eitaa logo
🇮🇷درسایه‌سارقرآن‌وعترت‌علیهم‌السلام🏴
789 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
5هزار ویدیو
80 فایل
✨بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیِمِ✨ به مجلس ذکر خدا و اهل بیت علیهم السلام خوش آمدید.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ حرم نوروزی: 🌹تولد یک سالگی محمدهادی نزدیک بود. دوست داشتم تولدش را بگیرم ولی استرس نبود آقا مهدی بی قرارم می کرد... چاره ای نبود، زندگی جریان داشت و من باید بدون آقا مهدی تنها زندگی را می گذراندم. روز تولد محمد هادی یک کیک بزرگ سفارش دادم. عکس آقا مهدی را روی کیک زدم. با همه خواهرها و برادرها و فامیل رفتیم سر مزار آقا مهدی. میزبان، آقا مهدی بود... محمدهادی را بغل کردم و نشستم کنار مزار آقا مهدی. در گوش محمدهادی گفتم: «ببین پدرت هم هست، می بیننتت و مواظبت هست» بعد رو کردم به آقا مهدی گفتم: «پسرت یک ساله شده آمده تا بهت لبیک بگه که راهت رو ادامه می ده» آن روز بیشتر از اینکه از یک ساله شدن محمدهادی خوشحال باشم از نبود مهدی در کنارم ناراحت بودم. همه ناراحت بودند و گریه می کردند... 🥺😢 واقعا که مدیون خون شهدا هستیم... 😭🥀 🥀 🕊🌷 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🌷🕊شهیدایوب رحیم پور🕊🌷 سه ساله با لحن بچه گانه و با عصبانیت و ناراحتی میگفت : مامان نذار شوهرت بره، گناه داره، میره شهید میشه. ایوب فقط میخندید.  بعد از رفتن پدرش جیغ میزد و گریه میکرد و به من میگفت: بابا اگر شهید بشه تقصیر توئه ، من رفتن بابام رو از چشم تو میبینم، همه بابا دارن من ندارم. حالا بعد از پدرشون می گویند: دلم برای بابام میسوزه که تیر به سرش زدن . ایوب میگفت: مریم جان، من میدانم میشوم  عکس و فیلم از من زیاد بگیر، بچه‌ها بزرگ شدند پدرشان را ببینند.  روزهای آخر  صدایش می کردم. موقع رفتن گفتم: جان ننوشتی، گفت: نمازت را اول وقت بخوان همه چیز خود به خود حل میشود . فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه ات را کامل بدهم.   عکس های حضرت آقا و سیدحسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت: اینها تمام سرمایه من هستند ، وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی می گیرم ، و همه آن عکسها را با خودش به برد. / ✍️ : همسرشهید  💔🥀🕊 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
📌 ماجرای خودرویی که شهید شیروانیان برای خانواده فرستاد 🔹️ بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) تا پشت حرم حضرت عباس (علیه‌السلام) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. ◇ همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.» ◇ حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.» ◇ همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: «علقمه؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم. ◇ حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.» شهید مدافع حرم ابوالفضل شیروانیان تاریخ شهادت۱۳۹۲/۹/۲۳