
دارالشفای شـــــ🕊ـــــهــــدا
#شهادتهنرمردانخداست......
شهید حمید شمایلی
شهید حمید شمایلی به تاریخ 27 بهمن 1342 در بهبهان در خانواده مذهبی متولد شد.
اواخر سال 1356 که اندک اندک شعله های انقلاب اسلامی از زیر خاکستر زبانه می کشید، حمید مشغول تحصیل در دوم راهنمائی بود.
اما مانند بسیاری از همسالان خود، در تجمعات انقلابی و تظاهرات ها شرکت کرده و افتخار حضور در تظاهرات خونینِ ماه رمضان را که رژیم طاغوت برای اولین بار در بهبهان ، دست خود را به خون مردم رنگین نمود، در کارنامه خود ثبت نمود.
با پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان با آغاز فعالیت های جهاد سازندگی حمید به این نهاد برخاسته از متن انقلاب پیوست.
حمید پشت نیمکت های کلاس دوم دبیرستان نشسته بود که جنگ تحمیلی شروع شد. علی رغم مراجعات مکرر حمید به پایگاه های بسیج ، برای اعزام به جبهه ، به دلیل حضور دو برادر بزرگش در میادین نبرد ، از اعزام او ممانعت به عمل می آمد.
با این حال حمید به ترفندی ، خود را به سپاه سوسنگرد رساند و مدتی را در کنار مدافعان این شهر به نبرد با متجاوزان بعثی پرداخت.او پس از بازگشت از جبهه به تحصیل خود در مقطع سوم دبیرستان ادامه داد.
پس از عملیات ثامن الائمه(ع) حمید به آبادان رفت و به واحد مهندسی رزمی جهاد استان فارس ملحق شد.
این جوان ، در کسوت سنگر سازان بی سنگر ، در عملیات طریق القدس حضوری فعال داشت و زیر سنگین ترین آتش دشمن به کار احداث خاکریز و جاده مشغول بود و پس از آن نیز در عملیات فتح المبین به وظایف جهادی خود عمل نمود.
در عملیات « الی بیت المقدس» چند روز قبل از آزادی خرمشهر ، هنگامی که حمید با بولدوزر مشغول احداث خاکریز بود ، مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجروح شد که البته پس از چند ساعت با بدن مجروح دوباره به خط مقدم نبرد بازگشت.
پس از شرکت در عملیات رمضان ، حمید، خرقه ی سبز پاسداری از انقلاب اسلامی را بر تن نمود و در فروردین ماه 1362 به عضویت واحد مهندسی رزمی تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) درآمد و به فاصله کوتاهی، به «معاونت واحد مهندسی رزمی تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) »منصوب گردید.
هر زمان مأموریت و کاری به او محول می شد با وجود مشکلات و کمبودهای موجود نه نمی گفت و با توکل بر خداوند متعال کارش را شروع می نمود.
سرانجام در روز جمعه ، دهم فروردین ماه سال 1363 ،در منطقه عملیاتی جزیره مجنون شمالی ، پس از ادای فریضه نماز ظهر و عصر ، همراه برادران همرزمش بهروزی، اندامی، موسویون، آبرومند و حاج عبدالخالق اولادی ، مورد اصابت راکت های صدامیان قرار گرفت و بال در بال ملائک گشود.
🍃#شهیدحمیدشمایلی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
🌿فکه دیگر جای من نیست!
یکی از روزها ڪه شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی ڪه داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی #خاک رویش بریزند.
کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل ڪه در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه #استخوانی شدیم ڪه سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم.
درست همانجایی ڪه می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم.
بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند:
بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده... .
عباس در روز۷محرم مصادف با 5/3/1375 همچون مولایش ابوالفضل العباس(ع) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یك (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید.
🍃#شهیدعباسصابری
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
#شهادت_با_لباس_رفیق_شهید
وقتی خبر شهادت #محمودرضا بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر محمود رساند و گفت: «باید #برگردانمش».
آن روز خیلی بی تاب شده بود. صبح فردای #شهادت محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های #رزم بیضائی را بپوشم.
فرمانده گفت: «اگر لباس شهید را بپوشی تو هم #شهید می شوی⁉️ گفت: هر چه #خدا بخواهد همان می شود. بعد از صبحانه زد به خط.
وقتی کمی از مقر فاصله گرفت یک خمپاره ۶۰ او را مورد اصابت قرار داد و پهلویش را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود...
🍃#شهید_محمودرضا_بیضایی
🍃#شهید_اکبر_شهریاری
#رفیق_شهید_شهیدت_میکند🕊
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
🕊شهیدی که ...
در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند...
در عملیات کربلای 4 میگویند گردان ولیعصر (عج) خط را میشکند، بعد شما ادامه میدهید. کانالی بود که به اروند وصل میشد. منتظر ماندیم تا غواصها کارشان را آغاز کنند. شب قبل از آغاز عملیات، آسمان پر از آتش بود و رزمندگان تا صبح مشغول نیایش و مناجات بودند. بچهها در سیاهی شب به نماز شب ایستادند. تنها خواستهای که از دل و جانشان بیرون میآمد و بر لبشان مینشست، #شهادت بود. بسیاری از هم وداع کرده و یکدیگر را به آغوش میکشیدند.
منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفتهها را از خواب بیدار کرد. همه آستینها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان میگفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود.
اذان داشت به انتها میرسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانهی دشمن بود. گلولهای میان حمید و عادل افتاد و ترکشهایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دستهای رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین میچکید، لبانش تکان میخورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند.
🍃#شهید_حمید_پرکار
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
✨محمد و دوستانش گروهی به نام(گروه 22 نفر) تشکیل داده بودند و همگی با هم متعهد شدند که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون در کنار هم برای انقلاب جانفشانی کنند. این گروه فرزندانی با اخلاص، فعال و با ایمان بودند. نامههایی از این عزیزان که در زمان جنگ برای یکدیگر میفرستادند در دست است که بیانگر ایمان واعتقاد قلبی شان به امام زمان(عج)، امام حسین(ع) و رهبری امام خمینی و حفظ مملکت اسلامی و تجاوز بیگانگان میباشد و دائم تاکیدشان به مادران و خواهران حفظ خون شهیدان از طریق حفظ حجابشان بود، ناگفته نماند که این گروه اکثرا شهید شدند و عدّهای هم که ماندند یا اسیر، جانباز، معلول و بقیه هم انشااللّه ادامه دهنده راه آنان هستند.
🍃#شهیدمحمدبائیان
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
دارالشفای شـــــ🕊ـــــهــــدا
#شهادتهنرمردانخداست.....
🌷شهیدمحمداحمدی جوان
📅تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید : شهرستان تنگستان
🕊محل شهادت : سوریه
📌چندبار دیگر تقویم را چک میکنم، درست بود! انگار ذهنم درست میگفت او فرزند #جمعه بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب #مبعث رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث #پیامبر و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ #محمد_احمدی_جوان آغاز میشود.
🌹سالها با عجله جلو میروند و #محمد را با خود میبرند. بزرگ میشود، مرد میشود و خودش را وقف کار #خیر میکند. از تکریم خانواده #شهدا تا شبهای #تاسوعایی که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بیهیچ گله و شکایتی، فقط برای #خدا ! و خدا چه زیبا آنها که از مالها و جانها و #خانوادهشان میگذرند را مژده داده...
🕊محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پروندهاش تکمیل شد که هوای #سوریه در سرش افتاد. نمیشد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا میگفت، #رضایت_مادر را میخواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه میدانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی #دل که این قاعده و قانونها سرش نمیشد...
✨حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمیبینند بلکه پیکری خوابیده در #تابوت را با نام #شهید میبینند. و قصه در سوریه همینگونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت #پرواز بود. باز هم #شب_جمعه!
🌿رزقهایی که از این شبها به دستش میرسید تمامی نداشت! حالا رزق #جانبازی در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه میگذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمیدانم. ولی خوب میدانم شب جمعه بود که جام #شهادت را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند.
🍃#شهیدمحمداحمدیجوان
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
❇️ توسل به حضرت ابوالفضل و پیدا شدن شهید به نام ابوالفضل
نوروز آن سال با شب ولادت آقا امام رضا (ع) مصادف شده بود. در سنگر بچه هاي لشكر 31 عاشورا جشن گرفته بودند . آخر مراسم نوبت من شد كه بخوابم . نمي دانم چرا دلم دامن گير آقا قمر بني هاشم (ع) شد.
عرض كردم: « ارباب ، شما مزه ي شرمندگي رو چشيديد. نگذاريد ما شرمنده ي خانواده شهدا شويم .»
فردا صبح از بچه ها پرسيدم : « رمز امروز به نام كه باشد ؟ » فكر مي كردم چون روز ولادت امام رضا (ع) بود همه مي گويند «امام رضا (ع) » . اما حاج آقا گنجي گفت « يا ابوالفضل » . گفتم : « امروز ولادت امام رضا (ع) است » . گفت : « ديشب به آقا ابوالفضل متوسل شديم . امروز هم به نام ايشان مي رويم ، عيدي را از دست آقا بگيريم » .
نخستين شهيد پس از چند دقيقه كشف شد . بسيار خوشحال شديم . نام شهيد هم روي كارت شناسايي و هم روي وصيت نامه اي كه شب عمليات نوشته بود ، حك شده بود : « شهيد ابوالفضل خدايار ، گردان امام باقر(ع) ، گروهان حبيب . از كاشان » . بچه ها گفتند توسل دي شب ، رمز حركت امروز و نام اين شهيد با هم يكي شده است.
هر كجا نام توآيد به زبان ها حرم است .
🍃#شهیدابوالفضلخدایار
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست....
گریه کن امام حسین عليه السلام بود.
از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق می کرد. وقتی از مجلس روضه امام حسین می آمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه می کرد.
کارهاش طوری تنظیم می شد که به روضه امام حسین عليه السلام برسه. هر جا روضه بود می دیدیش. زیارت عاشورا می خوند، روزی چند بار. همیشه هم می گفت: «من توی بغل تو شهید می شم.» حرف اون شد. تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده..😭
روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند:
«هذا محب الحسین عليه السلام »
#روحانی_شهید_مرتضی_زندیه🌷
📎به روایت #حاج_حسین_کاجی
🍃#روحانیشهیدمرتضیزندیه
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست....
🌷شهید احمدعلی نیری🌷
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود.
آیتالله حقشناس شب روز خاکسپاری او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
از #عفاف_چشم به این #مقام رسید…
🔹ترکش خمپاره درست از پهلوی چپش وارد
و به قلبش خورد.
کمکش کردم تا بلند بشه،
با سختی رو پاش وایستاد و اطرافشو نگاه کرد و رو سمت کربلا کرد،
دستشو با ادب رو سینهاش گذاشت و گفت:
السلام علیک یا اباعبدالله...
یهو گردنش کج شد رو زمین افتاد...
"احمدعلی موقع خاکسپاری
با اینکه 6 روز از شهادتش میگذشت
ولی هنوز دستش به نشانه ادب
رو سینه اش بود..."
🍃#شهیداحمدعلینیِّری🌷
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
#آدرسےقبل_شهــادت
توےسنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .
یکی از بچـه های #بسیجـی وارد شد.
پانزده – شانزده ساله به نظر میرسید.
مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.
فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت :
- شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای #شیرازو بلدی؟
- بلـــــــــه...
- سوار ماشـــین که شدی میگی #دارالرحمة ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.
فرهــاد #پیـشانــی جوان را بوسید و گفــت:
بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :✍
دارالرحمة ، قطعـــه #شهدا ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت.
روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند.
وقتــے به شـــوق #زیارت مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان #نشانے را درست آمده بود.😭
#شهیدفرهادشــاهچراغی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
#محسن آیه آرم سپاه
✨ "وَاعدوُا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَه"
را باور كرده بود. همیشه بالای جیب سمت چپ لباسش یك تكه پارچه مشكی میدوخت كه رویش "السلام علیك یافاطمه الزهرا" نوشته بود.
در منطقه جایی زمینگیر شده بودیم، وقتی تانك خودی آمد خیلی ابراز خوشحالی كردیم. محسن گفت: "فكر كردید این به شما قدرت میدهد، نه". دست زد به نوشته "یا فاطمهالزهرا"ی لباسش و گفت: "اینها قدرت میدهند.
...روز عيد قربان بود. يكدفعه از جايي كه حاجی بود، صدای انفجار آمد، دود و خاك بلند شد. داد زدم يا فاطمه زهرا و سمت حاجی دويدم. اصلا حواسم به ميدان مين نبود. بالای سرش رسيدم، روی زمين افتاده و بدنش پارهپاره شده بود. اولين چيزی كه نظـرم را جلب كرد، نوشته السلام عليك يا فاطمه الزهرا(سلاماللهعلیها) روی لباسش بود.
🍃#شهیدمحسندینشعاری
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست....
✍#وصیت_نامه
امیر سرافراز ارتش
🍃#شهیدمسعودمنفردنیاکی
🔹اين سربازاني كه هم اكنون در مصاف با دشمن بعثي هستند، همه فرزاندن ما هستند و من وظيفه دارم كه در كنار آنها باشم، همراه با آنها بجنگم دشمن را ناكام كنم و پيروزي را براي اسلام و مردم فداكار خود به ارمغان بياورم....
🔹خاطره ای از شهید مسعود منفرد نیاکی:
یک روز به امام خمینی(ره) خبر میدهند که دیدیم سرهنگی وسط تانکها نشسته و هقهق گریهاش به گوش میرسد! به ایشان میگویند که این سرهنگ منفرد نیاکی است. امام(ره) میفرمایند که هنوز زود است که شما منفرد نیاکی و منفرد نیاکیها را بشناسید.
سال 1361 بازنشسته شد، ولی بسیار پیگیری کرد تا در ارتش بماند؛ به همین خاطر به آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، نامهای نوشت که با ماندن ایشان موافقت نمایند.
حضرت آقا هم در جواب نامه ایشان مرقوم داشتند: شایستگی خدمت ممتد وی در جبهههای نبرد مورد توجه قرار گیرد. بدین ترتیب در ارتش ماند و سه سال بعد به شهادت رسید....
🍃#شهیدمسعودمنفردنیاکی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست......
هر هفته توی خونه روضه داشتیم ، وقتی آقا شروع می کرد به خوندن ،
تا اسم امام حسین (ع) می اومد
حاجی رو میدیدی که اشکش جاری شده.
حال عجیبی میشد با روضه امام حسین علیه السلام
انگار توی عالم دیگه ای سیر می کرد...
یک بار وسطِ روضه ،
مصطفی رفته بود بشینه رو پاش
متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش!
گریهکنون اومد پیش من،
گفت: « بابا منو دوست نداره..
هر چی گفتم جوابم رو نداد ...»
روضه که تموم شد، گفتم:
«حاجی، مصطفی اینطوری میگه»
با تعجب گفت:
«خدا شاهده نه من کسی رو دیدم
نه صدایی شنیدم...»
از بس محوِ روضه بود ...
به روایت: همسر شهید
🍃#شهیدعبدالمهدیمغفوری
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
🌹علمدار عملیات مرصاد، شهید رضا نادری
🔹سنگ قبر شهید نادری در گلزار شهدای شاهرود حال و روزی متفاوت دارد. بنابر وصیت خودش روی آن این گونه نوشته اند:
🔸ای برادر به كجا میروی، كمی درنگ كن! آیا با كمی گریه و خواندن یك فاتحه بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را كه با رفتن خود بر دوش تو گذاشتهایم فراموش خواهی كرد یا نه؟ ما نظاره گر خواهیم بود كه تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی كرد.
🍃#شهیدرضانادری
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست......
علی صدای خوبی داشت، دعا ها و مداحی هایی که بلد بود را بلند می خواند و ما هم کیف می کردیم، یکی از شعرهایی که می خواند:
می دونم با نگاه تو روسفید میشم انشالله آخرش یه روز شهید میشم
🔹منم به شوخی بهش گفتم مگه شهادت الکیه که نصیب هر کسی بشه، ولی دوباره بیت دوم شعر را خواند” انشاالله آخرش یه روز شهید میشم”
✍به روایت خواهر بزرگوارشهید
●ولادت : ۱۳۷۰/۵/۱۵ باخرز ، خراسانرضوی
●شهادت : ۱۳۹۴/۱/۱۷ کمین اشرار ، نوارمرزی ایران و پاکستان
🍃#شهید_علی_امامدادی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
✨یک خانمی که خیلی هم در مسیر شهدا نبوده درگیر مشکلات بسیار زیادی در زندگی بود و زندگیش رو به نابودی و از هم پاشیدگی بوده و در ناامیدی تمام، هیچ راه حلی برای مشکلاتش پیدا نمیکرده...
🌱او در روز تشییع پیکر شهید سجاد عفتی با دلی شکسته و ناامید از همه جا رو به عکس شهید نموده و چنین میگوید:
🌹"ای شهید سجاد عفتی! اگر شما واقعا شهید راه خدا و امام حسین هستید از خدا بخواهید مشکلات زندگی من حل شود من هم به شما قول میدهم اگر مشکلات زندگیم با توسل به شما حل شود مسیر زندگیم را تغییر میدهم و با #حجاب و چادری می شوم."
📌 راوی قسم میخورد که به فاصله چند روز، معجزه وار تمامی مشکلات این خانم و خانواده اش حل شده و ایشان طبق قولی که به شهید داده کاملا با حجاب شده و مسیر زندگیش به سمت شهدا تغییر کرده است...
معجزه این شهید بزرگوار را خیلی ها عیناً مشاهده نمودند. و حالا این خانم هر چند وقت یکبار برای تشکر و عرض ادب با گل و گلاب به زیارت این شهید بزرگوار می رود...
دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه میدهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
#به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
🍃#شهید_سجاد_عفتی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست....
🕊شهیدی که حضرت زینب سلام الله علیها را در بیداری دید.
شهید مدافع حرم محمد علی حسینی
شهید هجده ساله ای که هر چه اصرار می کرد مادرش اجازه نمی داد به سوریه برود.
به بهانه خرید برای منزل از برادرش پول گرفت و تصمیم گرفت برای رفتن به سوریه فرار کند و از تهران اعزام شود.
در حین فرار توسط مأمورین ایست و بازرسی مهریز مورد تعقیب می گیرد.
🔸در دل شب به بیابان می زند و راه را گم می کند.
🟢بانویی نقاب به چهره را می بیند شوکه می شود آستین پیراهن دست راستش را می گیرد چند قدمی همراهش می آید و به او می گوید؛
پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می رسی.
شهیدی که در ماه محرم به دنیا آمد و در هفتمین روز ماه محرم در سوریه به شهادت رسید و مزارش در گلزار شهدای کرمان واقع شده است.
راوی مادر شهید محمد علی حسینی
🍃#شهیدمحمدعلیحسینی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
شجاعت و دلیری شهید جمالی واقعا مثال زدنی بود،و ارادت خاصی به بی بی زینب(س) داشت، همیشه کارهاش برای رضای خدا بود،و اصلا هیچ چیز مانع از اهداف او نمی شد ودر این زمینه کاری به حرف مردم نداشت،و همیشه به این تعبیر قشنگ حضرت امیرالمومنین علی (ع) که نسبت این دنیا به جهان آخرت همانند رحم مادر به این دنیاست،و اون جنینی که در رحم مادر است از آمدنش به این دنیا ناراحت وفکر میکند تمام هستی همان رحم مادر است،و بعضی انسانها هم فکر میکنند، همه چیز همین دنیاست و ….
و همیشه میگفت،مال دنیا و زرق وبرق دنیا انسان را از بعد عرفانی و معنویات جدا میکند و هرچقدر حریصتر باشیم این فاصله بیشتر وبیشتر میشود.
✍قسمتی از وصیت شهید:
اگر خداوند بزرگ این بنده سر تا پا تقصیر گنهکار را ببخشد و شهادت نصیبم شد برای رفتن من گریه نکنید،کوچکترین چیزی که می توانم به ماندن اسم شیعه و بی بی زینب(س) هدیه کنم جان ناقابل من است و اگر خدا مرا بپذیرد بزرگترین لطف رادر حق من کرده است.
#شهیدمدافعحرم
🍃#شهیدمحسنجمالی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
🌷جاویدالاثرشهید اسماعیل یاسینی و آقای سید علی سید عشقیان ،اسلام آباد غرب ،قبل از عملیات مطلع الفجر
🌷شهید اسماعیل یاسینی عاشق جهاد در راه خدا و رسیدن به مقام والای شهادت بود با شهادت دوستانش غبطه می خورد و شهادت را برای خود آرزو می کرد.
مادرش می گوید: «هر وقت می خواستم نماز بخوانم ، می آمد با دستش به پشتم می زد و می گفت: مامان جان! مرا دعا کن. بعد از نماز می گفتم: مادر! چه دعایی بکنم؟ می گفت: دعا کن که شهید شوم و من هم می گفتم: پسرجان! حتما باید بروی جبهه تا شهید شوی!؟ این جا هم داری فعالیت می کنی! این کارها هم در راه اسلام است. می گفت نه مادر، نه!
سرانجام او که تمام همّ و غمّ اش حمایت از ولایت فقیه و حفظ نظام جمهوری اسلامی بود در بیستم آذر ماه سال1360 در «گیلان غرب» به فیض عظیم شهادت نائل آمد .
🍃#شهیداسماعیلیاسینی
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨
#شهادتهنرمردانخداست.....
♨️سفرِ کاری به ترکیه
🌷ایوب چندماه قبل از شهادتش، برای سفر کاری به ترکیه رفته بود. نمازهاش رو تو هتل نمیخوند. میگفت «معلوم نیست اینجا چه کارهایی کردهاند! شاید نجس باشه!»
هتلدار بهش گفته بود «اولین ایرانیای هستی که میبینم برای نماز صبح هم مسجد میری. همه اون ساعت، مست از دیسکوها بیرون میومدند!»
ایوب یه مسجد پیدا کرده بود که نمازهاش رو میرفت اونجا میخوند. با اینکه مسجد اهل تسنّن بود ولی با چندنفر رفیق شده بود و هدایتشون کرده بود.
او با یهنفر از کشور هلند دوست شده بود و به سمت شیعه دعوتش کرده بود. بهش گفته بود «برو سرچ کن نهجالبلاغه رو پیدا کن، بخون! ببین علی علیهالسلام چی گفته؟!» حتی ایوب بهش دعای کمیل رو هم نشون داد.
#شهیدمدافعحرم
🍃#شهیدایوبرحیمپور
⚫️#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
✨✨✨✨✨✨✨