eitaa logo
درشهرم
240 دنبال‌کننده
655 عکس
69 ویدیو
2 فایل
🤣 باهم #بخندیم تنها، اولین، بهترین، ویژه ترین و خاص ترین کلا رسانه ترین رسانه طنز آذربایجان غربی😊 روزمرگی های یک خبرنگار طنزنویسی که گلیم باف شد☺ مودور سونیا بدیع ارتباط با مودور ↘️ ۰۹۰۳۷۵۴۷۱۶۴ @sonia_badiee
مشاهده در ایتا
دانلود
📝سونیا بدیع تخلص سوزباز ♻️ شهرداری سرزمین پوپو "مداحی بر سر مزارها" را به مزایده گذاشت 🔹شرایط شرکت در مزایده روضه خوانی به این شرح اعلام شده است: 1- میزان سپرده هر مداح در مزایده ۵۰ درصد قیمت پیشنهادی می باشد، که باید طی رسید بانکی به حساب سازمان امور آرامستان های سرزمین پوپو واریز و یا به صورت ضمانتنامه بانکی ارائه گردد. ۲‌. وجوه واریزی بابت سپرده صرفاً باید بنام مداح برنده مزایده باشد وگرنه مبلغ مصادره خواهد شد. ۳. لازم است، مداحی که برنده شد، برای شادی ارواح، برنامه های فرهنگی تهیه کرده و ارائه کند، وگرنه مزایده باطل اعلام شده و مبلغ مصادره خواهد شد. ۴. لازم است مبلغ پیشنهادی به دلار نیز محاسبه شده و بسته پیشنهادی همراه با نرخ ارزهای رایج ارائه گردد. ۵. همچنین لازم است مداحی که برنده شد، در اسرع وقت نسبت به ساماندهی تردد زوار قبور برنامه ریزی کند و اقداماتی نظیر فروش بلیط برای ورود به مزار را انجام دهد، و قیمت سکوهای وی آی پی و عمومی را سریع مشخص کند. ۶. همچنین مداح برنده لازم است، طرح های پیشنهادی خود را برای راه اندازی خط تولید کفن ضد عذاب قبر، تله کابین عبور از پل صراط، استخدام پرسنل برای پاسخگویی به سوالات نکیر و منکر، جلیقه ضدآتش جهنم و ... برای رفاه حال اموات ارائه دهد. ۷. خویشاوندان کارمندان می توانند در مزایده شرکت کنند و شرکت آنها منع قانونی ندارد ولی در صورتی که مبالغ پیشنهادی سایر مداحان و خویشاوندان کارکنان یکسان باشد، براساس اصل مسلم فامیل سالاری، اولویت با خویشاوندان کارکنان خواهد بود. ۸. همچنین مداحان باید به هنر غلو مسلط بوده و بتوانند از اموات یک قهرمان و سوپرمن تمام عیار بسازند، از کارهای خیر کرده و نکرده متوفی دم بزنند. ۹. همچنین مداحان لازم است استعداد بالایی در گریاندن مردم داشته باشند یا اینکه یک اکیپ کامل گریه کُن با آلات موسیقی به روز دنیا در اختیار داشته باشند. ۱۰. لازم است مداحان براساس موقعیت اقتصادی و اجتماعی اموات نرخ های متفاوت ارائه دهند، اما باید برای جلوگیری از اختلاف طبقاتی بین اموات برنامه کاربردی داشته باشند. ۱۱. مداحی که برنده مزایده شد، موظف است، ظرف یک هفته از تاریخ اعلام نتیجه مزایده در سازمان امور آرامستان ها حاضر شود، عدم حضور وی یا عدم واریز کل وجه پیشنهادی به حساب خزانه به معنی انصراف تلقی می شود، همچنین در صورت خودداری از انجام مداحی، سپرده وی به نفع دولت ضبط می شود. ۱۲. مداحانی باید در مزایده شرکت کنند که ته ریش مشکی کلاغی، قد متوسط رو به بالا و پوست سفید داشته باشند، هیچ گونه اثری از چربی در ناحیه شکم و پهلو نداشته و در مجموع از تیپ سینمایی برخوردار باشند، وگرنه دستگاه مزایده گذار مختار است، اگر مداح برنده واجد این شرایط نباشد، مزایده را باطل اعلام کند و سپرده را ضبط کند. تامام https://eitaa.com/basij_Azarbayjanegharbi
📚 داستان کوتاه من می‌خواهم زنده بمانم سه بیمار جواب آزمایش‌هایشان را در دست داشتند. دکتر به هر سه گفته بود که بر اساس آزمایش‌های انجام‌شده، به بیماری‌های لاعلاجی مبتلا شده‌اند، به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آن‌ها وجود ندارد و در آینده‌ای نزدیک عمرشان به پایان می‌رسد. آن‌ها داشتند در این باره صحبت می‌کردند که می‌خواهند باقی‌مانده عمرشان را چه کار کنند. نفر اول می‌گفت: من در زندگی‌ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده‌ام و حالا که نگاه می‌‌کنم، حتی یک روز از زندگی‌ام را به تفریح و استراحت نپرداخته‌ام. اما حالا که متوجه شده‌ام بیش از چند روز از عمرم باقی نمانده، می‌خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذّت از دنیا کنم. می‌خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم می‌خواسته اما نپوشیده‌ام. کارهایی را انجام دهم که به‌علت مشغله زیاد انجام نداده‌ام و چیزهایی را بخورم که تا به حال نخورده‌ام. نفر دوم می‌گفت: من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده و از اطرافیانم غافل شده بودم. اولین کاری که می‌کنم این است که می‌روم سراغ پدر و مادرم و آن‌ها را به خانه‌ام می‌آورم تا این چند روز باقی‌مانده را کنار آن‌ها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم. در این چند روز می‌خواهم به تمام دوستان و فامیل‌هایم سر بزنم و از بودن با آن‌ها لذت ببرم. در این چند روز باقی‌مانده می‌خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عام‌المنفعه کرده و نیمی دیگر از آن را برای خانواده‌ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند. نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول، لحظه‌ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت: من مثل شما هنوز ناامید نشده‌ام، و امیدم را به زندگی از دست نداده‌ام، من می‌خواهم سال‌های سال عمر کنم و از زنده‌بودنم لذت ببرم. اولین کاری که من انجام می‌دهم این است که دکترم را عوض می‌کنم. می‌خواهم سراغ دکترهای باتجربه‌تر بروم. من می‌خواهم زنده بمانم و زنده هم می‌مانم! ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
درشهرم
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی 📙#قصه_ننه_علی فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت۳۸ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت دوازدهم چند روزی از مادرم خبر نداشتم. تلفن زدم به خوشبخت؛ او هم بی‌خبر بود و گفت مادر خیلی وقت است به دیدن او نرفته. دل‌شوره گرفتیم. به محمدحسین خبر دادیم. چند روز دنبال مادر می‌گشتیم؛ اما خبری از او نشد. بیمارستان و کلانتری‌ای نبود که سر نزده باشیم. شب و روزم شده بود گریه؛ تا اینکه یک روز محمدحسین با چشمانی سرخ آمد و خبر مرگ مادرم را داد. گوشم سوت کشید، کر شدم، چشمانم سیاهی رفت، نفسم بند آمد و غش کردم. مادرم روزی که از خانه‌ی ما رفت، در سه‌راه آذری موقع عبور از خیابان، پوست موز زیر پایش می‌رود و زمین می‌خورد. همان لحظه یک کامیون با سرعت زیاد از روی بدن مادرم رد می‌شود. بلایی سرش آمد که پیکرش قابل شناسایی نبود! تا هفتم مادرم با پای خودم می‌رفتم خانه‌اش و شب جنازه‌ام را از مطب دکتر می‌آوردند. همه می‌گفتند زهرا تا چهلم دوام نمی‌آورد و کنار مادرش خاک می‌شود؛ اما کدام قبر؟! بنده‌ی خدا چون قابل شناسایی نبود، گمنام و بی‌کس دفنش کردند. افسرده شدم و فقط با قرص آرام می‌گرفتم. همه‌ی دل خوشی‌ام در روزهای سخت زندگی، مادرم بود. دردهایم را وقتی در آغوشش می‌گرفتم و سرم را روی زانوهایش می‌گذاشتم فراموش می‌کردم. به‌یک‌باره کمرم شکست و بی‌کس شدم. بابا هم حال و روزش بهتر از ما نبود. طاقت خانه‌ی بدون مادرم را نداشت و بعد از چند روز برگشت خانه‌ی ارباب. اوضاع روحی و جسمی بدی داشتم. خودم هم امیدی به زنده ماندن نداشتم. محمدحسین پایش را کرده بود در یک کفش که راننده فراری کامیون را پیدا کند. شبی خواب دیدم مادرم در جوار اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. بانویی نورانی گفت: «ما خیلی وقته منتظر مادرت بودیم. جای خوبی تو بهشت داره؛ نگران نباش.» روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 کانال مدد از شهدا ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
درشهرم
قسمت۳۸ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت دوازدهم چند روزی از مادرم خبر نداشتم. تلفن زدم به خوشبخت؛ او ه
قسمت ۳۹ روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 فصل ششم: حاج آقا روح الله قسمت اول حسین را به همسایه‌ها می‌سپردم و می‌رفتم سر کار. به خانه که برمی‌گشتم، امیر و علی با ذوق از داستان‌های پیامبران که در مسجد شنیده بودند برایم می‌گفتند. اگر فرصت می‌کردم، برای نمازجماعت به مسجد می‌رفتم. امیر و علی همراه پدرشان بودند، من و حسین هم می‌رفتیم شبستان زنانه. یکی از شب‌ها حاج‌آقا قدرتی، امام‌جماعت مسجد، بعد از نماز منبر رفت. سخنرانی تندی بر علیه جنایت‌های پهلوی کرد. تا آن زمان سرم در لاک خودم بود و چیز زیادی از خیانت‌های شاه و مبارزه انقلابیون نشنیده بودم. بعد از سخنرانی، یکی از نمازگزاران سؤالی پرسید که با جواب عجیب حاج‌آقا روبه‌رو شد. مرد گفت: «حاج‌آقا قدرتی! این جنایت‌هایی که شما میگی، شاه کِی انجام داده که ما ندیدیم؟!» حاج‌آقا با تندی جوابش را داد: «اون زمانی که شما کِرکِره مغازه‌تون رو می‌کشیدید پایین و با عجله خودتون رو می‌رسوندید خونه تا مُراد برقی ببینید! همون موقع مشغول خفه کردن صدای جوونای این مملکت بود آقا جان!» سخنرانی تمام شد و پچ‌پچ نمازگزاران بالا رفت. گوشم را تیز کردم تا ببینم چه می‌گویند. انگار فقط من در خواب غفلت بودم و چیزی از آن‌همه جنایت نمی‌دانستم! شاید زندگی زیادی مرا درگیر خودش کرده بود که حواسم به دوروبرم نبود. برگشتیم خانه. بعد از شام به رجب گفتم: «این آقای خمینی که میگن کیه؟! طرفدار زیاد داره؟!» رجب که انتظار شنیدن همچین سؤالی را از من نداشت، با تِته‌پِته جوابم را داد: «نه بابا طرفدار کجا بود! میگن یه عالِم، می‌خواد انقلاب کنه و شاه رو سرنگون کنه. تو خودت رو درگیر این بازی‌ها نکن؛ آخرش جز گرفتاری هیچی نیست. مگه به همین راحتی میشه پهلوی رو از تخت کشید پایین؟» پیش خودم گفتم عالم را چه به شاه ایران و انقلاب؟! جوابش قانع‌کننده نبود. سؤالاتم بیشتر شده بود. خواهر بزرگم، صغری به دیدنم آمد. جز ما هیچ‌کس در خانه نبود. فرصت خوبی برای پرسیدن سؤال بود. - آبجی! آقای خمینی کیه؟! مرجع تقلیده؟! - زهرا! یه وقت جایی اسمش رو نبری؟! آره، مرجع تقلیده. ما رساله‌ش رو داشتیم، مجبور شدم بندازم تو چاه آب! آخه ساواک خونه به خونه می‌گرده، اگه رساله یا اعلامیه‌ش رو پیدا کنه بیچاره میشیم! فقط خدا باید از دست این وحشی‌ها نجاتمون بده! با تعجب گفتم: «چرا؟ مگه تو رساله‌ش چی نوشته؟! اعلامیه چیه؟!» با اینکه جز ما کسی در خانه نبود، اما صدایش را آرام کرد و گفت: «آقای خمینی تو اعلامیه‌هاش مردم رو دعوت به مبارزه با شاه می‌کنه؛ رهبر مبارزینه. داشتنِ اعلامیه‌ش جرم سنگینیه. چطور خبر نداری از این چیزا؟!» مبارزه و انقلاب؛ کلماتی که برایم تازگی داشت و تا آن روز به گوشم نخورده بود. هرچه بیشتر از آقای خمینی می‌شنیدم، عطش دانستنم بیشتر می‌شد. چرا می‌خواست انقلاب کند؟ چرا تبعید شده؟ چرا بردنِ اسمش جرم است؟ کلی سؤال بی‌جواب در ذهنم می‌چرخید و من به دنبال پاسخ قانع‌کننده‌ای می‌گشتم. 💖 کانال مدد از شهدا 💖 ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 قسمت ۶۵ فصل چهارده:‌ عطر خوش خدا قسمت آخر حالا چند سالی است که رجب از دنیا رفته. زائران مزار علی و امیر مرا ننه‌علی صدا می‌زنند. حسین نوه‌دار شده، پسر است؛ اسمش را علی گذاشتیم. بچه‌ها همه رفته‌اند سر خانه و زندگی خودشان. الهام عروس شد. خودم برای یوسف رفتم خواستگاری و رخت دامادی به تنش کردم. رابطه‌ی خوبی با هوویم فاطمه دارم و جویای حال هم هستیم. هنوز عقلم به حرف بزرگ‌ترها قد نمی‌داد که می‌گفتند: «این عمر گران مثل برق و باد می‌گذره!» اما الان معنی برق و باد را به‌خوبی می‌فهمم. نمی‌دانم دست تقدیر کی و چگونه مرا به دیدار فرزندان شهیدم مژده می‌دهد؛ ولی می‌دانم پایان قصه‌ی ننه‌علی نزدیک است. اولین دیدار ما بعد از سال‌ها، رؤیای شیرینی است که هر شب خوابش را می‌بینم. برای آن روز تشنه‌تر از آنم که تصورش را بکنید! امیر، علی و من در محضر پروردگار دوباره مثل گذشته دور هم جمع می‌شویم؛ شاید رجب هم کنارمان باشد. ✨پایان✨ 💖 کانال مدداز شهدا 💖 ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
💢 شوخی کاربران فضای مجازی با نجم‌الدین شریعتی مجری برنامه‌های مذهبی تلویزیون + من حتی اگر نجم‌الدین شریعتی بشوم باز هم پدر و مادرم یکی دیگه پیدا می‌کنند از اون خوش‌شون بیاد سرکوفت بزنند بهم😕😅 + مسی هم شورِش رو در آورده نه نوشیدنی، نه تاتو نه هیج منکرات دیگه، فرق تو با نجم‌الدین شریعتی چی هست دیگه !😆 + فکرش رو نمی‌کردم نجم‌الدین شریعتی هم اینستاگرام استفاده کند و لایو بگذارد از همه بدتر کنسرت برود، تو با باورهای من چه کردی مرد! 🤣 + خدایا به من یک شغل نجم‌الدین شریعتی‌طور بده، ۱۵ ساله روی یک صندلی نشسته میگه " حاج آقا شما دعا بکن، ما آمین بگیم"😑 + نصف مادرهای ایران آرزو دارند همچین دامادی داشته باشند 👨‍⚖🤣 ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
💢 نمایشگاه شب یلدا در ارومیه برگزار در حال برگزاری است/ دایر کردن 920 غرفه فروش شب یلدا در آذربایجان غربی 🔹 معاون اموربازرگانی و توسعه تجارت اداره کل صنعت، معدن و تجارت استان اظهار کرد: همزمان با روزهای پایانی پاییز و فرارسیدن شب یلدا نمایشگاه عرضه محصولات ویژه شب یلدا در نقاط مختلف استان برگزار خواهد شد. وی خاطرنشان کرد: در این نمایشگاه غرفه‌های صنایع دستی شامل گلیم‌، مصنوعات چوبی، سنگ مصنوعی همچنین پوشاک، خوار و بار دایر می‌باشد 🔹اسد فرهمند افزود: نمایشگاه فروش شب یلدای مرکز استان در فضایی بالغ بر ۱۵ هزار مترمربع در ۲۳۰ غرفه با مشارکت بیش از ۲۰۰ شرکت از آذربایجان‌غربی و ۲۰ شرکت از استان های آذربایجان شرقی مشهد، اصفهان، زنجان و تهران در حال برگزاری است این مسئول گفت: از ۲۱ تا ۲۷ آذرماه در محل دایمی نمایشگاههای بین‌المللی ارومیه واقع در پارک جنگلی از ساعت ۱۶ تا ۲۲ برای بازدید عموم مردم دایرخواهد بود. 📲 ما را در رسانه‌ها دنبال کنید روبیکا https://rubika.ir/basijnews_azgh ایتا https://eitaa.com/basijnews_azgh ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
درشهرم
وقتی من مُردَم ! 🔹 قرار نبود این همه عمر کنم، یعنی اساساً سیستم من برای این همه سال کُدنویسی نشده بود، کسانی که از فاصله 20 سانتی‌متری با من آشنا هستند متوجه هستند چه می‌گویم، گرچه بیشتر اوقات خودم نمی‌دانم چه می‌گویم! 🔹بنابراین هر طلوع خورشید برای من یک اتفاق عجیب است، تا حدی که هیچ بعید نمی‌دانم روزی بیدار شوم، ببینم دنیا تمام شده است، ولی من هنوز دِلشاد و خُرامان هستم و پاشنه‌های کفش را کِشیده‌ام و در جستجوی یک موجود زنده هستم، تا از او خبری بنویسم یا گلیمی بفروشم! 🔹حالا که کار به اینجا رسیده است، حدس می‌زنم بعد از مُردَن من چند نفری زنده باشند و بخواهند مراسم برگزار کنند، پس برای آنها توصیه‌هایی دارم: وصیت من: 🔹 کارت اهداء عضو را حتما پاره کنید، فقط برای اینکه در دورهمی‌ها و شبکه‌های اجتماعی فَخر بفروشَم، کارت گرفته بودم. 🔹 یادتان باشد حق ندارید اعضایم را اهدا کنید، نه تنها کلیه‌ها، کبدها و قرنیه‌هایم برای خودم است، بلکه تعداد هموگلوبین‌هایم را هم شمرده‌ام. 🔹 در محافل مختلف گفته‌ام همه اموالم مثل پاشنه‌کِش و عینکم صرف امور خیریه شود، ولی فراموش کنید، منصرف شده‌ام، یادتان نرود حتی کفش‌هایم و کارت بانکی که یارانه‌ام و سهام عدالتم در آن واریز می‌شود، با خودم دفن کنید! اعلامیه من: 🔹 در اعلامیه‌ام حتما منصَب و عنوان بنوسید مثلا بنوسید «سونیابدیع با تَخَلُّص سوزباز، بنیان‌گذار طنز ادبی پساپُست مُدرن ساختاریسم یا اَبَرگلیم‌باف شرق آسیا بود» 🔹 در سراسر شهر هم بنرهای تسلیت و اعلامیه ترحیم از طرف جامعه رسانه‌ای، مسئولان، نمایندگان مجلس، اهل هنر و ادبیات، رییس جمهور کشورهای مختلف، هنرمندان اورآسیا و ... نصب کنید، حواس‌تان باشد چه می‌کنید، آن دنیا من پیش بقیه اموات آبرو دارم! 🔹 در اعلامیه‌ و بنرهای تسلیت عکسی استفاده کنید که در حال انجام اعمال خیرخواهانه هستم. (خداوند قرین رحمتم کند). مجلس ترحیم من: 🔹 وقتی من مُردَم، مجلس ترحیم باشکوه برگزار کنید حتی اگر بیماری واگیردار مُهلِک شیوع پیدا کرده باشد، حتما مراسم برگزار کنید حتما هم گریه کنید، نبینم ادای گریه را درمی‌آورید، وقتی من روزانه 100 مترمعکب در ثانیه گریه کرده‌ام، شما چرا گریه نکنید؟! 🔹 اگر در مجلس ترحیم من کسی گفت « اخیراً چهره مرحوم نورانی شده بود، اصلاً معلوم بود رفتنی هست» با دمپایی بزنیدش، چون واقعا خودم نمی‌دانستم قرار هست بمیرم، یهوو پیش آمد! 🔹 راستی یادتان هست دوران شیوع کرونا، یادداشت طنزی نوشتم و تاکید کردم عکس متوفی را نباید در فضای مجازی بی‌رویه منتشر کنید چون در جامعه افسردگی شیوع می‌یابد، همه آن مطلب خُزَعبَلات بود، عکس من را بعد از وفات غم‌‌بارم همه انتشار دهید، بالاخره هر کسی در عمر خود فقط یک بار می میرد، پس انتظار دارم! 🔹 به روضه‌خوان مجلس و مَزار هم پول خوب بدهید از فضائل، کراماتم، دستگیری ها و کارهای خیر کرده و نکرده من زیاد تعریف کند تا روحم شاد شود. باز هم ادامه بدهم یا کافی است؟ نه، همین‌قدر کفایت می‌کند، بقیه‌اش را به خواب‌تان می‌آیم، می‌گویم... روحم شاد یادم گرامی 📲 ما را در رسانه‌ها دنبال کنید روبیکا https://rubika.ir/basijnews_azgh ایتا https://eitaa.com/basijnews_azgh ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
💢 کتاب 'یادت باشه" زندگی داستانی و عاشقانه به روایت همسر شهید مدافع حرم، حمید سیاهکالی مرادی 🔹حمید از پاسداران تیپ 82 سپاه حضرت صاحب‌الامر(عج) بود که در حین انجام مأموریت مستشاری در پاییز 1394 به شهادت رسید. 🔹 این کتاب گلچینی از مجموعه‌خاطرات همسر این شهید سرافراز از زمان خواستگاری تا شهادت و دوران غربت است. 🔹 از صفات بارز او می‌توان توجه به نماز اول وقت، خرید تولید داخلی، دستگیری و کمک به فقرا اشاره کرد. علاقه‌مندان به این کتاب می‌توانند بقیه داستان را با تهیه کتاب مطالعه کنند 🙏🌺 📲 ما را در رسانه‌ها دنبال کنید روبیکا https://rubika.ir/basijnews_azgh ایتا https://eitaa.com/basijnews_azgh ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
عید فطر مبارک😄 📲 ما را در رسانه‌ها دنبال کنید روبیکا https://rubika.ir/basijnews_azgh ایتا https://eitaa.com/basijnews_azgh ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
📝 سونیا بدیع پل عابر پیاده یا پل ناظر پیاده؟! 🔹 بلوار خاتم‌الانبیاء یکی از مناطق پرحادثه و تصادف‌خیز ارومیه است که چند ماهی است یک پل عابر پیاده در آنجا کاشته‌اند ولی ماه‌هاست پله ندارد یعنی قابل استفاده نیست و همان‌طوری جهت زیبایی بصری رها شده است و در واقعیت پل عابر پیاده نیست، بیشتر پل ناظر پیاده است! 🔹 با توجه به اینکه بنده به اصل " از کمترین امکانات باید بیشترین استفاده را کرد " ایمان راسخ دارم، به مردم توصیه می‌کنم، از آن پل استفاده کنند و در این راستا پیشنهاداتی هم دارم! 🔹 می‌توانید از آن به عنوان بارفیکس استفاده کرده یا اینکه تاب‌بازی کرده و برای تولید آدرنالین حداکثر بهره را ببرید! 🔹 البته کار دیگری هم می‌شود کرد، مثل مرد عنکبوتی یا تارزان طناب بندازید و بالا بروید، ولی این روش برای افرادی که وزن کمتر داشته و همانند آمیتاپاچان دست و پای بلندی دارند بهتر جوابگو است و برای افراد گِرد و قِلقِلی توصیه نمی‌شود! 🔹 البته این احتمال هم وجود دارد که نخواهید از این پل عابر پیاده استفاده کاربردی بکنید و همچنان دوست داشته باشید از خیابان عبور کنید بنابراین خواهش می‌کنم لطفاً تصادف نکنید، چنانچه کسی اصرار دارد تصادف کند ترجیحاً کمی ظرافت به خرج دهد و آرام و ملیح با ماشین‌ها برخورد کند و بهتر است نزدیک نرده‌های پل عابر پیاده تصادف نکند، تا رنگ نرده ها خراش برندارد و زحمات مسئولین بر باد نرود. 📲‌ما را در رسانه‌ها دنبال کنید روبیکا https://rubika.ir/basijnews_azgh ایتا https://eitaa.com/basijnews_azgh ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 🔺@basijnews_azgh
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قسمت ۵۹ زمستون سال هشتاد و نه،آبجی مریم زنگ زد.نگران بود و با گریه سرم داد می کشید؛ _حسن کجایی؟خودت رو برسون!مجید رو دیدم با چندتا از مواد فروش ها،بگو و بخند راه انداخته بود.بدبخت شدم،حالا چه خاکی به سرم بریزم ! _آبجی این حرفا نیست!مجید اهل هرکاری باشه،دور این یه قلم خلاف نمیره.حالا یه سلام و علیکی باهاشون کرده،دلیلِ معتاد شدن نمیشه. _داداش!گفت من از این به بعد،با همین ها نشست و برخاست دارم،تا شماها اینقدر به من گیر ندید! _من از بچه ها می پرسم ببینم،با کی نشست و برخاست داشته.هر کی بخواد تو فکر معتاد کردن مجید باشه،زنده ش نمی‌ذارم.سلام منو هم بهش برسون.بگو خونت پای خودته!تا خیال نکنه هر غلطی که دوست داشته باشه،میتونه بکنه و کسی هم کاری به کارش نداره. _تو رو خدا داداش یه کاری بکن. _از بس بهش گیر میدی،شاید میخواسته تو رو حرص بده. یه تکونی خورده بودم البته.پیش خودم گفتم:نکنه مجید رو معتادش کنن!تلفن را برداشتم و به هرچی مواد فروش یافت آبادی بود،زنگ زدم.به آدم هایی که بعدها،یکی دوتایشان حبس ابد خوردن و یکیش هم اعدام شد.ازشون می پرسیدم؛کی جرأت کرده با خواهرزاده م بشین پاشو راه بندازه و معتادش کنه؟از بین اون چهل پنجاه نفر،هیچ کدومشون جرأت نداشتند بگن با مجید برو و بیا دارند.تا دو سه روز مجید جلو چشمم آفتابی نمی‌شد. دستم آمد؛مجید فقط یه سلام و علیکی با اونها داشته و تمام.هیچی هم در کار نبوده.اونم برا این که آبجیم کمتر بهش گیر بده.چند روز بعد سوار ماشین مهرشاد بود. سر میدون بهش رسیدم،با ماشین پیچیدم جلوش.ماشین رو روشن گذاشتم و پریدم بیرون.تا از ماشین پیاده شد،گرفتمش و یه کشیده آب دار خوابوندم تو گوشش.جیکش در نیومد.نخواست سیلی را پس بده.اخلاقش همین بود؛توی دعوا ،من یا مهرشاد هرقدر که سرش داد می زدیم،واسه این که دعوا ختم به شرّ نشه،صداش در نمی‌اومد.بعدِ اون روز،نه دیدم و نه شنیدم که با موادفروش یا آدم معتاد ،خیلی صمیمی بشه.اما نگفته نمونه؛دست جماعت معتاد رو،به هر طریقی که می تونست ،می گرفت تا شاید ترک کنند.پول دستی نميداد که خرج مواد کنند.اما کمک های دیگری میکرد،توی یکی از غذاخوری ها حساب دفتری داشت.سپرده بود به چندتا معتاد ؛بعضی از شب ها به حساب مجید،برن اونجا غذا بخورن.گاهی شب ها هم چند پرس غذا می‌گرفت و در خونه ی فقرا می‌فرستاد و آخر ماه که میشد،همه را با غذا خوری حساب می کرد. 💢 واکنش کاربران فضای مجازی به حملات رژیم صهیونیستی 🔹 ‏توییت یک خانم لبنانی: همه خانم‌های ایرانی که در حرم‌ها هل می‌دادند را حلال کردم 😂😂 🔹یک شهروند عراقی، به افتخار و به عشق ایران، نام دختر نو رسیده خود را «ایران» گذاشت 👌😍 🔹 تبریک تبریک به ملت ایران تبریک به مردم مظلوم غزه تبریک به آزادگان عالم رسماً اسرائیل تبدیل به سوریه و غزه شد 🔹 طرف سگ گرفت نگهبان برا خونه‌ش بعد شب تا صبح نگهبانی سگ میده که کسی نبرش😂 الان آمریکا و کاسه لیس هاش نگهبانی گنبد آهنین اسرائیل رو میدن🤣 🔹 مرحوم هاشمی رفسنجانی: «دنیای فردا دنیای گفتمانه نه موشک» حاج آقا، وسط همین گفتمان ها بهمون حمله کردن🙄 https://eitaa.com/basijnews_azgh https://rubika.ir/basijnews_azgh