eitaa logo
دلهای دریایی
48 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
437 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برگی از تاریخ قسمت اول «دام» به ساحل شرقی آفریقا رسید. او هنوز نتوانسته بود راه هند را پیدا کند. تجارت شرق آفریقا در انحصار بازرگانان ایرانی و عرب بود و آن ها اسرار خود را برای غربی های تازه از راه رسیده که می توانستند به رقیبانی سرسخت تبدیل شوند فاش نمی کردند. گاما تصمیم گرفت دامی برای بعضی ار این بازرگانان پهن کند. آنها را به بهانه گفت و گوی تجاری به کشتی خود دعوت می کرد و در مهمانی هایی که ترتیب می داد انواع شراب ها را در برابر آن ها قرار می داد تا بتواند اسرار مسیر هندوستان را در مستی از زیر زبان آن ها بیرون بکشد. همه تاجرانی که به عرشه کشتی گاما می آمدند مسلمان بودند. آنها در میهمانی گاما شرکت می کردند اما به غذاها و او لب نمی زدند. گاما خشمگین از ناکامی خود دنبال دریانوردی می‌گشت که در میان مسلمانان به سهل انگاری و پای بند نبودن شریعت اسلام مشهور باشد و سرانجام این فرد را پیدا کرد. . احمد بن ماجد از پُرآوازه ترین دریانوردان عرب درآن روزگار بود. او هنگامی که در مجلس واسکودوگاما حاضر شد. با دیدن شراب های رنگین اروپایی، خودداری اش را از دست داد و در میان فریادهای پراز شادی و سرمستی ملوان های پرتغالی باده‌گُساری کرد. هنگامی که هوشیاری اش را کاملاً از کف داد گاما او را در آغوش کشید و رازهای دریانوردان مسلمان برای رسیدن به هندوستان را از او پرسید. احمد بن ماجد و سرخوش در حالی که روی عرشه کشتی ایستاده بود و هر لحظه با دستانش به سمتی اشاره می کرد تمام جزئیات راه هند را بر زبان آورد و منشی واسکو دوگاما با هیجان و شتاب تک تک کلمات او را روی کاغذ نوشت. نتیجه: پرتغالی ها با اطلاعاتی که از احمدبن ماجد دریافت کردند توانستند به هندوستان برسند و بدین ترتیب بدمستی یک دریانورد لاابالی آغاز استعمار هند را رقم زد. ادامه دارد.... 📚سرگذشت استعمار جلد اول، صفحه 23 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @darya88888 ┗━━ °•🖌•°━━┛
برگی از تاریخ قسمت دوم: «آتش در کشتی» در قسمت اول خواندیم که واسکودوگاما با و بدمستی احمدبن ماجد راه رسیدن به هند را یافت و آغازی بر بود اما ادامه داستان...... دو سال بعـد ، واسکو دوگاما دوباره راهی شـد . گاما هنگامی که به کالیکوت نزدیک می شد ، با یک کشتی پر از مسلمان که از مکـه بـه هنـد برمی گشتند ، رودررو شد . کشتی حامـل3800 مسـافـر مـرد و زن و بچه بود . گاما دستور داد کشتی را در وسط دریا متوقف کنند و از مسافران دوازده هزار دوکا ( واحـد پـول پرتغال ) بگیرند . پرتغالی ها سپس کالاهایی را که حدود ده هزار دوکا ارزش داشت از مسلمانان گرفتند و بعد همه آنها را با کشتی شـان زدند . گاما با این اقدام پیغامی ترسناک برای شاهزاده کالیکوت فرستاد تا در مذاکرات بعدی موفق تر باشد . هنگامی که گاما به کالیکوت رسید ، شاهزاده گروهی را برای مذاکره با او اعزام کرد . گاما پاسخ داد که قبل از هر اقدامی باید از شهر شوند. او هنوز خاطره تجار عرب را که مردم را به نخریدن اجناس پرتغالی ها تشویق می کردند ، در ذهن داشت . شاهزاده زیر بار نرفت . گاما هم شهـر را با توپ هـای کشتی هایش زیر گرفت. از سویی ، ورود تمام کشتی های بازرگانی به بندر را ممنوع کرد. گاما سپس راهی کوشن شد. راجه کوشن ، که پیش از این در رقابت با شاهزاده کالیکوت همکاری گسترده ای با پرتغالی ها داشت ، با ورود آنها دچار وحشت شد. گاما از او خواست به او حق داده شود که هر قدر ادویه که می خواهد ، با هر قیمتی که خود تعیین میکند ، بخرد ؛ همچنین راجه با احداث قلعه پرتغالی ها و نمایندگی تجاری آنها در کوشن موافقت کند ! از سوی دیگر ، شاهزاده کالیکوت با یک ناوگان قوی راهی کوشن شده بود . راجه کوشن ، که این امتیازهای سنگین را به پرتغالیها داده بود و به دوستی آنها می نازید ، از آنها تقاضای کمک کرد ؛ اما واسکودوگاما عقب نشینی را عاقلانه تر تشخیص داد و راجه کوشن را به حال خودش واگذاشت و با محموله گران بهایی از ادویه به سوی پرتغال بازگشت. 📚سرگذشت استعمار جلد اول، صفحه 33 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @darya88888 ┗━━ °•🖌•°━━┛
برگی از تاریخ قسمت سوم "مردم مهربان مقاومت نمی کنند" در دو قسمت گذشته خواندیم که چطور پرتغالی ها با واسکودوگاما به هند راه یافتند بعد از پرتغالی ها ، اسپانیایی ها هم خواستند به این ماجراجویی ملحق شوند که مردی ایتالیایی به نام کریستف کلمب این کار را انجام داد اما ادامه داستان..... کلمب دوباره به سمت غرب به راه افتاد . او باید به هندوستان می رسید و این جزایر فقط ایستگاه هایی بین راهی بودند . آن طور که کلمب در خاطرات مارکوپولو خوانده بود ، از هند می توانست به ژاپن برسد و جزیره ثروتمنـد جیپانگو را فتح کند . کشتی های او تقریبا روزی دویست کیلومتر را در دریا طی می کردند . اکنون بار دیگرترس در چهره ملوانان پیدا شد هیچ خبری خشکی نبود . سرانجام ، گروهی از آنان سر به شورش برداشت « ما باید به اسپانیا بازگردیم.» کلمب به ملوانانش قول داد که اگر تا سه روز دیگر به ساحلی نرسند ، مسیر بازگشت را پیش می گیرد اما دو روز بعد ، چیزهایی روی آب پدیدار شد. شاخه ای سبز با گل سرخی کوچک و یک تخته چوبی ساخته و پرداخته شده. این یعنی انسان هایی در همین نزدیکی بودند. سرانجام در نخستین دقایق طلوع خورشید ، فریاد دیده بان کشتی بلند شد : « خشکی..... خشکی .....» او ساحل ریگزار درخشانی را از دور دیده بود. کلمب در ساحل زانو زد و در حالی که اشک می ریخت زمین را بوسید. او تصور می کرد به هند رسیده است و این ساحل را « سان سالوادور » نامید. جایی که امروز پایتخت کشور السالوادور در آمریکای مرکزی است. کلمب منشی خود و همچنین بازرس دربار را صدا زد و در برابر آن ها خود را از طرف پادشاهان کاتولیک اسپانیا مالک این سرزمین خواند . آن ها نیز او را نایب السلطنه و نماینده دربار در هندوستان خواندند. بومی ها از مراســــم و فـریادهای این سه نفر چیری نمی فهمیدند . چشمان آن ها دنبال مهره های شیشه ای و کلاه بره های سرخی بود که کلمب در میانشان تقسیم کرده بود . پس از آن ، شیره قند در میان بومی ها تقسیم شد . آن ها با لذتي فوق العاده از شیره قند می خوردند ؛ چون هنوز با گیاه نی شکر که سالها بعد فاتحان به این سرزمین آوردند ، آشنا نشده بودند . کلمب در یادداشت هایش نوشته است : « با توجه به و 3مهربانی ساکنان این جزایر ، به می توان آنها را کرد . » 📚سرگذشت استعمار جلد اول، صفحه 51 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @darya88888 ┗━━ °•🖌•°━━┛
📜برگی از داستان قسمت پنجاه و دوم: سرنوشت کاپیتان جک دولت آمریکا همواره از سرخ پوست‌ها می‌خواست که (متمدن) شـوند. شکار را کنار بگذارند و به کشاورزی بسنده کنند. از پراکندگی در دشت‌ها دست بردارند و در شهرها ساکن شوند، مسیحی شوند، مثل سفیدپوستها لباس بپوشند و ازهمان کالاهایی که آنها مصـرف می‌کنند، استفاده کنند. در ایـن صـورت هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد، درگیری‌ها تمام خواهد شد و آرامش به زندگی سرخ پوست‌ها بازخواهد گشت. این درخواست‌ها به گوش نوجوان سرخ پوستی به نام «کینت پـواش» هم می‌رسید. او در قبیله ی «مودوک» در کالیفرنیا زندگی می‌کرد و پدرش رئیس قبیله بود. پدر کینت پواش حرف‌های سفیدها را باور نمی‌کرد، آن‌ها را اشغال گروخائن می‌دانست و دائم تکرار میکرد از روزی که در کالیفرنیا طلا پیدا شده است، قبیله‌اش ساعتی را هم در آرامش نگذرانده‌اند. بالاخره پدر در جنگی با سفیدها کشته شد و کینت پواش به ریاست قبیله رسید. کینت پواش به عنوان رئیس قبیله به مناطق سفید پوست نشین سفر کرد تا با آنها به صلح برسد. کینت پـواش عاشق لباس‌های سفیدپوستان بود او از خانه‌های آنها و درشکه‌هایی که سوار می‌شدند و به گردش می‌رفتند. خوشش می‌آمد. افراد قبیله مودوک دوستان خوبی در شهر ایرکا پیدا کردند، به مسیحیت گرویدند. سفید پوست‌ها کینت پواش را که حالا مثل همه ی آن‌ها مسیحی بود «کاپیتان جک» نامیدند. پس از مدتی نمایندگانی از دولت به قبیله ی مودوک آمدند و به کاپیتان جک قول دادند اگر به قرارگاه محصوری در شمال کالیفرنیا بروند به هر خانواده، به اندازه کافی زمین کشاورزی، داده خواهد شد. کاپیتان جک به نمایندگان دولت تأکید می‌کرد که آن‌ها مسیحی شده اند و تمام شرط‌های دولت را برای « متمدن » شدن پذیرفته اند؛ پس سفیدها هم باید آن‌ها را راحت بگذارند. اما نمایندگان دولت اصرار داشتند که سرخ پوست‌ها زمانی واقعاً متمدن خواهند شد که زمین‌هایشان را به دولت واگذار کنند! بالاخره کاپیتان جک قرارداد را امضا کرد و قبیله ی مـودوک راهی قرارگاه «کلامات» در شمال کالیفرنیا شد. از خوارباری هم که دولت وعده داده بود خبری نمی‌شد؛ درحالیکه نمایندگان دولت لباس و خواربار کلامات‌ها را تأمین میکردند. کاپیتان جک متوجه شد که فریب خورده است. افراد قبیله اش گرسنه بودند، او نمی‌توانست شاهد مرگ کودکان قبیله باشد. جک دستور داد که قبیله از قرارگاه خارج شوند. آن‌ها به طرف دره ی «لاست ریور» که زمانی در آنجا زیسته بودند رفتند تا شکار کنند، ماهی بگیرند و از ریشه گیاه «کاماس» غذا درست کنند. سفید پوستانی که در دره «لاست ریور» صاحب مزرعه بودند نمی‌توانستند سرخ پوستها را در اطراف خود ببینند و به دولت شکایت کردند. مقامات دولتی برای جک پیغام فرستادند که به قرارگاه کلامات بازگردد. جک پاسخ داد که بهتر است قرار گاهی به آن‌ها اختصاص یابد. دفتر امور سرخ پوستان این درخواست را منطقی تشخیص داد، اما صاحبان مزارع حاضر نبودند حتی یک وجب از دره را به سرخ پوستان بدهند. دولت بار دیگر به قبیله ی «مودوک» دستور داد که به قرارگاه کلامات بازگردد. جک زیر بار نرفت. یک هنگ سواره نظام از دژ کلامات بیرون آمد و به طرف دره ی لاست ریور به راه افتاد تا قبیله ی مودوک را به زور به قرارگاه برگرداند. سربازان چادرهای سرخ پوستان را محاصره کردند و سرگرد جکسن، فرمانده هنگ، به جک اعلام کرد که از طرف «پدر همه» یا همان رئیس جمهور آمریکا مأمور است که آنها را به کلامات بازگرداند و سپس از جک خواست تفنگش را روی بسته ی علفی که جلوی پاهایش بود بگذارد. جـک مخالفتی نکرد و از بقیه ی سرخ پوست‌ها هم خواست تفنگشان را کنار تفنگ او بگذارند. افراد قبیله از دستور سرپیچی نکردند و تفنگ‌هایشان را کنار تفنگ او گذاشتند؛ تنها یک نفر حاضر نشد سلاحش را تحویل دهد. مرد سرخ پوست به طرف آن‌ها شلیک کرد و یکی از سربازها را از پا درآورد. سرگرد جکسن فرمان تیراندازی را صادر کرد. چند مرد سرخ پوست روی زمین افتادند و زن‌ها و کودکان پا به از فرار گذاشتند. سربازان اجازه ندادند سرخ پوست‌ها بیش از این دور شوند. آن‌ها را دوباره گرد آوردند و درحالی که جک و سه نفر دیگر را به زنجیر کشیده بودند به طرف دژ کلامات به راه افتادند. جک و سه سرخ پوست دیگر در دادگاه به جرم آدمکشی محاکمه شدند. درحالیکه دادگاه در حال بررسی ماجرا بود، سربازان در بیرون ساختمان در حال برپا کردن دار بودند؛ هیچکس در تشریفاتی بودن محاکمه شک نداشت. کاپیتان جک به سرعت به دار آویخته شد. شب بعد از اعدام جسدش را مخفیانه از گور بیرون آوردند و به ایرکا بردند؛ شهری که در آنجا عاشق تمدن سفیدها شده بود. دوستان سفیدش که روزی او را به مسیحیت دعوت کرده بودند، جسدش را مومیایی و به پایتخت منتقل کردند. در آنجا جسد را به نمایش گذاشتند؛ هرکس که به تماشا می‌آمد باید ۱۰ سنت می‌پرداخت. 📚سرگذشت استعمار @darya88888
برگی از تاریخ (شروع جلد 6) قسمت پنجاه و چهار: ازدواج با دریا صدها سال پیش، هر سال، جشن عجیبی در شهر ونیز در ایتالیا برگزار می‌شد. حاکم شهر در روز مشخصی با قایق به وسط دریا می‌رفت. حلقه ازدواجی را از جیبش بیرون می‌آورد، لحظه ای آن را به طرف دریا می‌گرفت و بعد آن را با احترام به درون آب می‌انداخت. حاکم به این صورت با دریا ازدواج می‌کرد و صاحب آن میشد. این مراسم نشانه فرمانروایی ونیز بر دریا بود؛ شهری که دریانوردان مشهوری داشت و از تجارت دریایی به ثروت فراوانی رسیده بود. بازرگانان ونیزی کالاهای شرقی مثل ادویه، پارچه، فرش و ابریشم را از کشورهای آسیایی می‌خریدند و در اروپا می‌فروختند. ونیز به ثروتمندترین شهر اروپا تبدیل شده بود. تجار از شمال و جنوب اروپا راهی ونیز می‌شدند و در ساحل،منتظر کشتی‌هایی می‌ماندند که به بندرهای مصر و سوریه رفته بودند. سکه‌های طلا و نقره از سراسر اروپا به ونیز سرازیر می‌شد.اما همه ثروتمندان ونیز، بازرگان و دریانورد نبودند؛ گروهی از آن‌ها افرادی بودند که با به دست آوردن پول،از سفرهای دریایی دست کشیده و خود را از خطرهای آن آسوده کرده بودند. آن‌ها به تاجرانی که از بقیه کشورهای اروپایی به ونیز می‌آمدند «پول» قرض می‌دادند و پس از مدتی پول بیشتری را از آنها پس می‌گرفتن؛ کاری که روحانیان مسیحی هم آن را حرام می‌دانستند. این افراد روی نیمکت‌هایی به نام«بانکی» می‌نشستند و به معامله با تجار مشغول می‌شدند. سال‌ها بعد تجارت پول که در بین ونیزی‌ها رواج داشت در بقیه کشورهای اروپایی هم رایج شد. آن‌ها از نیمکت‌های ونیزی یا بانکی الگوبرداری کردند و مؤسسه‌هایی به نام شکل گرفت. سرگذشت استعمار ، ج 6 ص8 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @darya88888 ┗━━ °•🖌•°━━┛
زن زندگی آزادی در دنیا 🔰 قسمت اول 🖋 قدرت‌های استعماری دنیا در طول تاریخ، بارها از بهانه برای توجیه کشورهای دیگر استفاده کردند. یکی از این کشورها هند است که بریتانیایی‌ها برای تداوم حضور استعماری خود در این کشور، از بهانه نجات زنان استفاده کردند. 🖋بریتانیا، زنان هندی را بدبخت، و تحت ستم آیین‌های باستانی هند نشان میداد. از جمله شخصیت های تأثیرگذاری که در توجیه امپریالیسم بریتانیا در هند نقش بسزایی داشت، بود که کتاب «مادر هند» سنگ بنای تبلیغاتی توجیه استعماری هند به بهانه نجات زنان شد. 🖋 مایو، دستاوردهای زنان هندی را کرد مانند سراسر هند که در سال 1927 تأسیس شد و یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین سازمان ها در جنبش زنان هند بود. علاوه بر این، هند که در سال 1917 تأسیس شد، فعالانه برای زنان و علیه اعمالی مانند ازدواج کودکان و ظلم به زنان بیوه مبارزه کرد. 🖋 بریتانیا از نقاط ضعفی که در آیین های هند وجود داشت استفاده کرد تا با بزرگ نمایی آن‌ها در افکار عمومی، ظلم به زنان را گسترده نشان دهد. مانند «» یا «»، که یک مراسم نادر در آیین هندو بود. 🖋علاوه بر این، غربی‌ها، روش‌های سنتی مورد استفاده توسط را در هنگام زایمان تحقیر کردند. شایعات بی‌مدرکی منتشر شد و ادعا می‌کرد که ماماهای هندی از روش‌های نادرست استفاده می‌کنند. پزشکان غربی، تحت تأثیر شرق شناسی، به ماماهای هندی برچسب «کثیف» و «نادان» می‌زدند. جالب اینجاست که بسیاری از این شیوه‌های سنتی اکنون توسط تحقیقات پزشکی مدرن تایید شده است. موارد دیگری هم برای توجیه ظلم به زنان مانند استفاده کردند. 🖋 اینگونه بود که بریتانیا با فریب و تحریف توانست افکار عمومی دنیا را جهت تداوم استعمار هند اقناع کند آن‌هم 📚 منتظر کتاب باشید... @darya88888
🇮🇷 📝 زن زندگی آزادی در دنیا 🍃🌹🍃 🔰 قسمت دوم 🔻قدرت‌های استعماری دنیا در طول تاریخ، بارها از بهانه برای توجیه کشورهای دیگر استفاده کردند. یکی از این کشورها است که آمریکایی‌ها برای تداوم حضور استعماری خود در این کشور، از بهانه نجات زنان استفاده کردند. 🔸آمریکایی ها که اکنون در دنیا به بهانه و ، در دیگر کشورهای دنیا مداخله می‌کنند، روزگاری در اوایل ۱۹۰۰ میلادی برای اقناع افکار عمومی کشور خودشان و دیگر کشورهای دنیا، بهانه دخالت در فلیپین را زنان فیلیپینی اعلام کردند و با انتشار تصاویری ، زنان فیلیپینی را و بیش از حد نشان دادند. 🔹آمریکایی ها، فیلیپینی‌ها را و معرفی می‌کردند که مانند کودکی نیازمند مراقبت هستند،‌ رئیس جمهور مک‌کینلی بیان کرد: «وظیفه ما به عنوان نگهبان این است آنها را به بلوغ برسانیم». 🔸در همین راستا، آمریکایی‌ها، زنانی را برای به زنان فلیپینی استخدام کردند و برای مثال در آموزش و پرورش فلیپین ورود کرده و برای دانش‌آموزان قرار دادند. 🔺اینگونه بود که آمریکا با استفاده از ابزار تبلیغاتی توانست افکار عمومی دنیا را جهت تداوم استعمار فیلیپین اقناع کنند به بهانه فیلیپین در حال حاضر به یکی از مراکز در دنیا تبدیل شده است، و بیشترین ظلم به زنان و دختران آنجا اتفاق می‌افتد. 📚 منتظر کتاب باشید... @darya88888
زن زندگی آزادی در دنیا 🔰 قسمت سوم 🖋 قدرت های استعماری دنیا در طول تاریخ، بارها از بهانه برای توجیه کشورهای دیگر استفاده کردند. یکی از این کشورها است که بریتانیایی‌ها برای تداوم حضور استعماری خود در این کشور، از بهانه نجات زنان استفاده کردند. 🖋در روزگاری که آمریکایی‌ها که به بهانه ،‌ فیلیپین را استعمار کرده بودند؛ بریتانیایی‌ها در کشوری دیگر به بهانه استعمار خود را در کشور مصر ادامه دادند که نشان از واضح حقوق زنان توسط قدرت‌های استعماری دارد و نمایانگر آن است که قدرت‌های استمعاری فقط به دنبال ای میگردند تا از آن برای استعمار استفاده کنند که گاهی پوشش کم زنان است و گاهی پوشش زیاد آن ها 🖋 بریتانیایی ها تصاویر متعددی از زنان مصری با پوشش‌های زیاد منتشر کردند تا افکار عمومی دنیا را جهت اقناع کنند. 🖋 پس از اشغال مصر توسط بریتانیا، در سال 1883 به عنوان سرکنسول بریتانیا به مصر بازگشت؛ منصبی که او به مدت بیست و چهار سال بر عهده داشت. او در این مدت علاوه بر سخنرانی و کتاب‌هایی که در مذمت حجاب زنان مصری نوشت، تلاش‌های بسیاری نیز برای برداشتن حجاب زنان مصری انجام داد مانند استخدام مبلغ و سخنران برای تبلیغ 🖋 تلاش‌های بریتانیایی‌ها نتیجه داد و در دهه‌های بعد، زنان مسلمان مصری به کشف حجاب روی آوردند و در دهه 1950 زنان با حجاب به در مصر وجود داشتند. 🖋 این کشف حجاب و مسئله حجاب هنوز هم در مصر جریان دارد و در برخی موارد مردم با یکدیگر درگیر می‌شوند. به عنوان مثال گزارش‌هایی وجود دارد که برخی رستوران‌ها و کافه‌ها، زنان را راه نمی‌دهند و زنان محجبه نیز موی سر زنان را با قیچی کوتاه می‌کنند. 🖋 اینگونه بود که بریتانیا با استفاده از ابزار بهانه حجاب توانست افکار عمومی دنیا را جهت تداوم استعمار مصر اقناع کرده و دوقطبی حجاب را برای مردم این کشور به میراثی کهنه تبدیل کند. 📚@darya88888
زن زندگی آزادی در دنیا 🔰 قسمت چهارم 🖋 قدرت های استعماری دنیا در طول تاریخ، بارها از بهانه برای توجیه کشورهای دیگر استفاده کردند. یکی از این کشورها است که فرانسوی‌ها برای تداوم حضور استعماری خود در این کشور، از بهانه نجات زنان استفاده کردند. 🖋 الجزایر یکی از کشورهایی است که سال‌های زیادی از سال 1830 تا 1960 مستعمره فرانسه بود و یکی از مسائلی که در طول این سال ها بین مردم مسلمان الجزایر و دولت و ارتش فرانسه مورد بحث و جدل بوده است، مسئله است. 🖋 نویسنده فرانسوی در کتاب خود تحت عنوان «الجزایر بی‌حجاب» بر قصد فرانسوی‌ها برای زنان الجزایری، در جمله‌ای معروف می‌گوید: «اگر می‌خواهیم ساختار جامعه الجزایر و ظرفیت آن‌ها را نابود کنیم، ابتدا باید را تسخیر کنیم». او در بخش دیگری از کتاب می گوید: «هر حجابی که افتاد و هر بدنی که از آغوش حجاب سنتی رهایی یافت، این واقعیت را بیان می‌کند که الجزایر شروع به خود کرده و را پذیرفته است.» 🖋 فرانسوی ها می‌بایست افکار عمومی مردم خودشان و دیگر کشورهای دنیا را اقناع می‌کردند که در الجزایر به زنان می‌شود و ما فرانسوی‌ها باید زنان این کشور را دهیم. به همین خاطر عکاسانی را به الجزایر فرستادند تا تصاویری از زنان الجزایری تهیه کنند. آنچه فرانسوی‌ها به دنبال آن بودند این بود که نشان دهند زنان در بیرون از خانه، پوشش بسیار زیاد دارند ولی در خانه تحت ظلم و سلطه مردان هستند و بیش از حد و هستند. آن‌ها برای تولید این تصاویر، مدل‌هایی را استخدام کردند و تصاویری برهنه و نیمه برهنه از زنان الجزایری در خانه تولید کردند و این تصاویر در قالب کتاب‌هایی مانند به دیگر کشورهای دنیا فرستادند تا دنیا را اقناع کنند. 🖋 آن‌ها برای اقناع افکار عمومی زنان الجزایری از ابزار مختلفی مانند و استفاده کردند و در برنامه‌های مختلف، حجاب را به عنوان عامل عدم پیشرفت زنان مطرح کردند و پوسترهای متعددی برای دعوت به کشف حجاب پخش کردند تا اینکه تلاش‌های فرانسوی‌ها در 17 و 18 ماه می 1958 نتیجه داد. 🖋 در این روز، مراسم کشف حجاب دسته جمعی و توسط ارتش فرانسه برگزار گردید و جمعیت زیادی از مردم در این فراخوان شرکت کردند که بعد مشخص شد بسیاری از مردم از روستاهای اطراف و برخی از آن‌ها به زور، اجبار و تهدید ارتش فرانسه در مراسم شرکت کرده بودند و تصاویری به از کشف حجاب آن ها گرفته شد. 🖋 اینگونه بود که فرانسه با استفاده از ابزار توانست افکار عمومی دنیا را جهت تداوم استعمار الجزایر اقناع کند و حجاب را برای مردم این کشور به میراثی کهنه تبدیل کند. 📚 منتظر کتاب باشید... 💠 اندیشکده راهبردی سعداء @darya88888
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید چگونه سرزمین‌های بومیان در کمتر از ۱۵۰ سال کاملاً از دست رفت... و مقایسه کنید با وضعیت که در عرض ۷۵ سال به این روز افتاده. حمایت از فلسطین یعنی شکست دادن استعمار، پیش از آنکه در کشورهای همسایه گسترش یابد. درک مسئله فلسطین بدون درک ممکن نیست. 🗣 Houman Zandizadeh ┏━━ °•🖌•°━━┓ @darya88888 ┗━━ °•🖌•°━━┛
🔴فریادهای مدرس، برقی در آسمانِ تاریک و ظلمانی ♦️امام خامنه ای: «[ایران] در دوره‌ی حکومتهای قاجاری و بعد ، تبدیل شد به حکومت عقب‌افتاده‌ىِ دست‌نشانده‌ىِ فقیرِ ضعیفِ توسریخور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن کیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بی کفایت است، که وابسته هم شدند؛ وقتی سیاستهای استعماری وارد میدان شد، وابسته هم شدند... ♦️در خلال این صد، صد و بیست سالی که بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهای بیدار و شخصیتهای بزرگی پیدا شدند که هشدارهایی دادند؛ برقهایی در آسمان تاریک و ظلمانىِ زندگىِ این کشور جهاندند که روشنیهایی به وجود آمد؛ بیداریهایی به وجود آمد... [یک نمونه‌اش] فریادهای مرحوم آیت‌الله در صحن ملی آن روز در مقابله‌ی با و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانه‌ای که آن روز داشتند می‌بستند که همه‌ی کشور را تحویل بدهند. اینها برقهایی در این فضا روشن کرد؛ دلها را روشن کرد، عزم‌ها را محکم کرد. به وسیله‌ی پیشروان این فکر شروع شد.» ۱۳۸۶/۰۲/۱۹ http://l1l.ir/2nom 🔳 : ایستادگی علمایی چون شهید مدرس در مقابل و در ایران 🇮🇷@darya88888
🔴فریادهای مدرس، برقی در آسمانِ تاریک و ظلمانی ♦️امام خامنه ای: «[ایران] در دوره‌ی حکومتهای قاجاری و بعد ، تبدیل شد به حکومت عقب‌افتاده‌ىِ دست‌نشانده‌ىِ فقیرِ ضعیفِ توسریخور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن کیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بی کفایت است، که وابسته هم شدند؛ وقتی سیاستهای استعماری وارد میدان شد، وابسته هم شدند... ♦️در خلال این صد، صد و بیست سالی که بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهای بیدار و شخصیتهای بزرگی پیدا شدند که هشدارهایی دادند؛ برقهایی در آسمان تاریک و ظلمانىِ زندگىِ این کشور جهاندند که روشنیهایی به وجود آمد؛ بیداریهایی به وجود آمد... [یک نمونه‌اش] فریادهای مرحوم آیت‌الله در صحن ملی آن روز در مقابله‌ی با و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانه‌ای که آن روز داشتند می‌بستند که همه‌ی کشور را تحویل بدهند. اینها برقهایی در این فضا روشن کرد؛ دلها را روشن کرد، عزم‌ها را محکم کرد. به وسیله‌ی پیشروان این فکر شروع شد.» ۱۳۸۶/۰۲/۱۹ http://l1l.ir/2nom 🔳 : ایستادگی علمایی چون شهید مدرس در مقابل و در ایران