راوی میگه: دیدم یه دختری داره رو این خارایِ صحرا میدَوِه!😔
با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس..
دیدم این دختر تا صدای پایِ اسب رو شنید تندتر دوید!😭
رسیدم بهش، دیدم دستایِ کوچولوشو گذاشت رو گوشاش، گفت: مسلمونی؟ تا حالا قرآن خوندی؟
نزنیا، نزنی آقا.. من بابا ندارم💔😭
#رقیه_جان