من محبت و عزتم رو از شما میگیرم و وقتی به این موضوع فکر میکنم، تمام ریزهخاکهای غمهای پیکرم محو میشه. عارضم خدمتِ وجودِ والاتون که نه تنها محو میشن، بلکه همین محو شدنشون هم پر از نشونهس. به خودم مییام و میبینم تمامِ اون ردِ غم و رکود و دلخوریها توامان که محو میشن، تا یه حدی از آسمون که بالا میرن، تبدیل به شاپرکِ قاصد میشن و من مثل طفلی با ذوق نظارهگرم.
نگاهی که علاوه بر شوقِ رهایی از چنگ و چالِ دنیا، برام پر از بصیرته و بله.. اینجا حزنِ باطل و جعلی رو از قلوب میگیرید و شادیِ بعدش مزین میشه به غمی که رشد میده و بزرگت میکنه، عزت و آرامش میده و دیگه غمی بیحاصل و نزولی نیست..
یکی میگیرید، دوتا میدید. اصلاً مکتب شما هم همینه جنابِ پدر. چندسَر سوده. مکتبِ عشق و محبته، مکتبِ درس و آزادگی. خوش ندارید مُحِبینِ خودتون رو برده ببینید. خصوصاً بَردهی جهل و اِسارتی که آبشخورش حزنِ باطله.
حُب و انسانیت و احترام ما از شماست. حالا هر چقدر که دلشون می خواد این آدمهایِ "انساننشده" بتازونن و یا شترِ دنیا هر چقدر که طالبه، پا به گُردههامون بزنه . . .
_ ایلیاء مدد | ۱۱۰
وقتی شدیداً احتیاج به دین و
مذهب دارم، بیـرون مـیروم و
ستارگان را نقاشی میکنم . . .
- ویتسنت ونگوک
اگر یک وقتـی ناچـار با مرگ رو به رو
شوم که میشوم، مهم نیست. مهم این
اسـت که زندگـی یا مرگِ من چه اثـری
در زندگیِ دیگران داشته باشد . . .
_ صمد بهرنگی