💠 #قندوپند
#داستانڪ
#آموزش_سادهی_پدرانه
پسر: من تصمیم به #ازدواج دارم!
پدر: بگو #معذرت میخوام!😳
پسر: برای چی آخه؟؟
پدر: از من #معذرت_خواهی کن!
پسر: اشکال نداره اما دلیلشو میشه بدونم؟؟
پدر: #پسرم بگو ببخشید!
پسر خندید و گفت: کاش علتشو میگفتید!
@darseakhlaghebozorgan 💐
پدر: بگو #حق با شماست و منو ببخش!
پسر: پدر منو ببخش معذرت میخواهم!
پدر: الان آماده #ازدواج هستی!
پسر: چرا؟؟😳
پدر: هر موقع یاد گرفتی در زندگی بدون هیچ دلیلی عذرخواهی کنی آماده ازدواج هستی!
💠 زندگی مشترک، #دادگاه نیست تا دنبال استدلال و #سند برای عذرخواهی باشی بلکه کلبهای پر از صفا، صمیمیت، رفاقت و #گذشت است.
♥️البته از دید خانمها که کاملا حق با اوناست😉
#قندوپند
#داستانڪ
🐀 جامعه آفت زده
وﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﻮﺵﻫﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﺋﯽ ﺑﻪ ﻣﺰﺭﻋﻤﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺤﺼﻮﻝﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﭼﻨﺪﺗﺎﺷﻮﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺗﻮﯼ ﯾﮏ ﻗﻔﺲ ﻭ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﺸﻨﮕﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ همدﯾﮕﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ.
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﻣﻮﻧﺪﻧﺪ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ.
ﺑﻬﺶ گفتم: ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﭼﺮﺍ ﺁﺯﺍﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻮﺵﺧﻮﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻣﻮﺷﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺑﺸﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺗﯿﮑﻪﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ!
این ﺣﮑﺎیت ﺗﻠﺦ، مثالی برای جوامع ﺁﻓﺖ ﺯﺩﻩ است!
@darseakhlaghebozorgan 💐
✍ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ برای یک لقمه نان به چاپیدن همدیگر عادت نکنیم...
✨﷽✨
#قندوپند
#
داستان کوتاه پند آموز
کسى مىخواست زیرزمین خانهاش را تعمیر کند . در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود . آنها را برداشت و در کیسهاى ریخت و در بیابان انداخت .وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچههایش را ندید ، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است ؛ به همین دلیل کینه او را برداشت .
مار براى انتقام ، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود ، ریخت .از آن طرف ، مرد ، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانهشان بازگرداند . وقتى مار مادر ، بچههاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماستها بر زمین ریخت. شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد .
این کینه مار است ، امّا همین مار ، وقتى محبّت دید ، کار بد خود را جبران کرد ، امّا بعضى انسانها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند ، ذرّهاى از کینهشان کم نمىشود.
امام علی علیه السلام:
دنيا كوچك تر و حقير تر و ناچيز تر از آن است كه در آن ازكينه ها پيروى شود.
غررالحكم، ج۲، ص۵۲
داستانک
@darseakhlaghebozorgan 💐
══💝══════ ✾ ✾ ✾
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
🍁 #قندوپند
#حکایت
بوقلمونی، گاوی بدید و گفت:
در آرزوی پروازم، اما چگونه، ندانم.
گاو پاسخ داد: گر ز تاپاله من خوری، قدرت بر بالهایت فتد و پرواز ڪنی.
بوقلمون خورد و بر شاخی نشست! تیراندازی ماهر، بوقلمون را بر درخت بدید، تیری بر آن نگون بخت بینداخت و هلاڪش نمود...
شاید با خوردن هر گندی به بالا برسید، اما مطمئن باشید ڪه در بالا نخواهید ماند!
@darseakhlaghebozorgan 💐
#مخاطب_خاصم_باش 👌❤️👆
#قندوپند
#حکایت
روزی مردی مارگیر یک مار خیلی بزرگ که تعبیر به اژدها شده را در کیسه ای گذاشت و فکر می کرد مار مرده است در حالی که مار از سرما کرخت شده بود و زنده بود. مار را به شهر (عراق) آورد و همه را جمع کرد تا مار را ببینند و خودش هم با افتخار کنار مار ایستاده بود، کم کم که آفتاب به وسط آسمان آمد و هوا گرمتر شد مار یک تکانی خورد و زنده شود ماری که به ظاهر مرده بود؛ همه وحشت زده فرار می کردند اما مارگیر شوک شده بود و نمی توانست تکان بخورد و اول کسی را که از بین برد همان مارگیر بود.
مولوی این داستان را نقل می کند و می گوید این داستان خود ماست و آن اژدها نفس ماست که تا وقتی در برف فراق است و تا در دوری از گرماهایی است که او را داغش می کنند و غریزه ها را تحریک می کنند: شهوت و شهرت و ریاست و ثروت و ... تا وقتی نفس از این گرماها دور است آرام و بی آزار است اما همین که این گرماها خورد و او را تحریک کرد نفس ما بیدار می شود و اولین کسی را که از بین می برد خود ماهستیم که از همه به او نزدیک تریم و مولوی این شعر معروفش را می گوید:
نفست اژدرهاست او کی مرده است از غم و بی آلتی افسرده است
اژدها را دار در برف فراق هین مکش او را به خورشید عراق
✨﷽✨
💠 #قندوپند
🔴"مار و اره"
✍شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری میشود. عادت نجار این بود که موقع رفتن، بعضی از وسایل کارش را روی میز بگذارد. آن شب هم اره روی میز بود. همین طور که مار گشتی میزد بدنش به اره گیر میکند و کمی زخمی میشود. مار خیلی ناراحت میشود و برای دفاع از خود اره را گاز میگیرد که سبب خونریزی دور دهانش میشود. او نمیفهمد که چه اتفاقی افتاده و فکر میکند اره به او حمله میکند و اگر کاری نکند مرگش حتمی است. برای آخرین بار از خود دفاع میکند و بدنش را دور اره میپیچد و اره را فشار میدهد.
صبح که نجار آمد روی میز به جای اره، لاشه ماری بزرگ و زخمآلود را دید که فقط و فقط به خاطر بیفکری و خشم زیاد مرده است.
در لحظه خشم میخواهیم دیگران را برنجانیم اما بعد متوجه میشویم خودمان را رنجاندهایم و موقعی این را درک میکنیم که خیلی دیر شده است. در زندگی لازم است که بیشتر گذشت و چشمپوشی کنیم از اتفاقها، آدمها، رفتارها و گفتارها.
#فقط_فوروارد 💯✅
『 ' @darseakhlaghebozorgan 💐
#مخاطب_خاصم_باش 👌❤️👆
سوژه طنز☺️😂
#قندوپند😚
- پیرمردی بازنشسته، خانه ای در نزدیکی یک دبستان خرید.
- یکی دو هفته اول همه چیز به در آرامش پیش میرفت
- تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسر بچه هر روز پشت خانه مرد فوتبال و توپ را به در خانه اش میزدند.
-این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود.
-روزی وقتی مدرسه تعطیل شد،پیر مرد بچه ها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید. من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا، و فوتبال کنید.
-بچه ها خوشحال شدند و هرروز با گرفتن پول می آمدند.
-چند روز بعد، پیرمرد به سراغشان آمد و گفت: « من نمیتوانم روزی ۵۰۰ تومن بیشتر به شما بدهم. از نظر شما اشکالی ندارد؟»
بچها با دلسردی پذیرفتند و ادامه دادند.
سری بعد پیرمرد گفت: من فقط می توانم روزی ۱۰۰ بدهم!
-بچه ها گفتند: « ۱۰۰ تومن؟ اگه فکر میکنی ما فقط به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینجا فوتبال کنیم اشتباه کردی!!!!!
-و از آن پس پیرمرد با راهکار تربیتی معکوس، با آرامش به زندگی ادامه داد...🤓🖐😂😂
- تشویق یا تنبیه بیش از حد، باعث بی انگیزگی میشود....
پس مراقب باشیم فرزندان را بیش از حد تشویق نکنیم !!!
https://eitaa.com/joinchat/692322305C94913cbdfa