گرم مثل آرامش☕️
سید امیرعلی شش ماهه بود که برای امتحانات به قم آمدم.
قرار بود این چند روز، خانهی خاله زهرا بمانم تا از پسرم مراقبت کنند و من بتوانم برای آزمون به جامعهالزهرا بروم.🌿
خدا را شکر، سید امیرعلی با خاله زهرا اصلاً غریبی نمیکرد.🙃
خاله جان دبیر معارف و همسرشان طلبه هستند. ماشاءالله از خودم هم بهتر به سید رسیدگی میکردند و میتوانستم با خیال راحت، سید را به خاله بسپارم.😇
دلنگرانیام بیشتر برای سید محمدحسین سهساله بود. او با همسرم در شهر غریب تنها مانده بودند.🥺
از طرفی اسبابکشی هم داشتیم. همسرم گفته بود، شب قبل که اسبابکشی کردند، با سید محمدحسین کنار بخاری خوابیدند، روی دست بچه به شیشهی بخاری چسبیده و بدجوری تاول زده است.😢
صبح با هر نگرانی و دلهرهای که داشتم، راهی جلسهی آزمون شدم. خاله زهرا سید را نگه داشته بود و الحمدلله من کتاب را خیلیخوب خوانده بودم؛ سؤالات برایم راحت بود، سریع پاسخ دادم و از جلسه خارج شدم.☺️
وقتی برگشتم خانهی خاله، چیزی را که میدیدم باور نمیکردم.🤭
همیشه شوهرخاله را در لباس طلبگی دیده بودم ولی الان...
سید امیرعلی را بغل کرده بودند و با او بازی میکردند. صدای خندههای سید امیرعلی که در فضا پیچیده بود و انگار تمام بدنم یخزدهام را گرم کرد😌
جای دلهره با گرمای آرامش عوض شد و من سراغ کتابهایم رفتم برای امتحان بعدی...
هرچند دلواپسیهای مادرانه هیچوقت تمام نمیشوند ولی خدا همیشه در سختیها همراهمان است و این چنین آغوش گرمش را نثارمان میکند.😉
✍️🏻مرضیه وحیدیفر
(کارآموز کارگاه محصولمحور نویسندگی کاربردی با رویکرد روایت از جامعةالزهرا سلاماللهعلیها)
🧕🏻📑مدرس دوره: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
〰️〰️🌱🌼🌱〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/3055288674C219cfdb397
هدایت شده از جزیره نون و قلم
🌸🍃 قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
🪴(ای رسول رحمت) به بندگانم که به عصیان، اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا نا امید مباشید؛ البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است.
🌼🍃میدونی که امشب خدا خودش برامون دعوتنامه فرستاده؟!📮
میگه ای بنده من! بیا توی بغلم تا برات خدایی کنم و بهت بفهمونم چقدر مهربونم ❤️💚
امشب خدا درهای رحمتش رو باز کرده تا حواسمون رو بیشتر به حضورش جمع کنیم🥰
تا دیر نشده دستات رو باز کن و خودت رو توی آغوش خدا جا بده؛ چون جایی امنتر از اینجا وجود نداره.❤️
#التماس_دعا
#شب_قدر
پن: آیه ۵۳ سوره زمر
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
هدایت شده از جزیره نون و قلم
💠رهبر معظم انقلاب اسلامی مدظلهالعالی:
🌿روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه، ساعات مهمّی است؛ لحظهلحظهی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمیت است؛ اینها را با غفلت نگذرانیم.
✍️🏻بیاید برای فرج مولامون، عاقبتبخیری همه شیعیان و سربلندی کشورمون توی این روزهای خطیر دعا کنیم.🤲🤲💔💔
#روز_عرفه #امام_زمان #انتخابات
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
هدایت شده از جزیره نون و قلم
✨️بسمهتعالی
📖#راست_بگو
#قسمت_اول
اَاَاَاَاَههه... لعنتی!!!
تَق...
در با صدای وحشتناکی باز و شاهین، به داخل اتاق پرتاب شد.
-چیه بابا؟! چه خبرته؟! سکته کردم. از وقتی اومدی معلوم نیست چته.
با عصبانیت داد زدم:
-همه چی بهم ریخت، می فهمی؟! همه چی.
-چی شده؟! درست حرف بزن ببینم چی میگی سعید!
نشستم لب تخت، موهایم را به عقب چنگ زدم و گفتم:
-امروز رفتم اون شرکتی که واسه استخدام رفته بودیم.
-خوب؟!
-هیچی، فهمیدن دروغ گفتم.
-بهت گفتم دروغ نگو. هِی گفتی هیچکس نمیفهمه؛ آخه از کجا میخوان بفهمن!
-ول کن شاهین تو رو خدا؛ الآن وقت سرزنش کردنه آخه؟! من کلی امید داشتم به این کار.
دستش را به کمد کنار دیوار، بند کرد:
-چی بگم؟ ازت دفاع کنم؟ توقع دلداریام داری؟!
چند بار گفتم، سعید اینقدر دروغ نگو. من نمیدونم چه مرضی داری که هر کار میخوای بکنی باید یه دروغم توش باشه.
-بابا چی کار میکردم خوب. توی شرایطش نوشته بود عارضهی عصبی و روانی نداشته باشید؛ اون وقت اگه من مینوشتم قرص اعصاب میخورم، فرمم رو نخونده مینداختن دور.
- اولاً که تو گاهی وقتا قرص میخوری. بعدَم الآن که فهمیدن، مگه فرقی هم کرد؟! بالاخره استخدامت نمیکنن دیگه...
دستانم را روی صورتم کشیدم و کلافه نگاهش کردم؛ کمی سرش را تکان داد و گفت:
-حالا از کجا فهمیدن؟
✍️🏻میم.صادقی
#داستانک #قصه_گویی_جزیره
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
هدایت شده از روایت قم
📌 #مسابقه_روایتنویسی
📌 #اربعین
📌 #فلسطین
🪧عمود ۳۱۳
🔰گاهی هوا آنقدر گرم میشود که نفس آدمی را میگیرد؛ اما وقتی دلی گرم باشد، نفس و روح انسان را زنده میکند. آنوقت است که دیگر هوای گرم هم نمیتواند هرم نفسهایت را به شماره بیندازد.
در این مسیر با هوای گرم در کشوری پر از حرارت و شور، بستگی دارد چقدر دلت گرم باشد تا نفسهایت را بتوانی به آسودگی بیرون دهی. من در این راه به امید رسیدن به عشق، گام برمیدارم برای همین است که خستگی، عطش و گرما نمیتواند مرا از پا بیندازد.
🔰هنوز خیلی کم راه رفتهایم و سنگینی شماره عمودها بر دوشهایمان ننشسته است. ذوقوشوق رسیدن برایمان به قدری زیاد است که عمود ۲۹۰ را با آغوش باز پذیرفتیم و بعد از کمی استراحت دوباره راهی شدیم.
🔸️راضیه میگوید:
-بیا راه رو کوتاه کنیم.
-چه جوری؟! من میخوام تمام مسیر رو پیاده برم.
-نه، منظورم این نبود که ماشین سوار بشیم. به گپوگفت که باشیم مسیر هم کوتاه میشه.
-خوب... این هم راه حلیه برای خودش، سرمون گرم میشه.
-این چند وقت که ماجرای فلسطین و غزه پیش اومده خیلی ناراحتم. مخصوصاً از وقتی اسماعیل هنیه رو شهید کردن.
بند کولهام را روی شانهام مرتب میکنم:
-وضعیت منم همینه. هر وقت یه کلیپ یا عکس میبینم دلم بیشتر خون میشه.
به دوروبر نگاهی میاندازم.
-راضیه! مائده و هستی کجان؟
راضیه هم به اطراف چشم میچرخاند:
-نمیدونم، پشت سرمون بودن.
-بذار زنگشون بزنم، نکنه عقب مونده باشن!
🔸️-الووو... الوووو مائده! صدات خیلی ضعیفه. کجایید؟
-نمیشنوم... ببین بهم پیام بده.
تندتند شروع میکنم به تایپ. راضیه نگاهش را از دختری که به کولهی کوچکش، پرچم فلسطین آویزان کرده است میگیرد:
-چی شد؟
-صداش خیلی ضعیف بود، بعدم قطع شد. براش پیامک دادم
-پس یه کم صبر کنیم تا جواب بده.
-حداقل بیا یه کم بریم جلوتر، یه جایی باشه گلویی تازه کنیم و بشینیم.
🔰دوباره گام برمیداریم تا به عمود ۲۹۷ برسیم. چند قدمی بیشتر جلو نرفتهایم که گوشیام اعلان دریافت پیامک میدهد. پیام را باز میکنم و بهت زده میشوم.
-چی؟!
-چی شده مریم؟!
-نوشته بیاید عمود ۳۱۳، چطوری این همه جلو زدن؟
-چه میدونم؛ پس زودتر بریم که بهشون برسیم تا بعد معلوم بشه.
🔸️برایش نوشتم همانجا بمانید تا برسیم. پا تند کردیم به سوی عمودی به تعداد یاران حق.
-این روزا خیلی دلم به درد میاد. وقتی توی گوشی یا تلویزیون ظلم و جنایتهای اسرائیلیهای لعنتی رو میبینم با خودم میگم آخه ما چه جور مسلمونهایی هستیم، چرا نمیتونیم دست همدین خودمون رو بگیریم!
-آره، راست میگی؛ منم بارها بهش فکر کردم. کلیپ بچههای مظلوم غزه رو هر وقت نگاه میکنم، اشک میریزم. خیلی دردناکه، خیلی...
🔰گفتوگویمان در باب فلسطین و غزه بالا گرفته بود و با شور حرف میزدیم. آنقدر گرم صحبت بودیم که یادمان رفت، شماره عمودها را نگاه کنیم.
تا اینکه با صدای سرودی جالب به خودمان آمدیم. موکبی ایرانی در نزدیکی ما بود که نوا از آنجا به گوش میرسید:
💫هر که دارد هوس کربُبلا بسما...
هر که دارد به سرش شور قیام بسما...
💫بوی زیتون ز سوی کربُبلا میآید
از مسیر کربلا تا خود قدس بسما...
-راضیه این شعر که این مدلی نبود. چرا عوض شده؟!
-نمیدونم؛ عِه مریم نگاه کن، رسیدیم عمود ۳۱۳. حتماً مائده و هستی هم اینجان.
🔰رفتیم جلوتر؛ موکب پر بود از تصاویر حاج قاسم، آقا، امام خمینی و شهدا. پرچم فلسطین و ایران هم در دو طرف موکب قرار داشت.
روی بنری که بالای موکب نصب شده، نوشته بودند:
💫("امام خمینی (ره) فرمودند: راه قدس از کربلا میگذرد."
برادر و خواهر عزیز معنی این جمله را در همین مسیر میتوانی پیدا کنی؛ چون با هر قدمی که در راه آرمانهای حسینی برمیداری، ضربهای محکم بر دهان اسرائیل و استکبار میکوبی.)
🔰به راضیه نگاه کردم و لبخند زدم؛ یعنی ما هم در برابر ظلم ستمکاران، بیکار نبودهایم.
🔸️صدای هستی از پشت سرمان آمد:
- آی خانما! شما هم حال دلتون خوب شد؟
پنجشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۳
🖋️ مریم صادقی
روایت قم
@revayat_qom
هدایت شده از جزیره نون و قلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخن_عشق
💔و ما رأیت الا جمیلا...🥺
🍀مکتبی که سخنی جز، عشق به زیبایی مطلق ندارد و همهچیز را حول محور این وجود ابدی به ما میشناساند.💛🩵
🏴#سید_حسن_نصرالله
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
هدایت شده از جزیره نون و قلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷چه شیرمردانی که برای نابودی دشمن، جان به کف دارند و شوریدهحال به سوی میدان میتازند.💪
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق
#مرگ_بر_اسرائیل
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
هدایت شده از جزیره نون و قلم
enc_16675813844588570845333.mp3
4M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
سلام بانوی والا مقام 🥺
دختر و خواهر امام💔
#وفات_حضرت_معصومه
✍️🏻══════🏝 ══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝
https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a