📚 داستان_کوتاه
👈 خوبی یا بدی
🌴چوپانی ماری را ازمیان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد. چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمد و گفت: به گردنت بزنم یابه لبت؟
🌴چوپان گفت: آیا سزای خوبی این است؟ مار گفت: سزای خوبی بدی است...!!! و قرارشد تا از کسی سوال کنند، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند چاره ی کار را.
🌴روباه گفت: من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم حکم کنم. برگشته ومار را درون بوته های آتش انداختند، مار به استمداد برآمد. روباه گفت: بمان تارسم خوبی از جهان بر افکنده نشود....
.
✾📚 @Dastan 📚✾
13.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ صحن بارونی
🔰 به مناسب بیست و سوم ذی القعده (روز زیارتی مخصوص امام رضا علیه السلام)
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆تقديم هدايا به شاعر اهل بيت
اباصلت هروى حكايت كند:
روزى دعبل خزاعى شاعر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - در شهر مَرْوْ به محضر مبارك امام علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام شرفياب شد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! قصيده اى در شاءن و عظمت شما اهل بيت ، سروده ام و علاقه مندم آن را در محضر شما بخوانم ؟
امام عليه السلام فرمود: بخوان .
پس دعبل خزاعى قصيده خود را در حضور مبارك حضرت آغاز كرد؛ و چون به اين شعر رسيد:
مى بينم كه حقوق و شئون اهل بيت در بين غير صاحبانش تقسيم گشته ، و دست ايشان از تمامى حقوق ، قطع و خالى گشته است .
امام عليه السلام شروع به گريستن نمود؛ و پس از لحظه اى فرمود: راست گفتى ، اى خزاعى ! حقيقت را بيان كرده اى .
و چون دعبل ، اين شعر را سرود:
هنگامى كه در تنگ دستى قرار گيرند و جهت احقاق حقّ خويش به غاصبين مراجعه نمايند، آن ها از پرداخت هرگونه كمكى امتناع مى ورزند و ايشان دست خالى خواهند بود.
حضرت دست هاى مبارك خود را به هم مى فشرد و كف دست پشت و رو مى نمود و مى فرمود: آرى ، به خدا سوگند، تمامى آن ها را قبضه و غصب كرده اند.
و هنگامى كه اين شعر را خواند:
همانا من در دنيا از روزگار آن وحشت داشته ام ؛ وليكن اميدوارم بعد از مرگ به جهت علاقه و محبّت به شما اهل بيت در اءمنيت و آسايش قرار گيرم .
حضرت فرمود: اى دعبل ! خداوند متعال تو را از سختى ها و شدايد قيامت در اءمان دارد.
و همين كه به اين شعر رسيد:
و قبر نفس زكيّه يعنى ؛ امام موسى كاظم عليه السلام در بغداد است ، خداوند متعال او را در عالى ترين غرفه ها و مقامات اُخروى جاى داده است .
امام عليه السلام اظهار نمود: آيا مايلى دو قصيده هم من بسرايم و بر اشعارت افزوده شود؟
دعبل خزاعى عرضه داشت : بلى ، ياابن رسول اللّه !
پس حضرت رضا عليه السلام چنين سرود:
و قبر ديگرى در طوس خواهد بود، كه چه ظلم ها و مصيبت هائى را متحمّل شده و درونش را از زهر جفا به آتش كشيده اند كه تا روز محشر سوزان است .
و خداوند، حجّت خود يعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه تعالى فى فرجه الشّريف را مى فرستد و تمام ناراحتى ها و اندوه ما اهل بيت را برطرف مى گرداند.
بعد از آن ، دعبل خزاعى سؤ ال كرد: اين قبر از چه كسى است ، كه در طوس مدفون مى گردد؟!
حضرت در پاسخ فرمود: قبر خود من مى باشد، و طولى نخواهد كشيد كه طوس محلّ تجمّع شيعيان و زوّار من گردد.
پس هركس مرا در غريبى طوس با معرفت زيارت نمايد، آمرزيده شود و در قيامت با من محشور خواهد شد.
سپس امام عليه السلام به دعبل فرمود: لحظه اى درنگ كن و از جاى حركت منما.
و آن گاه حود حضرت وارد اندرون منزل شد؛ و پس از گذشت لحظاتى ، خادم وى بيرون آمد و مقدار صد دينار تحويل دعبل خزاعى داد و اظهار داشت : سرور و مولايم فرمود: اين پول ها را خرجى راه خود قرار بده .
دعبل عرضه داشت : به خدا سوگند، كه من براى پول نيامدم ؛ و دِرهم ها را برگرداند و گفت : اگر ممكن است لباسى از لباس هاى حضرت به من داده شود،
پس چون خادم آن دراهم را خدمت امام عليه السلام برد؛ و حضرت همان مقدار پول را با يك لباس مخصوص از لباس هاى خود را براى دعبل ارسال نمود.
پس از آن كه دعبل - ضمن جريانات مهمّى كه در مسير راه برايش اتّفاق افتاد - به منزل خويش وارد شد، كنيزى داشت كه بسيار مورد علاقه اش بود، چشمش نابينا گشته و تمام پزشكان از معالجه و درمان آن عاجز و نااميد بودند، لذا مقدارى از آن لباس حضرت را بر صورت و چشم هاى كنير ماليد، كه به بركت آن بلافاصله كنيز، بينائى خود را باز يافت ... .
همچنين محدّثين و مورّخين به نقل از دعبل خزاعى - كه شخصاً حكايت كند - آورده اند:
روزى در خراسان به مجلس حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام وارد شدم ، پس از گذشت لحظه اى حضرت فرمود:
اى دعبل ! شعرى براى ما بخوان .
و من هم اشعارى را كه خود، در منقبت اهل بيت رسول اللّه عليهم السلام سروده بودم ، خواندم .
چون مقدارى از آن اشعار را خواندم ، حضرت بسيار گريست ؛ چندان كه حالت بيهوشى به حضرت دست داد و خادمى كه كنار حضرت بود، به من اشاره كرد: ساكت باش ؛ و من ديگر چيزى نخواندم تا آن كه حضرت به هوش آمد.
بار ديگر فرمود: اشعارت را تكرار كن .
و من نيز تكرار كردم ، مجدّدا حضرت در اثر گريه بسيار، حالت اوّليّه را پيدا نمود و من ساكت شدم ؛ و تا سه مرتبه چنين گذشت ، تا آن كه در مرحله چهارم اشعارم را تا آخر خواندم .
و در پايان ، حضرت سه مرتبه فرمود: اءحسنت ، اءحسنت ، اءحسنت .
سپس امام رضا عليه السلام دستور فرمود كيسه اى كه در آن سه هزار درهم سكّه بود، به من داده شود و همچنين پارچه هاى گرانبهاى زيادى را نيز به من عطا نمود.
📚- تجريد الا غانى : ج 2، ص 2087.
✾📚 @Dastan 📚✾
.
⭕️ امید به شفاعت نائب امام زمان عجل الله فرجه...
💠 مرحوم آیت الله سید محسن امين عاملی در کتاب شریف "اعيان الشيعه" بعد از آنكه به وسعت اثر فتواى مرحوم ميرزاى شيرزاى مبنى بر تحريم تنباكو ، اشاره مى كند نقل مى نمايد:
🔸مردى فاسق و شرور در قهوه خانه قليان مى كشيد، در همان حال خبر صدور فتواى تحريم تنباكو توسط ميرزا به او رسيد و او قليان را شكست!
👈🏼 برخى از حاضرين به او گفتند: چطور تو از ارتكاب گناهان بزرگى كه خدا و رسولش از آنها نهى كرده اند، ابا ندارى و مرتكب مى شوى ولى با رسيدن خبر فتواى تحريم، قليان خود را مى شكنى؟!
- آن مرد در جواب گفت: من به اميد اينكه شفاعت پيغمبر و ائمه عليهم السلام شامل من بشود گناهان بزرگ را مرتكب مى شدم...
⭕️ حال اگر نائب ايشان را ناراحت و خشمگين كنم چه كسى مرا شفاعت مى كند؟!
📎 منبع: اعيان الشيعة ، جلد ۳ ، صفحه ۱۲۰ .
✾📚 @Dastan 📚✾
زندگی یک اثر از توست
پس سعی کن به هنرمندانه ترین شکل
ممکن آن را طراحی کنی
خوب در نقشت فرو برو و به عنوان یک طراح و هنرمند ماهر زندگیت را طوری بساز که وقتی دیگران به اثرت می نگرند به تو غبطه خورند
و از تو به عنوان الگوی خود در هنر زندگی یاد نمایند
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزتون سرشاراز
خیر و برکت
امیدوارم همیشه
مسیر زندگیتون پراز
عشق و عطر محبت باشه
شادیهای دلتون
دائمی و زندگیتون عالی باشـه
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پيام خدا
امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند توسط يكى از پيامبرانش ، اين پيام را به مردم رساند: هر مردمى كه در راه اطاعت من باشند، و در آنحال به آنها وسائل خوشى و رفاه را بدهم ، سپس آنها از آنچه دوست دارم (اطاعت ) به آنچه ناپسند دارم (گناه ) منتقل شوند، آنها را آنچه دوست دارند به آنچه ناپسند مى شمرند منتقل مى سازم ، و اگر بر اثر نافرمانى من گرفتار بلا گردند، و سپس از آنچه ناپسند دارم به آنچه دوست دارم (از گناه به اطاعت گرايند، آنها را از آنچه نمى خواهند به آنچه دوست دارم منتقل مى كنم .
و هر مردمى كه از من نافرمانى كنند و به سختى افتند، سپس از گناه به اطاعت منتقل شوند، آنها را به آنچه دوست دارند منتقل كنم ، رحمت من بر خشم من پيشى گرفته است ، پس از رحمت من نااميد نباشيد زيرا گناهى را كه مى آمرزم نزد من بزرگ نمى نمايد، و به آنها بگو با عناد و لجبازى در معرض خشم من نيايند و دوستانم را سبك نشمارند زيرا هنگام خشم ، هيبتهائى دارم كه هيچيك از مخلوقم تاب مقاومت آن را ندارد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سازش يا نجات خود و اسلام
همچنين مرحوم شيخ صدوق ، طبرسى و ديگر بزرگان آورده اند:
پس از آن كه امام علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام وارد شهر خراسان گرديد، تحت مراقبت شَديد و مستقيم ماءمون عبّاسى و ماءمورانش قرار گرفت و مرتّب شكنجه هاى گوناگون روحى و فكرى بر حضرتش وارد مى گشت .
پس از گذشت چند روزى ، ماءمون به حضرت رضا عليه السلام پيشنهاد داد كه مى خواهم از خلافت و رياست كناره گيرى كنم ؛ و آن را تحويل شما دهم .
امام عليه السلام پيشنهاد ماءمون را نپذيرفت و فرمود: از انجام اين كار، به خداوند متعال پناه مى برم .
ماءمون اظهار داشت : حال كه از پذيرفتن خلافت امتناع مى ورزى و قبول نمى كنى ، بايد ولايتعهدى مرا قبول نمائى تا پس از من خلافت براى شما باشد.
وليكن امام عليه السلام همچنان امتناع مى ورزيد؛ چون به خوبى آگاه بود و مى دانست كه اين يك دسيسه و توطئه اى براى متّهم كردن حضرت و جلب افكار عمومى مى باشد؛ و اين كه ماءمون در اين جريان اهداف شومى را دنبال مى كند.
سرانجام ، روزى ماءمون ، فضل بن سهل - كه معروف به ذوالرّياستين بود - و همچنين امام رضا عليه السلام را به كاخ خود دعوت كرد و سپس امام عليه السلام را مخاطب قرار داد و گفت : من به اين نتيجه رسيده ام كه بايد خلافت و امور مسلمين را به شما واگذار كنم .
حضرت فرمود: به خدا پناه مى برم ، من طاقت آن را ندارم .
ماءمون گفت : پس به ناچار، بايد ولايتعهدى مرا قبول كنى .
امام عليه السلام به ماءمون فرمود: از من چشم پوشى نما؛ و مرا از چنين امرى معاف كن .
در اين لحظه ، ماءمون با حالت غضب و تهديد به حضرت گفت : عمر بن خطّاب ، شش نفر را شوراى خلافت قرار داد كه يك نفر از آن ها جدّت ، علىّ بن ابى طالب ، اميرمؤ منان بود؛ و عُمَر وصيّت كرد و گفت : هركس مخالفت كند، بايد گردنش زده شود.
و تو نيز اينك مجبور هستى و بايد آن را بپذيرى و چاره اى جز پذيرفتن آن ندارى .
و در اين هنگام ، حضرت به ناچار اظهار داشت : حال كه چنين است ، ولايتعهدى را مى پذيرم ، مشروط بر آن كه در هيچ كارى از امر حكومت دخالت ننمايم .
و ماءمون نيز آن را پذيرفت .(1)
همچنين آورده اند:
پس از آن كه امام رضا عليه السلام وارد شهر خراسان گرديد و بر ماءمون عبّاسى وارد شد؛ و به ناچار ولايتعهدى را پذيرفت ، مورد اعتراض و انتقاد بعضى افراد قرار گرفت .
لذا حضرت در جواب فرمود: آيا پيامبر خدا صلوات اللّه عليه افضل است ، يا وصىّ و جانشين او؟
گفته شد: پيامبر خدا، افضل است .
فرمود: آيا مسلمان افضل است ، يا مشرك به خداوند متعال ؟
گفته شد: مسلمان بر مشرك برترى دارد و افضل مى باشد.
آن گاه ، افزود: بنابر اين عزيز و پادشاه مصر مشرك بود و حضرت يوسف عليه السلام پيامبر خدا بود؛ وليكن ماءمون مسلمان است و من وصىّ و جانشين پيامبر خدا هستم ، يوسف از پادشاه مصر تقاضا نمود تا وزير و امانتدار او باشد؛ ولى من در ولايتعهدى ماءمون مجبور و ناگزير گشتم .(2)
1- اءعيان الشّيعة : ج 2، ص 18، إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 72، كشف الغمّة : ج 2، ص 275.
2- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 138، ح 1.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه ✨
در حیرتم از خلقت آب،
اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند.
اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند.
اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند.
اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ میکند.
اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود.
ولی.....
اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب میگردد.
دل ما نیز بسان آب است،
وقتی با دیگران است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است...
"باهم" بودنهایمان را قدر بدانیم.
.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐راز آرامـش
💞در رها کردن ذهن از نگرانی هاست
💐قدرت بالاتری ازتو وجود دارد
💞که حواسش به همه چیز هست
💐همه چیز را به او بسپارو آرام باش
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند.
♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت #نماز است.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
🔸امام رضا علیه السلام :
در روز #غدیر، هر کس یک مومن را اطعام کند انگار تمام پیامبران و صدیقان را طعام داده است.
جهت برگزاری جشن بزرگ #عید_الله_الاکبر منتظر مهر علوی شما خیرین بزرگوار هستیم
✅ اطعام شب و روز غدیر
✅ نورافشانی و کاروان شادی در مناطق محروم
✅ قربانی عید قربان(مصرف گوشت در اطعام عید غدیر با نگهداری بهداشتی)
✅ هدایا و بسته های فرهنگی به کودکان و نوجوانان
✅ ایستگاه صلواتی از #قربان تا غدیر
لطفاً نذورات و هدایای غیرنقدی خود (عقیقه و قربانی) را به آیدی زیر اطلاع دهید👇
@Heatghadiriyeh110
🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
شماره کارت جهت کمک های نقدی
👇
6037997750012768
بنام هیئت مذهبی غدیریه
•┈┈••✾••┈┈•
💠 @ghadiriyeh110 💠