eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
❌ ⚠️پیامبر اکرم(ص) در شب معراج زنی را در دوزخ دیدم که وی را به موی سرش آویخته بودند و مغز سر او از شدت عذاب می جوشید، زیرا در دنیا، موی سر خویش را از نامحرمان نمی پوشانید. عیون أخبار الرضا؛ ۲:۱۱ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗سه جمله تاثیر گذار : 🍁یک: هیچ چیز در این جهان جاودانه نیست حتی مشکلات و بد بیاری های ما 🍁دو: من قدم زدن تو بارون را دوست دارم چون کسی نمیتونه اشکامو ببینه 🍁سه: بیهوده ترین روز در زندگی اون روزیه که ما نخندیم 🍁چارلی میگوید : پس از کلی فقر، به ثروت و شهرت رسیدم. آموخته ام که با پول ... میتوان ساعت خرید، ولی زمان نه ... میتوان مقام خرید، ولی احترام نه ... میتوان کتاب خرید، ولی دانش نه... میتوان دارو خرید ولی سلامتی نه، میتوان رختخواب خرید، ولی خواب راحت نه 💗ارزش آدمها به دارایی انها نیست به معرفت آنهاست •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبت‌نام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود. 🌴 اتاق ما چشم‌انداز خاصی نداشت و کم‌نور بود. یکی از دوستان بی‌تاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد. حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم. در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟ تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمده‌ایم یا زیارت اتاق؟ دوم این‌که مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشم‌به هم‌زدنی این چند روز تمام می‌شود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش. ✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمی‌دانند برای چه و کجا آمده‌اند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بی‌خودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری می‌کنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا می‌روند. 🍀✨ •✾📚 @Dastan 📚✾•
آیت الله العظمی بهجت رضوان الله علیه: زمانى سيد بحرالعلوم رضوان الله علیه درس را تعطيل نمود، آقا سيد جواد رضوان الله علیه از ايشان كه استاد او و استاد همين آقا (يعنى حجت الاسلام شفتى) هم بود مى‌پرسد: چرا درس را تعطيل كرده‌ايد؟ مى‌فرمايد: آخر شب از مدرسه‌اى مى‌گذشتم ديدم طلاب خوابيده‌اند و براى نماز شب و تهجد بيدار نيستند. آرى، سيد بحرالعلوم رضوان الله علیه از شدت ناراحتى به اصطلاح قهر كرده و براى تنبيه، درس را تعطيل كرده بود كه چرا مستحب به اين مهمى را به جا نمى‌آورند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
⚜️حکایت‌های پندآموز⚜️ 🔹فقر و تهیدستی🔹 ✳️روزی مردی که آوازه‌ی بذل و بخشش‌های‌امام حسن مجتبی علیه‌السلام را شنیده بود، به خدمت آن حضرت آمد و به آن حضرت عرض کرد: ای پسر امیرمؤمنان ! تو را قسم می‌دهم به حق آن خدایی که نعمت های بسیاری را به شما عطا فرموده است ، و تو آن را به واسطه ی شفیع به درگاه او بدست نیاورده ای ، بلکه خدای متعال ، خود بر تو عطا کرده است ، به فریاد من برسید و مرا، از دست دشمنم نجات بدهید. زیرا من دشمنی دارم که بسیار ظالم و ستمکار است. به طوری که نه بر اطفال رحم می‌کند و نه احترام پیران را نگاه می‌دارد. ✨امام حسن علیه‌السلام، که تکیه داده بودند ، با شنیدن این سخن، راست نشستند. و فرمود: بگو دشمن تو کیست، تا من داد تو را از او بستانم؟! 🔸آن مرد پاسخ داد: فقر و تهیدستی ✨امام حسن علیه‌السلام، با شنیدن این سخن مدتی سر به زیر انداختند و چیزی نفرمودند . سپس آن حضرت، سر را بلند کردند و خادم خود را خواست و به او فرمود : هر مقدار پول پیش تو موجود است، حاضر کن. خادم آن حضرت، پنج هزار درهم نزد آن حضرت، حاضر کرد. ✨امام مجتبی علیه‌السلام، به خادم خود فرمود: آن پولها را به این مرد بده. سپس امام حسن علیه‌السلام، به آن مرد فرمود : به حق همین سوگند هایی که مرا به آن قسم دادی ، تو را سوگند می دهم که هرگاه این دشمن ستمگرت نزد تو آمد ، برای دادخواهی نزد من بیایی. 📚بحارالأنوار ، ج ۴۳ ، ص ۳۵۰ •✾📚 @Dastan 📚✾•
⭕️خوابی که تعبیر شد و پیکری که بازنگشت🥀 🌹شهید محمد امین کریمیان🌹 تاریخ تولد: ۳۱ / ۶ / ۱۳۷۳ تاریخ شهادت: ۲۷ / ۳ / ۱۳۹۵ محل تولد: مازندران،بابلسر محل شهادت: حلب، سوریه *🌹مادرش← محمد امین از يك دانشگاه در آلمان بورسيه شده بود، اما همه را رها كرد و براي جهاد به سوريه رفت پلاک حضرت زهرا (س) را همیشه به گردن داشت و میگفت دلم میخواد مثل مادرم زهرا(س) گمنام باشم پسرم به هم‌رزمانش گفته بود: «خواب ديدم امشب عملياتی در پيش است و فرمانده و من شهيد می‌شويم و جنازه‌مان را نمی‌آورند.» بعد غسل شهادت ميگيرد و آماده شهادت میشود.🕊️بعد از شروع عمليات سربازان سوری در جناحين آن‌ها بودند از شدت آتش دشمن زمین‌گیر ميشوند و فرمانده‌شان مجروح میشود 🥀محمد امین به سمت دشمن تیراندازی میکند اما خودش هم در کنار فرمانده شهید میشود🥀 و همه متوجه شدند که خوابش به زیبایی تعبیر شده است. عکس پروفایلش عکس شهید امیر حاج امینی بود و خودش هم همانگونه شهید شد🕊️ و با دو تیر یکی به زانوو دیگری به پشتش به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️ تاکنون خبری از پیکرش نشده و معلوم نیست تکفیری ها با پیکرش چه کردند 🥀در نهایت او همانند حضرت زهرا(س) بی مزار ماندو به آرزوی دیرینه اش رسید*🕊️ 🌹جاویدالاثرطلبه شهید محمد امین کریمیان🌹 🌹شادی روح مطهرهمه شهدافاتحه مع الصلوات 🌹 •✾📚 @Dastan 📚✾•
❄️امام صادق(ع) زمانی که بین مردم به رفتار شود، فقر از میان می رود.⭕️ کافی؛ 3:568 •✾📚 @Dastan 📚✾•
آیت‌الله حاج‌آقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیه: در روایات آمده است که «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَة»؛ دنیا چیست؟ غیرخدا دنیا است. 🔻دلی که پُر از محبت دنیا است، دیگر جایی برای امور معنوی ندارد. 🔶اول باید محبت دنیا را از دل خالی کرد تا برای مالکِ حقیقی‌اش، یعنی خداوند سبحان، جا باز شود. •✾📚 @Dastan 📚✾•
!! 🌷چند روز قبل از عملیات والفجر ۴ که در سنندج بودیم در بین نماز مغرب و عشاء حاج آقا شمس راجع به دعا و اجابت آن از سوی خدا سخنانی را بیان نمودند. در بین سخنانشان گفتند انسان باید هر دعایی که دارد فقط از خدا امید اجابت داشته باشد، حتی اگر یک بند کفش می‌خواهد باید از خدا طلب کند و فقط امید به او داشته باشد. 🌷این حقیر به علت اینکه یکی از لنگه پوتین‌هایم بند نداشت و در هنگام رزم و پیاده‌روی اذیت می‌شدم ناراحت بودم. در آن لحظه به فکر افتادم و گفتم: خدایا این بنده حقیر یک بند کفش احتیاج دارم. 🌷وقتی نماز تمام شد و به سنگر برگشتم یکی از برادران رزمنده به نام علی معتمدی یک عدد بند پوتین از کیفش درآورد و گفت: بچه ها من یک بند پوتین دارم که از عملیات فتح المبین نگه داشته ام و نیازش ندارم! کى می‌خواهد تا به او بدهم؟ فهمیدم که دعایم رو به استجابت است، جریان را برای بچه ها تعریف کردم همه می‌خندیدند. ❌❌ جبهه خالق لحظه های زیبا و آرام‌بخش زندگی بود. آنم آرزوست.... •✾📚 @Dastan 📚✾•
هنگامی که برادران یوسف می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟ یوسف گفت: فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومندم نظر افکندم و خوشحال شدم و گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت. روزی به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم... خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او حتی بر برادرانم تکیه نکنم.... 📒هزار و یک حکایت اخلاقی •✾📚 @Dastan 📚✾•
💎 یه بنده خدایی تعریف می کرد بچه که بودم، رفتم مسجد، سر نمازم با صدای بلند دعا کردم "خدایا یه دوچرخه به من بده" ریش سفید محل شنید، گفت: بچه جان، خدا که کارش دوچرخه دادن نیست، کار خدا لطف به بندگانشه، خصوصا بخشش گناهاشون، نه دوچرخه دادن. صبح روز بعد رفتم یه دوچرخه دزدیدم و تو مسجد سر نمازم دعا کردم که خدایا منو بابت تمام گناهانم ببخش. ریش سفید شنید و گفت: آفرین پسرم، حالا شدی مسلمان خوب و خداپرست. از آن روز دیگه من راهمو پیدا کردم. الان هم یه گوشه مملکت دارم خدمت می‌کنم، اول اختلاس میکنم و بعد نماز و نذری و توبه.... •✾📚 @Dastan 📚✾•