🔰چهکار کنیم بعد از گناه، دچار یأس از رحمت خدا نشویم؟
🔴 #چگونه_مهربانی_خدا_را_باور_کنیم؟-ج12 (2)
📌گناه، در اثر تکبر است و تکبرِ انسان مانع دریافت رحمت خدا میشود. برای اینکه دچار یأس بعد از گناه نشویم باید این تکبر را بشکنیم، که دو راه اساسی دارد:
🔸یک راهش این است که «پیش خدا به گناهت اقرار کنی». اقرار بهگناه ریشۀ تکبر را میزند؛ همان تکبری که ریشۀ گناه توست. چون با اقرار به گناه، خودت را پیش خدا میشکنی و کوچک میکنی.
📌راه بعدی «محبت اهلبیت(ع) و خصوصاً سیدالشهدا(ع)» است. اساساً «شهید» تکبر آدم را زائل میکند؛ همه وقتی کنار مزار شهدا میروند، شکسته و شرمنده میشوند. حالا ببین سیدالشهدا(ع) چهکار میکند!
🔸برو کربلا ببین چطوری تکبرت در آغوش رحمت حسین(ع) شکسته میشود! مرحوم قاضی(ره) میفرمود: در عالم مکاشفه دیدم «رحمة الله الواسعه» حسین(ع) است...
🚩مسجد امام صادق(ع)- 97.03.06
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#پندانه
🔴 طرز نگرشتان را تغییر دهید تا دنیایتان تغییر کند!
🔸کودکی از مسئول سیرکی پرسید: چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بستهاید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!
🔹صاحب فیل گفت: این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است. او با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.
🔸کودک پرسید: چطور چنین چیزی امکان دارد؟
صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهاییاش هیچ اثری نداشت و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است.
🔹فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند!
🔺 شاید هر کدام از ما، با نوعی تفکر بسته شدهایم که مانع حرکت ما به سوی پیروزی است.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
خاطره سربازی که حاج قاسم را تفتیش کرد
چند سال پیش تازه مردم با چهره حاج قاسم آشنا شده بودن و مراسم بزرگداشت شهدا تو یکی از حسینیه های سپاه بود.طبق معمول گیت بازرسی جلوی در بود و منم بیرون وایساده بودم تا ببینم کیا میان.
🔹یهو دیدم حاج قاسم با لباس شخصی و تنها اومد جلوی گیت، سرباز ایشون رو نشناخت و مثل بقیه حاج قاسم رو تفتیش بدنی کرد و ایشون هم نه چیزی گفت و نه اعتراضی کرد و با احترام کامل رفتار کرد.بعدش همه اومدن به سرباز گفتن میدونی کیو تفتیش کردی...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
امام علی علیه السلام:
آنچه از مال تو از دست مى رود و مايه پند و عبرتت مى گردد در حقيقت از دست نرفته است
لَمْ يَذْهَبْ مِنْ مَالِكَ مَا وَعَظَكَ
حکمت 196 نهج البلاغه
گاهی مال انسان در راهى به كار انداخته مى شود كه ظاهراً از بين رفته، اما پندى به انسان مى آموزد؛ پندى كه گاهى انسان را از ضررهاى بسيار در آينده زندگى حفظ مى كند و منافع گران بهايى در بر دارد. اين گونه اموال در ظاهر فانى شده؛ اما نه تنها از بين نرفته بلكه بسيار پرسود بوده اند.
آيا كسى كه سرمايه اى در امرى تجارى به كار مى برد و ظاهرا زيان مى كند؛ اما راه و رسم تجارت را به وسيله آن مى آموزد زيان كرده است؟
و يا كسى كه مالى را در اختيار دوستى مى گذارد تا او را بيازمايد و بعد آن مال از بين مى رود و در آينده از خطرات زيادى محفوظ مى ماند زيان كرده؟
آيا كسى كه بدون اخذ سند، مالى در اختيار كسى مى گذارد و شخص بدهكار انكار مى كند و نتيجه آن اين مى شود كه در آينده هميشه با اسناد محكم اموالش را به ديگران بسپارد خسارت ديده؟
وتجربه های دیگری با ضررهایی که از ضررهای بزرگ جلوگیری می کنند و یا راه موفقیت رو نشان می دهند و سراسر منفعت هستند
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴 #گمراهان_دینی
ترک عبادات و انکار ضروریات، شرط ترقی و پیشرفت!
مرحوم تنکابنی صاحب کتاب شریف "قصص العلماء" مینویسد:
عموی ما آخوند ملا عبدالمطلب نقل کرد: به #زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شدم و چندی در آن بلده مبارکه اقامت داشتم.
در آنجا درویشی که معروف به "طی الارض" بود پیدا شد و من با او رفیق شدم و از او خواهش کردم که به من هم طی الارض یاد بدهد.
- درویش گفت: تو قابل نیستی! پس از اینکه به او اصرار کردم گفت: اکنون که طالب طی الارض هستی باید دو شرط مرا بپذیری...
اگر این شروط را پذیرفتی طی الارض را به تو تعلیم می دهم.
شرط اول اینکه امامی که در اینجا مدفون است "امام رضا علیه السلام" را امام ندانی! شرط دوم اینکه تا یک هفته نماز های یومیه را ترک کنی...
من نیز قبول کردم. هنگامی که وقت #نماز شد و من با خود گفتم اینکه من امام رضا علیه السلام را امام ندانم امری باطنی است و آن درویش از باطن من خبر ندارد، لذا در ظاهر به او می گویم که امام رضا علیه السلام امام نیست.
نماز را هم مخفیانه می خوانم. پس درب خانه را بستم و مشغول وضو گرفتن و نماز خواندن شدم که ناگهان درویش در پیش روی من حاضر شد و گفت: من گفتم که تو قابل نیستی. پس درویش رفت و دیگر او را ندیدم.
📎 منبع: قصص العلما، ص 38.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚شاه میبخشد، شیخ علی خان نمیبخشد
گاه پیش میآید که از مقام بالاتر فرمانی صادر میشود، ولی آن که باید آن را اجرا نماید، فرمان را به مصلحت ندیده و یا از روی بغض و کینه از انجام آن خودداری میکند. در این حالت با طنز و کنایه این اصطلاح را برای او به کار میبرند که در مورد دوم بیشتر استفاده میشود.
این اصطلاح به صورت "شاه میبخشد، شاه قلی نمیبخشد" هم استفاده میشود.
پس از شاه عباس دوم پسر بزرگش "صفی میرزا" به نام "شاه سلیمان" در سال 1078ق بر تخت سلطنت نشست و مدت 29 سال با قساوت و بیرحمی تمام سلطنت کرد. وی وزیر مقتدر و کاردانی داشت به نام شیخ علی خان زنگنه که از سال 1086 تا 1101ق فرمانروای حقیقی ایران به شمار میرفت و چون شاه صفی خوشگذران و ضعیفالنفس بود، همه امور مملکتی را او اداره میکرد.
شیخ علی خان شبها با لباس مبدل به محلات و اماکن عمومی شهر میرفت تا از اوضاع مملکت با خبر شود. بناها و کاروانسراهای متعددی به فرمان او در گوشه و کنار ایران ساخته شده است که امروزه به غلط "شاه عباسی" نامیده میشوند. شیخ علی خان با وجود قهر شاه سلیمان شخصیت خود را حفظ میکرد و تسلیم هوسبازیهای او نمیشد.
یکی از عادتهای شاه سلیمان این بود که در مجالس عیش و طرب شبانه، هنگامی که سرش از بادهی ناب گرم میشد، دیگ کرم و بخشش او به جوش میآمد و برای رقاصهها و مغنیان مجلس مبالغ هنگفتی حواله صادر میکرد که صبح بروند و از شیخ علی خان بگیرند.
چون شب به سر میرسید و بامداد حوالههای صادر شده را نزد شیخ علی خان میبردند، او همه را یکسره و بدون پروا به بهانهی آن که چنین اعتباری در خزانه موجود نیست، بیپاسخ میگذاشت و متقاضیان را دست از پا درازتر برمیگردانید. یعنی "شاه میبخشید، ولی شیخ علی خان نمیبخشید".
از آن تاریخ است که عبارت بالا در میان مردم اصطلاح شده است.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚#داستان_آموزنده
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت: در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد..
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش، آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت.
در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#همسرانه
📌هميشه صادق باشيد:
صداقت شما هيچوقت ازياد همسرتان نخواهد رفت و بيصداقتي نيز براحتي میتواند اعتماد همسرتان را ازشما سلب، و او رابه شما بدبين كند
وهمين باعث ازبين رفتن عزت شما شود
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#زندگی_به_رنگ_شهدا
یکبار که پیگیر کارهای اداری وام ازدواج بود، کار گیر کرده بود، بهش گفتم آشنایی نیست کارو درست کنه، گفت کار خوبه خدا درستش کنه، بنده ی خدا چکاره ست.
همیشه برای انجام هرکاری تلاشش رو میکرد، قدمش رو برمیداشت، بقیه اش رو می سپرد به خدا، به معنای واقعی اینکارو میکرد.
تکیه کلامش این بود:
"کار دست خداست"
سوریه که بود میگفت دوسه تا از بچه های اینجا خیلی نورانی ان، بهشون گفتم امروز فردا شهید می شید، گفتم عه خب سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی رفتن اونور گفت از بنده خدا نمیخام. خدا، خدا رو عشقه ….
عاشق شوی، عاشقت می شود، شهیدت میکند ...
به نقل از همسر شهید
✨ومن یتوکل علی الله فهو حسبه✨
🌷شهید نوید صفری🌷
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
امام حسین علیه السلام در دعای عرفه به درگاه خداوند:
آن كه تو را ندارد چه دارد؟ و آن كه تو را دارد چه ندارد؟! آن كه ديگرى را به جاى تو گرفت زيان كرد و باخت
ما ذا وَجَدَ مَن فَقَدَكَ ؟! و ما الّذي فَقَد مَن وَجَدكَ؟! لَقد خابَ مَن رَضِيَ دُونَكَ بَدَلاً
میزان الحکمه، ج2، ص423
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از جارچی 🇮🇷
♨️برنامه زنده ویژه #روز_قدس 🚨
📺 پخش زنده اهتزاز پرچم #فلسطین🇵🇸 و به آتش کشیدن پرچم رژیم فاسدِ صهیونیست👊🏻( #مرگ_بر_اسرائیل ) و همزمان پخش زنده سخنان مقام معظم رهبری«مدظله العالی» در روز قدس🍃
🕝زمان: جمعه ۱۷ اردیبهشت ماه، ساعت ۱۴:۳۰
📌مکان: پخش مستقیم از فضای مجازی🌍📲
⏰ با کلیک بر روی یکی از نشانیهای زیر👇🏻در ساعت ۱۴:۳۰ این برنامۀ دیدنی را تماشا کنید…
📡 ایتا، بله، آیگپ، بالونت و در هر کجای اینترنت👇🏻
👉🏻 http://live.24on.ir/?eitaafly
📡 گپ👇🏻
👉🏻 https://gap.im/jebheh
📡 روبیکا👇🏻
👉🏻 https://rubika.ir/jebheh
📡 سروش+👇🏻
👉🏻 https://splus.ir/jebheh
📣 این برنامه توسط خبرگزاری ها و کانال های خبری و انقلابی پوشش رسانهای داده میشود.
🔰قرارگاه جهادی علی یاوران با همکاری ویژه جبهه انقلاب اسلامی در فضای مجازی✊🏻
🌐 @jebheh
🌐 @ali_yavaran
روزی بهلول به حمام رفت، خدمتکاران به او بی اعتنایی کرده و آنطور که دلخواه بهلول بود او را کیسه نکشیدند ولی بهلول هنگام خروج از حمام ده دینار به حمامی داد. کارگران حمامی چون این بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند. هفته دیگر بهلول به حمام رفت این بار تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو دادند ولی بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد حمامی با تعجب پرسید: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروز چیست؟ بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز میپردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتریهای خود را بکنید!
+ چقدر از ماها وظایفمون رو بدون چشم داشت اضافی درست انجام میدیم؟!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
⚪️ یکی از دوستام و خانمش میخواستن از هم جدا بشن ،
یه روز تو یه مهمونی بودیم ازش پرسیدم خانومت چه مشکلی داره که میخوای طلاقش بدی؟
گفت: یه مرد هیچ وقت عیب زنشو به کسی نمیگه ...
وقتی از هم جدا شدن پرسیدم چرا طلاقش دادی؟
گفت آدم: پشت سر دختر مردم حرف نمیزنه ...
بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانومش با یکی دیگه ازدواج کرد ؛
یه روز ازش پرسیدم خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟
گفت: یه مرد هیچوقت پشت سر زنِ مردم حرف نمیزنه ...
یادمان نرود نامردترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت دشمنی فاش سازد ...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🌹🍃🌺🌿🌷🍃
🌿🌷🌿🌹
🍃🌺
🌷
🌿
#عاشقانه_های_شهدایی
يك برگه بزرگ آورد بيرون و بسم الله گفت.شرائطش را نوشته بود همه اش از جبهه و مأموريت و مجروحيت و شهادت گفته بود و اين كه من بايد با شرايط سخت حاج يونس بسازم تا با هم ازدواج كنيم.
شرط كرده بود مراسم عقد توي مسجد باشد.
گفتم:من فقط دوست دارم مهريه ام يك جلد قرآن باشد.
گفت: نه !يك جلد قرآن نمي شود .
يك جلد قرآن با يك دوره كتاب هاي شهيد مطهري.
يك قدح آب آورد.گفت روايت است هر كس شب عروسي اش پاي زنش را بشويد و آبش را در خانه بريزد تا عمر دارند خير و بركت از خانه شان نمي رود.
به شوخي گفتم : پاهاي من كثيف نيست.
گفت: مهم اين است كه ما به روايت عمل كنيم.
سه روز قبل از محرم عروسي كرديم.وضو گرفتيم و دعاي كميل ،توسل و زيارت عاشورا خوانديم.
گفت: من دعا مي كنم تو آمين بگو.
اول شهادت ،دوم حج ناگهاني و سوم اينكه بچه اولش پسر باشد و اسمش را بگذارد مصطفي.همه اش مستجاب شد.
شهید حاج یونس زنگی آبادی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
ستارخان در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد
و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد.
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم.
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ...
زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔆 #پندانه
لبیک خداوند به بندهاش
🔹مولوی تمثيل آورده كه فردی نشسته بود و "يا ربّ" میگفت؛ شيطان بر او ظاهر میشود و میگويد: تا به حال اين همه "يا ربّ" گفتهای، چه فايده داشته است!؟
🔸مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد.
🔹شب كسی به خواب او آمد و گفت: چرا ديگر "يا ربّ" نمیگويی!؟
🔸جواب داد: چون جوابی نمیشنوم و میترسم از درگاه خدا مردود باشم، پس چرا دعا كنم!؟
🔹گفت: خدا مرا فرستاده تا به تو بگويم اين "يا ربّ" گفتنهایت همان لبّيک و جواب ماست!
🔸يعنی اگر خداوند نخواهد صدای ما به درگاهش بلند شود، اصلا نمیگذارد "يا ربّ" بگوييم.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•