دسداس | نساجیسنتی🇮🇷
. ساعت ۱۲ و نیمه منو احمدرضا موندیم برا راه اندازی دستگاه عرض یک و نیم متری(یه مقداری راه اندازیش سخ
.
این بود داستان اون خانم کارآفرین
.
که الباقی داستان اگه عمری باشه تو سفر بعدیم به تایباد میگم
.
دسداس | نساجیسنتی🇮🇷
ساعت یک اومدیم برا بارگیری دوتا دستگاه رو تو ماشین گذاشتیم که: الله اکبر و الله اکبر دارن اذان م
ساعتای ۷.۵ رسیدیم
بلافاصله دستگاه رو آوردیم تو هال
صبحونه بخوریم و کار رو شروع کنیم 🏃🏻🏃🏻🏃🏻
از خوبی های روستا اینه که قراره تخم مرغ محلی با روغن زرد نووووووش جان کنیم 😋
یه وخ دلتون نخوادااااا
@dasdas
دسداس | نساجیسنتی🇮🇷
ساعتای ۷.۵ رسیدیم بلافاصله دستگاه رو آوردیم تو هال صبحونه بخوریم و کار رو شروع کنیم 🏃🏻🏃🏻🏃🏻 از خو
آقاااااا
قراره شگفت زده بشیم با شیر تازه ی بز🤦🏻🤦🏻🤦🏻
وااااای انصافا دیگه دلتون نخواد
.
بلافاصله استاد مشغولِ سرِ هم کردن دستگاه شد
.
یونس وقتی هندزفری میزاره انگار داداش کایکو دستمال قدرت بسته
.
یه آلبوم مداحی داره که وقتی گوش میکنه انرژیش در حدیه که بعد ۲۴ ساعت نخوابیدن مثِ لودر میتونه کار کنه
.
@dasdas
ساعت حدودا ۶ بعد از ظهره
و آموزش تمام شد
.
انصافا خسته هستیم ولی باید حرکت کنیم سمت درمیان، بخش قهستان ، روستای زارگز
.
ما معمولا اینجوری هستیم که اگه در حین رانندگی خوابمون بیاد حتی به بهونه ی رسیدن به شهر بعدی رانندگی رو ادامه نمیدیم
هر جای جاده که خسته بودیم ، همونجا وایمیستیم و میخوابیم
یه دفعه یادمه با یونس ساعت ۹ شب از مشهد به سمت بشرویه (۴۵۰ کیلومتر) راه افتادیم
ساعت ۳ بعد از ظهر فرداش رسیدیم 😅😅
مسیر ۴ ساعته رو تو ۱۸ ساعت اومدیم، شاید اون موقع دیر به مقصد رسیدیم ولی عوضش الان زنده ایم😎
@dasdas
بسم الله الرحمن الرحیم
ایشالا به برکت آغاز ولایت مولا و صاحبِ عزیزمون
که آرزوم اینه عمر و جوونی و همه ی زندگیم فداشون بشه
این کار برا این خونواده برکت داشته باشه
شما هم آمین بگین
@dasdas