eitaa logo
مَهجور
1.4هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
77 ویدیو
13 فایل
﷽ 💙🕋 لَبیک یا حسین‌ع' . . خداوند هرگز اشتباه نمی‌کند . . - اَهلاً وَ سهلاً [ @Naahjj ] . . - درنشرمطالب‌دریغ‌نکنید "ترجیحاً با سایزِ فونتِ ۱۴ این دیار رو ملاقات کنید" https://harfeto.timefriend.net/16862650949098
مشاهده در ایتا
دانلود
می فرمادکه: مگر از زندگـی چـه مـی‌ خـواهـیـد که در خداییِ خدا یافت نمی‌ شود کـه به شـیـطـان پـنـاه مـی‌ بـریـد؟ که در عشق یافت نمی‌ شود که به نفرت پناه مـی‌ بریـد؟ که در سلامت یافت نمی‌ شود که به خـلاف پنـاه می‌ بـریـد؟
وعده‌ی وصل تو می‌پرورم اَندر سَرِ خويش می‌گذارم به سر خويش كلاهی گاهی . . .
عمیقاً دوسـت دارم یکـی پیشم نشـسـته بود، و من به عادت بچگی تویِ ذهنم دوتا موضوع رو رصد می کردم و بعد دوتا از انگـشـت هام رو نشـونـش بدادم و بگفتم کـدوم؟ انـگـشـت اشاره یا انگشتِ شصت؟ و به شـدت به هیـجـانِ بعـد از گفتـنِ اون انگشتی که متعلق به اون موضوعِ بالطبع بوده رو احتیاج دارم.
همین حوالی ام، ولی . . فقط می دونم که الان باید جایی باشم لا به لای یه باغِ مه گرفته، دستمال چهار‌گوشِ کوچیک سرم باشه، از اون قرمزاش که طرح ستاره ستاره ایِ سفید داره. با سویشرت توت فرنگی. توی یکی از دستام طناب باشه و توی دستِ دیگه ام زردآلو، که از ترس اینکه حین دویدن از دستم نیفتن، اونقدر فشار دادم که آب شده... اونور تر هم مامان روی پیک نیک تخم مرغ ها رو توی گوجه ها می شکونه و به هیاهویِ بقیه لبخند می زنه. من رو ببرید جایی بین مانتوهای بلندِ کرم و صدای تیر و تفنگ، با همون نخلستون ها و درخت های پر از گردویِ کنارِ بیمارستانِ پر از مجروح، که تازه خبرِ پیروزی رو دادن و همزمان که شربت اَنبه و آلبالو پخش می کنن، وضو بگیریم محضِ نماز صبح. که بین قنوت و با ذکرِ " رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً " به دستایِ قهوه ای شده از گردوی سبز لبخند بزنیم. جایی بین سبزه زار و رطب و حنایِ دست بی بی. یه فنجون قهوه و مرورِ کتاب چشم هایی از تبار عرب... من دلم تنگه، روحم فشرده‌اس، یکی باید طناب بپیچه دور گلوم و بکِشتَم به لحظاتی که توی ذهنم مسابقه ی دو گذاشتن. مهم نیست رگ و شِریان به هر سمتی از هم پاشیده بشه، شاید اینجور از من، هر جایی یه تیکه به یادگار به ودیعه بمونه...
- و چشم ها به مراتب، دهن لق ترند . .
- فرزندان خود را ببوسیـد كـه برایِ هر بوسه ای كه بر فرزندان می زنید، یك درجه در بهشـت خواهید داشـت كه فاصـلـه هر درجـه تا درجـه دیـگر به انــدازه ی پانـصـد سـال راه اسـت - رسول‌الله
خدایا؟ ما رو بانیِ ریختنِ‌ قـبـحِ‌ گنـاهـی قـرار نـده.
هدایت شده از •| مَلْجَأ |•
صبح‌های یکشنبه تو اتاق خوابگاهم در فرانسه، مراسم پرفیض‌دعای‌عهد بود و همه‌مون جمع می‌شدیم؛ خدا و من! مگه بیشتر از اینم‌نیازه کسی باشه؟! [ نیلوفر شادمهری -استاد دانشگاه- ]
حدودِ یک ماهِ پیش بعد از برگشتن از حوضه ی امتحان رفتم تیپاکس برای تحویل بسته‌‌م. آره، ذوقم قدری بود که نتونستم صبر کنم پستچی بیارتش دم خونه پسره گفت بسته برای کجاست؟ مقنعه ام رو زیر آفتاب درست کردم و گفتم: - علی‌آباد پسره شروع کرد به بسته ها رو از داخل به بیرون کشیدن. چندتا کارتُن و کاغذهای سفیدِ پر از نشونه. منم همینجور که ۲/۳ تاییشون رو جا به جا می کردم که چشمم به اسمم و نشونیم روی بسته بخوره و بَرِش دارم، یهو یه پاکت نازک اومد تو دستم. انقدر نازک و ظریف بود که شاید بشه گفت "حتم" دارم یه نامه بود. اون لحظه اعتراف کردم با وجود گوشی و هزارتا تکنولوژی، چقدر قشنگه از یه شهر به شهر دیگه برای یه نوشتن و پست کردن. اون لحظه، اینکه من گیرنده‌ی این نامه می بودم، بالطبع ترین حالت ممکنم بود. درسته، با تمامِ شوقی که برای بسته‌ی خودم داشتم. کار قشنگیه، بین این همه عادی گراییِ مجازی، بنویسید، برای محبوبتون بنویسید
مَهجور
[ برایِ آرامشِ دل هایِ محزونِ شبانه ]
- خدایا؟ ما رو جز خودت به شخص و اُمـورِ غـیـر، وابسـتـه‌ی فکـری نکـن.
[ دلمون تنگتون شده آقایِ زیباییِ محض ]
نجمه می گه: قلبی که گریه رو ازش دریغ کنی، می میره. مرد و‌ زن هم نداره . . درست می گه.
ما اعلام كرده ایم كه شلوار و روپوشـی که تنگ نباشد و روسـری كامل، پوشـشِ اسلامی است. مبادا در حـزب نسبـت به ایـن پوشـش حـسـاسـیت بی جـا باشـد، دیـگـر دوباره از مـواضـع قطـعی اعـلام شده مان برنگردید. چادر پوشش اسـت، شـلـواری‌ كه تنگ‌ نباشـد و روپوشی كـه تنگ نباشد و روسـری‌ای كه كافـی‌ باشـد هم‌پوشش‌ِكاملِ‌ اسـلامی‌ اسـت. بنابراین، اگـر خـواهـری با ایـن پوشـش بیـایـد در حزب، مبادا خواهر یا برادری‌ متعرض او بشـود و به او انتـقـاد كنـد. ایـن انـتـقـاد نابجا و غیر وارد است. - شهید بهشتی ⎿
ما زِ یاران، چَشمِ یاری داشتیم.
مَهجور
ما زِ یاران، چَشمِ یاری داشتیم.
.. [ غلط بود، آنچه که می پنداشتیم ]
به قول استاد: کارای درست، همیشه سخت‌تره
- به یه حدِ شدیدِ سِر شدن در برابر حرف ها، حرکات، نگاه ها، طعنه ها، اعتراضاتِ بقیه رسـیدم و این اصـلا خوب نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عیدتون مبارک_
هدایت شده از •| مَلْجَأ |•
می‌گفت : سلام بر شما به تعداد دخترانی که از گور نجاتشان دادید :)
[ جُزئیات ]
یه وقتا، یه سِری لحظه ها یه اتفاقاتی می افته، یا یه حس هایـی به وجـودم ساطع می شـه که قشنگ نگاه خـدا رو روی مـن، مـنِ نیم‌مـن حـس مـی کـنـم. اینجاست که سر بلند مـی کـنـم و مـی گـم: که چنین دلخوری از من، ولیکن دوستَم داری . . .
از حجمِ این تن و دل‌خستگی نیاز دارم گندمکی در حال خورد شدن باشم توی آسیابی سنگی