eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه 🔸 نخستین روزنامه ی فارسی زبان ایران وقایعِ اتّفاقیّه نام داشت. انتشار این روزنامه در سومین سال سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و به دستور میرزاتقی خان امیرکبیر، صدر اعظم با کفایت آن دوره آغاز شد. 🔸امیرکبیر در دوره صدارت سه سال و سه ماهه خود، اصلاحات زیادی در زمینه‌های آموزشی، اجتماعی و سیاسی ایران آغاز کرد. امیرکبیر دارُالفُنون را بنیان نهاد، مسجد و مدرسه دینی ساخت، بست‌نشینی در بیوت علما و تعزیه‌خوانی را محدود و شورش بابی‌ها را سرکوب کرد. او با دسیسه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد و به دستور شاه به قتل رسید. 🔹 در دوران صدارت او روزنامه وقایع اتفاقیه نیز به چاپ رسید که مدیریت و سردبیری این روزنامه را بر عهده ی حاج میرزا تذکره چی گذاشت، ولی اخبار آن تحت نظارت امیرکبیر گردآوری می شد. چهل و یک شماره از این روزنامه در عصر صدارت امیرکبیر منتشر شد و چهل و نهمین شماره ی آن حاوی خبر قتل این شخصیت کاردان و میهن دوست بود. 🔹 هدف از انتشار این نشریه را «تربیت اهل ایران و استحضار و آگاهی آن‌ها از امورات داخله و وقایع خارجه» ذکر کرده‌اند. مطالب نشریه چهار سرفصل داشت: «اخبار خود دارالخلافه»، «سایر بلاد ممالک محروسه» یا «اخبار ولایات»، «اخبار دول خارجه»، و «احوالات متفرقه». بعدها، به مناسبت سفرهای ناصرالدین‌شاه، سرفصل «اردوی همایون» به آن افزوده شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
📱 یک وقتایی تنهایی و کسی حواسش بهت نیست، گوشیتو برمیداری و میری تو اینستاگرام، می‌خوای بری یک سری به پست‌های دوستات بزنی، اما شیطان میاد سراغت؛ کارش همینه! وسوسه... فکر گناه میندازه به جان و دلت. اما یک لحظه صبر کن. فقط یک لحظه! تو این لحظه به این آیه فکر کن: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ؛ چشم‌ها او را نمی‌بینند؛ ولی او همه چشم‌ها را می‌بیند...» 📚انعام / ۱۰۳ 👁 خدا الان حواسش بهت هست. تازه چشم‌های امام زمان هم بهت توجه میکنن! حالا بازم دلت میاد به شیطان بگی چشم؟ یک نفس عمیق بکش و شیطان رو لعنت کن تا از فکرت بره بیرون... امام زمان، یارِ پاکدامن می‌خوان، یکی مثل عباس! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شكوه دشمن شكن امام كاظم (علیه السلام ) شخصى بنام نفيع انصارى كنار در كاخ هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) ايستاده بود، در اين هنگام ناگاه ديد شخصى سوار بر الاغ نزديك كاخ آمد، دربان تا او را ديد با احترام شايانى از او استقبال كرد و با شتاب داخل كاخ شد و اجازه گرفت و آن شخص سوار الاغ خود وارد كاخ گرديد. نفيع انصارى از عبدالعزيزبن عمر (يكى از شخصيتها كه در آنجا بود) پرسيد: اين آقا چه كسى بود كه آنهمه مورد احترام قرار گرفت ؟ عبدالعزيز گفت : اين آقا، بزرگ خاندان ابوطالب و سرور خاندان آل محمّد (ص ) يعنى موسى بن جعفر (ع ) بود. نفيع گفت : من كسى را عاجزتر و خوارتر از اين درباريان (هارون ) نديدم كه در مورد مردى كه مى تواند آنها را از تخت سلطنت به زير بكشد اين گونه رفتار كنند و آنهمه از او احترام به عمل آورند، آگاه باش كه اگر و (امام كاظم ) بيرون آمد من به گونه اى با او برخورد كنم تا او را كوچك و سرافكنده نمايم . عبدالعزيز به نفيع گفت : چنين كارى نكن ، زيرا اين شخص (امام كاظم ) از خاندانى است كه : اندك است كسى متعرّض آنها شود و سرشكسته و شرمنده نگردد، آن هم شرمندگى اى كه ننگ آن تا آخر دنيا باقى بماند. ولى نفيع كه كى فرد خودخواه و از خود راضى بود، سخن عبدالعزيز را، تحويل نگرفت و تصميم گرفت كه امام موسى بن جعفر (ع ) را هنگام خروج ، با گفتار نابجاى خود كوچك نمايد. امام كاظم (ع ) از كاخ بيرون آمد، نفيع با كمال گستاخى به جلو رفت و افسار الاغ آنحضرت را گرفت و گفت : آهاى ! تو كيستى ؟ امام فرمود: آهاى ! اگر از نسب من مى پرسى ، من پسر محمّد حبيب اللّه فرزند اسماعيل ذبيح اللّه فرزند ابراهيم خليل خدا هستم . و اگر از وطنم مى پرسى ، اهل همان محلى هستم كه خداوند حج آن را بر همه مسلمين ، اگر تو از آنها هستى ، واجب نموده است ، يعنى اهل مكه هستم ، و اگر قصد فخر فروشى دارى ، سوگند به خدا مشركين قوم من (قريش ) حاضر نشدند تا مسلمين قوم تو را همتاى خود قرار دهند، بلكه (در جنگ بدر) گفتند: اى محمّد (صل الله علیه وآله و سلم )! همتاهاى ما از قريش را به ميدان ما بفرست ! و اگر منظور تو، آوازه و نام است ما از افرادى هستيم كه خداوند در نمازهاى يوميه واجب كرده كه بر ما درود بفرستى و بگوئى اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد: خدايا درود بفرست بر محمّد (صل الله علیه وآله و سلم ) و آل محمّد (ص ) ، ما همان آل محمّد (ص ) هستيم افسار الاغ را رها كن . نفيع كه از بيانات قاطع امام كاظم (ع ) لرزه بر اندام شده بود، با كمال شرمندگى و سرافكندگى ، افسار را رها كرد و از آنجا دور شد. عبدالعزيز، او را ديد به او گفت : نگفتم به تو كه نمى توان با اين ها (كه از خاندان نبوت هستند) سر به سر گذاشت ؟. آرى بايد گفت : چراغى را كه ايزد برفروزد هر آنكس پف كند ريشش بسوزد 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از امروز روی آنتن تلویزیون 🔻مجموعه کمیک‌موشن «زیتون سرخ» محصول جدید با روایتی از تاریخ اشغال توسط رژیم صهیونیستی از امروز ١٧ مهر ساعت ۱۵:۳۰ روزانه از پخش می‌شود و همزمان از دیگر شبکه‌ها روی آنتن می‌رود. 🔹این اثر همچنين از پلتفرم‌های تلوبیون، شاد، روبیکا، آپارات، نماشا، مایکت و گپ‌فیلم نیز در دسترس است. 🎞 @soureh_cinem ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و درود بر شما مهربانان🕊 روزتـون بـخیر و نیکی سبدی از پر طاووس سفید🕊 خرمنی سبز به پهنای جهان گنجی انباشته از عشق نهان🕊 دستـه گـلی از رنگ نیـاز هـمه تـقدیم شمـا دلتون شاد و لبتون پر خـنده بـاد🕊 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆زاهد نادان زاهدى از مردم كناره گرفت و به بيابان رفت و در محل خلوتى مشغول عبادت شد، و تصميم گرفت در انزوا و تنهائى به سربرد، و وارد شهر و اجتماع مردم نشود. او در كنج خلوت عبادت خود عرض مى كرد: خدايا رزق و روزى مرا كه قسمت من كرده اى به من برسان هفت روز گذشت ، و هيچ غذائى بدستش ‍ نرسيد و از شدت گرسنگى نزديك بود بميرد، به خدا عرض كرد: خدايا روزى تقسيم شده مرا به من برسان و گرنه روحم را قبض كن ، از جانب خداوند به او تفهيم شد كه : به عزّت و جلالم سوگند، رزق و روزى به تو نمى رسانم تا وارد شهر گردى و به نزد مردم بروى . او ناگزير شد وارد شهر شد، يكى غذا به او رسانيد، ديگرى آب و نوشيدنى به او داد، تا سير و سيراب گرديد، او به حكمت الهى آگاهى نداشت در ذهنش خطور كرد كه مثلا چرا مردم به او غذا رساندند، ولى خدا نرسانيد و... از طرف خداوند به او تفهيم شد كه آيا تو مى خواهى با زهد (ناصحيح خود) حكمت مرا از بين ببريد آيا نمى دانى كه من بنده ام را بدست بندگانم روزى مى دهم ، و اين شيوه نزد من محبوبتر است از اينكه بدست قدرتم روزى دهم . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
💠 ثمره خدمت به خلق خدا در برزخ 🔹علاّمۀ مجلسى«ره» با آن مقامات بلند علمى و معنوى و خدمات فراوانى كه به اسلام و مسلمانان كرده است و اكنون در محضر رسول الله«ص» است، وقتى به خواب مرحوم جزائرى«ره» آمد، فرمود: دو چيز خيلى براى من نفع داشت. 🔸يكى اينكه روزى از كوچه‌هاى يهودى‌نشين اصفهان رد مى‌شدم و سيبى در دست داشتم. ديدم يك كودك در آغوش مادرش، آن سيب را ديده و براى آن ذوق كرد. من نيز آن سيب را به او دادم. اين عمل، يعنى خوشحال‌كردن آن كودك كه ظاهراً يهودى هم بوده، براى علامۀ مجلسى«ره» بسيار مفيد واقع شده است؛ يعنى آن عمل به ظاهر كوچك و ناچيز، ارزش و فايدۀ فوق‌العاده‌اى نزد اهل ملكوت و در برزخ داشته است. 🔸علامۀ مجلسى«ره» دربارۀ دوّمين عملى كه در راحتى برزخ او تأثير داشته، مى‌فرمايد: روزى به مسجد مى‌آمدم و تگرگ تندى گرفت. ديدم يك بچّه گربه زير تگرگ است و راه نجاتى ندارد، دلم براى او سوخت و بچه گربه را زير عباى خود گرفتم تا تگرگ تمام شد و سپس او را رها كردم. كمك به اين بچّه گربه نيز براى من بسيار سودمند بود. 📚برگرفته از کتاب معاد،‌ سرنوشت جاودانۀ انسان اثر آیت‌الله العظمی مظاهری، ص 89. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆هدهد و سليمان در زمان حضرت سليمان (علیه السلام ) آنحضرت رهبر و زمامدار مردم بود و مقرّ حكومتش بيت المقدس و شام بود، و خداوند اختيارات و امكانات بسيار در اختيار او قرار داده بود، تا آنجا كه رعد و برق و باد و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حيوانات ديگر تحت فرمان او زبان همه آنها را مى دانست . هدف حضرت سليمان (ع ) اين بود كه همه انسانها را به سوى خدا و توحيد برنامه هاى الهى دعوت كند و از هر گونه انحراف و گناه باز دارد، و همه امكانات را در خدمت جذب مردم به سوى خدا قرار دهد. در همين عصر در سرزمين يمن بانوئى به نام بلقيس بر ملت خود حكومت مى كرد و داراى تشكيلات عظيم سلطنتى بود، ولى بقليس و ملش ‍ بجاى خدا، خورشيدپرست و بت پرست بودند و از برنامه هاى الهى به دور بوده و راه انحراف و فساد را مى پيمودند، بنابر اين لازم بود كه حضرت سليمان (ع ) با رهبريها و رهنمودهاى خردمندانه خود آنها را از بيراهه ها و كجرويها به سوى توحيد دعوت كند، مالارياى بت پرستى را كه مسرى نيز بود، ريشه كن نمايد. روزى حضرت سليمان بر تخت حكومت نشسته بود، همه پرندگان كه خداوند آنها را تحت تسخير سليمان قرار داده بود با نظمى مخصوص در فضاى بالاى سر سليمان كنار هم صف كشيد بودند و پر در ميان پر نهاده و براى تخت سليمان سايه تشكيل داده بودند تا تابش مستقيم خورشيد، سليمان را نيازارد، در ميان پرندگان هدهد (شانه به سر) غايب بود، و به اندازه جاى او فضا خالى بود و همين جاى خالى او باعث شده بود كه خورشيد از آنجا به نزديك تخت سليمان بتابد. سليمان ديد روزنه اى از خورشيد به كنار تخت تابيده ، سرش را بلند كرد و به پرندگان نگريست ، و دريافت هدهد غايب است و پرسيد: چرا هدهد را نمى بينم يا اينكه او از غايبان است و بخاطر عدم حضورش او را مجازات شديد يا ذبح مى كنم مگر اينكه دليل روشنى براى عدم حضورش ‍ بياورد. چندان طول نكشيد كه هدهد آمد، و عذر عدم حضور خود را به حضرت سليمان چنين گزارش داد: من از سرزمين سبا، يك خبر قطعى آورده ام ، من زنى را ديدم كه بر مردم (يمن ) حكومت مى كند، و همه چيز مخصوصا تخت عظيمى را در اختيار دارد، ولى من ديدم آن زن و ملتش خورشيد را مى پرستند و براى غير خدا سجده مى نمايند، و شيطان اعمال آنها را در نظرشان زينت داده و از راه راست باز داشته است و آنها هدايت نخواهند شد، چرا كه آنها خدا را پرستش نمى كنند؟... خداوندى كه معبودى جز او نيست و پروردگار و صاحب عرش عظيم است . حضرت سليمان عذر غيبت هدهد را پذيرفت ، و فورا در مورد نجات ملكه سبا و ملتش احساس مسئوليت نمود و نامه اى براى ملكه سبا (بلقيس ) فرستاد و او را دعوت به توحيد كرد، نامه كوتاه بود اما بسيار پر معنا و در آن نامه چنين آمده بود: بنام خداوند بخشنده مهربان ، توصيه من اين است كه برترى جوئى نسبت به من نكنيد و به سوى من بيائيد و تسليم حق گرديد. سليمان (ع ) نامه را به هدهد داد و فرمود: ما تحقيق مى كنيم ببينيم تو راست گفتى يا دروغ ؟ اين نامه را ببر و بر كنار تخت ملكه سباء بيفكن ، سپس برگرد تا ببينم آنها در برابر دعوت ما چه مى كنند؟! هدهد نامه را با خود برداشت و از شام به سوى يمن ره سپرد، از همان بالا را كنار تخت بلقيس آن نامه برداشت و خواند و دريافت كه نامه بسيار مهمّى است و از طرف شخص بزرگى فرستاده شده است ، تصميم گرفت با رجال كشورش در اين باره به مشورت بپردازد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• بابت درهای بسته زندگی ات از خدا شکر گزار باش چون اونا تور به سمت بهتری هدایت میکنن خدایا حکمتت رو شکر ...🍃🍃🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷سه بار برایش درجــه تشویقی آمــد، نگرفت. تهِ دلش این بود که کار برای این حرف ها را ندارد 🌷بـی هیچ ادعایـی میگفت: اگــر برای همهٔ بچه های لشکــر ، تشویقی آمد، چشــم؛ من هم میگیرم...! سردار بی ادعا 🌹 شهادت ۱۳۹۵ خانطومان ، سوریه ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥تلنگر مرجع تقلیدی که هرگز به حج نرفت! حضرت آیت الله العظمی هرگز به سفر حج نرفت، وقتی علت را از ایشان جویا می شدند، می فرمودند که من مستطیع نیستیم. یکی از نزدیکان ایشان خرج سفر حج را به ایشان هدیه کرد، ایشان این پول را خرج یکی از بیمارستانهای قم کردند، وقتی از ایشان علت این کار را پرسیدند، ایشان در پاسخ گفتند اگر من به این سفر می رفتم و یک زن به علت نبود امکانات در این بیمارستان می مرد، وقتی من می گفتم «لبیک» خداوند به من می گفت «لا لبیک». او وصیت کرده بود که جنازه ام را به جای دفن کردن در حرم در دهلیز کتابخانه ام دفن کنید تا زیر پای جویندگان علم و دانش باشم، کتابخانه ایشان یکی از کتابخانه های بزرگ جهان است که بخشی از کتاب های آن را از طریق خواندن نماز استیجاری تهیه و خریداری کرده بود . ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤داستان تشرف یک پیرمرد محضر آقا بقیه الله... 🌱یاد مداوم امام به شدت تربیت سازه 🎙استاد محمودی ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 درگذشت آیت الله میرزا خلیل کمره‌ای 🔹 میرزا خلیل کمره‌ای در سال ۱۲۷۶ش در اطراف خمین به‌ دنیا آمد و در ۲۰ سالگی راهی حوزه علمیه اراک شد. او جزو اولین شاگردان آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در اراک بود و با ایشان، به قم آمد. دروس فلسفه و خارج فقه را با امام خمینی مباحثه می‌ کرد . در قم در درس آیات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، شیخ عباس قمی و حجت کوه‌ کمری شرکت کرد و به درجه اجتهاد رسید. 🔻 در زمان رضاخان، به سبب مخالفت با کشف حجاب، زندانی و به تهران تبعید شد. بعدها به عنوان نماینده آیت الله بروجردی به مصر رفت و از شیخ شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر به خاطر به رسمیت شناختن مذهب شیعه تشکر کرد. او چندبار به ریاست کنفرانس عالَم اسلام انتخاب شد. وی همگام با مبارزات سیاسی به همراه آیت‌ الله طالقانی در دوره دکترای الهیات دانشگاه تهران نیز تدریس می‌ کرد. 🔸میرزا خلیل کمره‌ای نزد علمای مطرح زیادی تحصیل کرده بود و خود در علوم مختلف اسلامی به جایگاه رفیعی رسید. علاوه بر تالیفات و کتب گران بها و تربیت شاگردان بزرگ، تا پایان عمر تلاش های زیادی در جهت اتحاد مسلمانان جهان و حل مشکلات مسلمانان داشته و برای این مسئله به کشورهای مختلف اسلامی سفر کرد. ▫️در شهریور ۱۳۵۹ پس از حمله نظامی عراق به ایران، او با نوشتن مقاله ای در روزنامه اطلاعات تحت عنوان «این ننگ را عرب به کجا می‌برد؟» از موضع ایران دفاع کرد. ایشان پس از ۵ سال بیماری، در ۱۹ مهر سال ۱۳۶۳ درگذشت و پیکرش در حرم حضرت معصومه س به‌ خاک سپرده شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از علی یاوران
📣 ▫️نذر_قربانی به نیت سلامتی حضرت بقیه الله الاعظم و نائب الامام حضرت آیت الله خامنه‌ای، رزمندگان اسلام و عموم مؤمنین ✨بسم الله 🤝 مشارکت در نذر قربانی از طریق👇 💳|
6273 8170 1011 6493
(بنام گروه جهادی علی یاوران) 👈 روی شماره بزنید کپی می‌شود. 🟨 گوشت قربانی جهت پذیرایی و اطعام زائران عزیز در ایام شهادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها مصرف خواهد شد. 💠 گروه جهادی فرهنگی علی یاوران https://eitaa.com/ali_yavaran
✨﷽✨ 🔰فریب نفس خویش را مخور ✍️امام باقر‌ علیه‌السلام: اگر ستایش شدی، شاد مشو و اگر نکوهش شدی، بیتابی مکن و پیرامون آنچه درباره تو گفته شده است بیندیش. اگر دیدی که آنچه گفته‌اند در تو هست، مصیبت افتادن از چشم خداوند عزّوجلّ، به سبب خشمناک شدنت از حقیقت، بزرگتر از مصیبت افتادنت از چشم مردم است که از آن می‌ترسی و اگر خلاف آن چیزی باشی که گفته‌اند، این خود ثوابی است که بی رنج به دست آورده‌ای. و بدان که تو دوست و پیرو ما نیستی مگر آنگاه که اگر همه همشهریانت بر ضد تو هم داستان شوند و بگویند: تو مرد بدی هستی، این سخن تو را اندوهگین نسازد. و اگر بگویند: تو مرد خوبی هستی، این سخن شادمانت نگرداند. بلکه خودت را با قرآن بسنج، اگر پوینده راه آن بودی و به آنچه به بی اعتنایی بدان فراخوانده است بی اعتنا و به آنچه بدان ترغیب کرده است راغب بودی، پس پایداری کن و خوش باش؛ زیرا که آنچه درباره تو گفته شده به تو زیانی نرساند و اما اگر از قرآن جدا بودی، چرا باید فریب نفست را بخوری. 📚تحف‌العقول، صفحه۲۸۴ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پيوستن بلقيس به سليمان و ازدواج با او فرستاده مخصوص سليمان با همراهان به يمن بازگشتند، و عظمت مقام و توان و قدرت سپاه سليمان را به ملكه سبا گزارش دادند. بلقيس دريافت كه ناگزير بايد تسليم فرمان سليمان (كه فرمان حق و توحيد است ) گردد و براى حفظ و سلامت خود و جامعه هيچ راهى جز پيوستن به امت سليمان ندارد، با جمعى از اشراف قوم خود و دنبال اين تصميم ، حركت كردند و يمن را به قصد شام ترك گفتند، تا از نزديك به تحقيق بيشتر بپردازند. هنگامى كه سليمان از آمدن بلقيس و همراهان به طرف شام اطلاع يافت ، به حاضران فرمود: كداميك از شما توانائى داريد، پيش از آنكه آنها به اينجا آيند، تخت ملكه سبا را براى من بياوريد. عفريتى از جنّ (يعنى يكى از گردنشان جنّيان ) گفت : من آن را نزد تو مى آورم ، پيش از آن كه از مجلس برخيزى اما آصف بن برخيا كه از علم كتاب آسمانى بهره مند بود گفت : من آن تخت را قبل از آنكه چشم برهم زنى نزد تو خواهم آورد. لحظه اى نگذشت كه سليمان ، تخت بلقيس را در كنار خود ديد و بى درنگ به ستايش و شكر خدا پرداخت و گفت : هذا من فضل ربّى ليبلونى ءاشكر ام اكفر :اين موهبت ، فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى آورم ، يا كافران مى كنم . سپس سليمان (علیه السلام ) دستور داد تا تخت را اندكى جابجا و تغيير دهند وقتى كه بلقيس آمد، از او بپرسند آيا اين تخت توانست يا نه ، ببينند، چه جواب مى دهد. طولى نكشيد بلقيس و همراهان به حضور سليمان آمدند، شخصى به تخت او اشاره كرد و به بلقيس گفت : آيا تخت تو اين گونه است ؟! بلقيس با كمال زيركى در جواب گفت : كانه هو: گويا خود آن تخت است . سرانجام بلقيس دريافت كه تخت خود او از طريق اعجاز جلو به آنجا آورده شده ، تسليم حق شد و آئين حضرت سليمان را پذيرفت ، او قبلا نيز نشانه هائى از حقانيت نبوت سليمان را دريافته بود، بهرحال به آئين سليمان پيوست و به نقل مشهور با سليمان ازدواج كرد و هر دو در ارشاد مردم سوى يكتاپرستى كوشيدند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
سلام_امام_زمانم ❤️✋ تمام پنجره ها رو به آسمان باز است ببار حضرت باران که فصل اعجاز است کجا قدم زده ای تا ببوسم آنجا را که بوسه بر اثر پایت عین پرواز است السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شير مردى گمنام پس از آنكه به فرمان ابن زياد، حضرت مسلم (علیه السلام ) و حضرت هانى (ع ) به شهادت رسيدند، سر آنها را از بدن جدا كرده ، و جسد مطهّر آنها را به طنابى بستند و جمعى بى رحم و مزدور، آن جسدها را روى خاك و خاشاك در كوچه و بازار كوفه مى كشاندند، و ريسمانى به پاى حضرت مسلم (ع ) بسته بودند و در زمين مى كشاندند. يكى از شيعيان شجاع على (ع ) بنام حنظلة بن مرّه همدانى سوار بر مركب خود از آنجا عبور مى كرد، وقتى آن منظره را ديد، به آن جمعيت مزدور خطاب كرد و گفت : واى بر شما اى اهل كوفه ، گناه اين مرد (مسلم عليه السلام ) چيست كه جنازه او را اين گونه مى كشانيد؟. جواب دادند: اين مرد، خارجى است ، و از تحت فرمان امير، يزيد بن معاويه خارج شده است . حنظله گفت : شما را به خدا بگوئيد نام اين شخص چيست ؟ گفتند: مسلم بن عقيل (ع ) پسر عموى امام حسين (ع ) است . حنظله گفت : واى بر شما وقتى كه شما مى دانيد او پسر عموى امام حسين (ع ) است پس چرا او را كشتيد و جنازه اش را كشان كشان ، عبور مى دهيد؟ سپس حنظله از مركب خود پياده شد و شمشير خود را از غلاف بيرون كشيد و به آنها حمله كرد و فرياد مى زد: لاخير فى الحياة بعدك يا سيّدى : اى سرور من بعد از تو، خيرى در زندگى نيست . و همچنان با آنها جنگ كرد، تا آنكه چهارده نفر از آنها را كشت ، سرانجام از هر سو او را احاطه كردند و او به شهادت رسيد، ريسمانى به پاى او بستند و جنازه او را تا ميدان كناسه كوفه كشاندند و به آنجا افكندند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆احترام آيت اللّه بروجردى به امام خمينى حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى (ره ) در آغاز ورود به قم ، دستور دادند تا يك نفر خوش نويس را پيدا كنند تا منشى گردد و بعضى از نوشته هايشان را پاكنويس نمايد. اصحاب به جستجو پرداختند تا يك نفر معمّم خوش خط پيدا كردند و او را به حضور آقا آورده و معرّفى نمودند، از قضا در آن وقت حضرت امام خمينى (ره ) در آن مجلس حضور داشت . بعد معلوم شد كه آقاى بروجردى ، آن فرد خوش نويس را نپسنديدند، بعضى از اصحاب با تعجب از حاج احمد خادم پرسيد: علت چيست كه آقا اين فرد خوش نويس را نپسنديد؟. حاج احمد گفت : اين شخص (خوش خط) هنگامى كه به حضور آقا آمد، حاج آقا روح اللّه خمينى در جلسه حضور داشتند، وى به هنگام نشستن بالاتر از حاج آقا روح اللّه ، نشست ، آقاى بروجردى ناراحت شد و فرمود: كسى كه بالاتر از روح اللّه بنشيند به درد من نمى خورد. يعنى فردى كه رعايت ادب و احترام در برابر شخصيّتى مانند امام خمينى (ره ) نكند، شايسته نيست كه منشى من شود، اين جريان بيانگر شدّت احترام آيت اللّه بروجردى به حضرت امام خمينى (ره ) است ، آن هم حدود 10 سال قبل از 15 خرداد 1342 شمسى آغاز قيام امام خمينى . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌿🌾 قیمت محبت چقدر است؟ از اهالی خراسان بود. راهی طولانی را پیموده بود و رنج فراوانی کشیده بود تا به مقصد برسد؛ چرا که با پای پیاده آمده بود. كفش هايش از بين رفته و پايش ترك خورده و پاشنه آن شكاف زيادى برداشته بود. وقتی وارد مدینه شد، مستقیم به خدمت امام باقر (عليه السلام) شرفیاب شد. وقتی حضرت را دید، خدا را شکر کرد که بالاخره به مقصود خویش رسید. امام باقر (علیه السلام) تا پای مجروح او را دید، فرمود: این چیست؟ مرد گفت: ای پسر رسول خدا براثر طی نمودن مسافت بسيار است. به خدا سوگند، مرا از دیار خویش، جز دوستى شما اهل بيت، بدين جا نياورد. امام باقر (علیه السلام) در جواب مرد خراسانی فرمود: "مژده باد بر تو كه به خدا سوگند، با ما محشور مى‏شوى." آن مرد با تعجب گفت: اى پسر رسول خدا، با شما؟ حضرت فرمود: آرى ! هيچ بنده‏اى ما (اهل بیت) را دوست نمى ‏دارد، جز آن كه خداوند، او را با ما محشور خواهد كرد. مگر دين، چيزى جز محبت است؟ خداوند عزوجل مى‏ فرمايد: «بگو: اگر خدا را دوست مى‏داريد، از من (پیامیر) پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد.» 📚دعائم الاسلام، جلد1، صفحه71 ✾📚 @Dastan 📚✾
پیشرفت خودت را با متر دیگری اندازه گیری نکن آدم ها متفاوتند... و تنها رقیب هرکسی، خودش است ✾📚 @Dastan 📚✾
ابراهیم برای این که جایگاه و پست و مقامی او را نگیرد، همه عوامل کبر و غرور رو از خودش دور می کرد. وقتی به ابراهیم ماشین تویوتایی می دهند تا با آن ماموریت انجام دهد. ماشین تویوتا را پس می دهد تا ماشین مدل بالا او را از مردم جدا نکند و غرور برایش به وجود نیاورد ... شهید_ابراهیم_هادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
📿برخی از توصیه‌های اخلاقی عرفانی آیت‌الله سید عبدالله فاطمی‌نیا رحمة‌الله‌علیه ✍️عمده چیزی که برزخ را تاریک می‌کند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن می‌کند، گره‌گشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان، تاریک می‌کنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ می‌شوند. ✔️ خواهش می‌کنم حاضر جواب نباشید. من به جوان‌ها می‌گویم دیر نمی‌شود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقت‌ها آدم را محروم می‌کند. همین‌طوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید. ✔️مشاجره‌ها و نزاع‌ها، نور باطن را خاموش می‌کند! بسیاری از بی‌حالی‌ها و عدم نشاط‌ها به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات می‌رود و دیگر چیزی نمی‌ماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است. ✔️ نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است. از جمله، گریه‌ی استدراجی است. حالِ گریه به او می‌دهند، که فکر کند آدم خوبی است! بعضی افراد هستند که در مجالس و هیئت گریه می‌کنند اما کارهایی از این‌ها سر می‌زند که سنگ را به گریه می‌‍اندازد! مسکین گمان می‌کند خیلی حال خوبی دارد! ✔️ در جامعه‌ ما تقوای لسانی خیلی کم است؛ بعضی از متدیّنین، اهل مسجد، اهل هیئت، تقوای لسانی را از دست داده‌اند! گویا غیبت واجب است و تهمت و افتراء مستحب! خدا می‌داند خیلی خطرناک است، توفیق سلب می‌شود، قلب تیره می‌شود، نشاط در عبادات موجود نیست. ✔️ بگذارید جمله‌ای کامل شود بعد ایراد بگیرید. نمی‌دانم چرا اینطوری هستیم! در خواهر و برادری هم حاضر نیستیم حرف یکدیگر را تا آخر گوش کنیم. می‌گوییم وایسا، شکر تو کلامت! خب شکر به چه درد می‌خورد؟ یا اگر از جمله‌ای خوشش نیاید می‌پرد وسط حرف! بابا جان صبر کن تا حرف اون آدم تمام شود. ✔️ خشم ما را بیچاره کرده است، نمی‌گذارد به جایی برسیم! هی دور خود می‌چرخیم، چرا که بداخلاقیم! امام صادق علیه‌السلام فرمود: «آدم بد اخلاق، معارف را پیدا نمی‌کند.» آقای طباطبایی اگر بداخلاق بود، المیزان نمی‌توانست بنویسد. بد اخلاقی با معارف جور در نمی‌آید. ✔️ماها ولخرج نورانیت و نور هستیم؛ کاری می‌‍کنیم، نورانیتی حاصل می‌شود؛ راحت کاری می‌کنیم که می‌رود و جایش را به ظلمت می‌دهد. شب بلند می‌شویم چندتا استغفار می‌گوییم و مشمول آیه «ویستغفرون بالاسحار» می‌شویم اما صبح می‌گوییم «حالا غیبت فلانی نباشد ها…» هیچی تمام شد و رفت ✔️ تعجب می‌کنم از بعضی‌ها! آقا یا خانم مؤمن ۲۰ بار عمره رفته، بار ۲۱ می‌گویند بیا پول عمره را بده برای جهیزیه دختر یتیم؛ می‌گوید نمی‌توانم؛ دوستانم می‌روند، من نروم؟! حالا بگو شما این همه رفتی، اخلاق را رعایت می‌کنی؟ مگر دین مسخره است؟! هر سال عمره می‌روی؛ یک عیب را از خودت دور نکردی؟ ✔️ فرد در حالی که تصور دارد خبری است وارد روز قیامت می‌شود اما ناگهان تعجب می‌کند؛پس نمازها و عمره‌ها چه شد؟میگویند دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی! جوان عزیز اگر می‌خواهی به جایی برسی از خانه‌تان شروع کن! اگر دل خواهرت را شکستی، دل مادروپدر را شکستی، برو درستش کن. از خانه شروع کنید. ✔️ اهل قسم نیستم ولی مجبورم، دلم می‌سوزد. خانم‌ها،آقایان! بشنوید! به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمی‌آید، خودتان را معطل نکنید. هی اوقات تلخی راه می‌اندازد، عصبانی می‌شود، بعد هم میخواهد بشود زبدةالعارفین؛ یک‌بار این قسم را خوردم که تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی‌آید. ✔️ خدا گناه «آبرو بردن» را سخت میبخشد. امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «کسی که آبروی مردم را نریزد، خداوند از گناهان او صرف‌نظر خواهد كرد.» اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند! فکرنکنید همه از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مقدس را می‌آورند جهنم به سبب اينكه آبرو میبردند! اسلام خواهان حفظ آبروی افراد است. ✔️ خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه می رسد، می‌گوید تصادفی را دیدم! نمی‌خواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم این‌ها را رعایت کنید؛ ضربه‌هایی به خانواده زده می‌شود که جبران نمی‌شود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچه‌ها آرامش دهید. ✔️ مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند ✔️ صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند، یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند، یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع کنیم. اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی. ✾📚 @Dastan 📚✾
دزد سر گردنه.mp3
1.13M
🎧تاثیر معنویت ملا حسین قلی همدانی بر یک راهزن 🎙️حجت الاسلام ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴حیله های شیطان در لحظه مرگ انسان! ✳️موقعى که انسان در حال احتضار قرار مى گیرد ونزدیک است جان از بدنش مفارقت کند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى کنند تا با حیله هاى مختلف ایمان او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است . 💠وارد شده است : انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از این فرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى کند و ظرف پر از آب سرد و گوارایى را در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حرکت مى دهد. 🔅محتضر در حالى که شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشامم . 🔥شیطان در جواب او مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حرکت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى کند. 🔥شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ایمانش عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و کافر از دنیا مى رود. 💥در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شکند و مى گوید: من کار خود را کردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانش ثابت و محکم باشد کلام شیطان را رد مى کند و به او توجهى نمى نماید. 🔵اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان نگردد: ✨به بندگان خدا ستم روا ندارد، ✨دعاى عدلیه را زیاد بخواند، ✨اعتقاد خود را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محکم کند. ✨ نمازهاى خود را ضایع نکند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند. 🌺از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آنها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود "ملک الموت " آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید. 🔥حتی شیطان ممکن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اکنون مرا به واسطه آن عذاب مى کنند.سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین کنند و اعتقادات را به وى تذکر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشکار براى انسان است! 📚انسان از مرگ تا برزخ,نعمت الله صالحى حاجى آبادى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ميلاد سعادت بخش مورّخين و محدّثين بسيارى در كتاب هاى خود آورده اند: حكيمه دختر امام محمّد جواد و عمّه امام حسن عسكرى عليهماالسلام حكايت كند: روزى منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام بودم ، چون خورشيد غروب كرد، از جاى برخاستم تا به منزل خودمان بروم . امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: اى عمّه ! امشب را در منزل ما باش ، در اين شب نوزادى كريم و عزيز به دنيا مى آيد، نوزادى كه خداوند زمين را به وسيله او حيات مى بخشد، او حجّت خداوند متعال خواهد بود. چون نگاهى به مادرش نرجس كردم ، آثار حمل در او نديدم ؛ وقتى موضوع را براى امام حسن عسكرى عليه السلام اظهار داشتم ، حضرت فرمود: نزديك طلوع فجر وعده الهى ، عملى خواهد شد و سپس افزود: داستان حمل و زايمان او همانند حضرت موسى عليه السلام مخفى و ناگهانى است . آن روز را روزه بودم ، بعد از نماز مغرب و عشاء در منزل حضرت افطار كردم و در رختخواب دراز كشيدم ، نيمه شب براى نماز شب برخاستم ، نرجس ‍ نيز بلند شد و نماز شب خواند، حضرت مرا صدا كرد و فرمود: اى عمّه ! مشيّت الهى نزديك است . بعد از آن مشغول قرائت قرآن گشتم ، ناگهان نرجس ناله اى كرد، سريع نزد او رفتم ، و ملاّفه اى روانداز روى آن مخدّره انداختم و پس از ساعتى كوتاه صدائى شنيدم ، همين كه ملاّفه را كنار زدم ، چشمم افتاد به نوزادى كه در حال سجده بود. او را در بغل گرفتم ، بسيار تميز و خوشبو بود، در همين بين امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: اى عمّه ! فرزندم را بياور. هنگامى كه نوزاد خود را در برگرفت ، اظهار داشت : اى عزيزم ! سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و با زبان فصيح گفت : ((أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له ، و أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه ))، سپس نام يازده امام را يكى پس ‍ از ديگرى بر زبان آورد و بر آن ها صلوات و تحيّت فرستاد. چون صبح شد خدمت امام حسن عسگرى عليه السلام آمدم تا نوزاد را بار ديگر بنگرم ولى او را نيافتم ، گفتم : اى مولاى من ! نوزاد عزيز كجاست ؟ فرمود: همان طور كه حضرت موسى عليه السلام به وديعه رفت ، نوزاد ما هم به وديعه رفته است . و چون روز هفتم شد و بر آن حضرت وارد شدم ، فرمود: اى عمّه ! نوزادم را بياور، وقتى به اتاق درونى رفتم ، نوزاد را مشاهده كردم و او را در بغل گرفته و بوسيدم . همين كه او را نزد پدر بزرگوارش آوردم ، همانند روز اوّلى كه به دنيا آمده بود، شهادتين را گفت ، پس از آن امام عسكرى عليه السلام زبان مبارك خود را در دهان نوزاد عزيز قرار داد و نوزاد، زبان پدر را همانند شير و عسل مى مكيد. پس از آن ، امام عليه السلام فرمود: عزيزم ! سخن بگو. نوزاد مجدّدا، همانند قبل پس از شهادتين ، يكايك ائمّه عليهم السلام را نام بُرد و صلوات و سلام بر آن ها فرستاد. سپس اين آيه شريفه قرآن را تلاوت نمود: وَ نُريدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاْ رْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ وَ نُمَكِّنَ لَهْمُ فِى الاْ رْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ.(1) و بعد از آن ، نام كتاب هائى را كه بر حضرت شيث ، ابراهيم ، ادريس ، نوح ، هود، صالح ، موسى و عيسى عليهم السلام نازل شده بود، بر زبان شيرين و مبارك خويش جارى نمود.(2) 📚1- سوره قصص : آيه 5. 2- تلخيص از: إكمال الدّين : ص 424 - 426، غيبت طوسى : ص 141، إعلام الورى طبرسى : ج 2 ص 215، اءعيان الشّيعة : ج 2، ص 45 - 46، ينابيع المودّة : ج 3 ص 301، عيون المعجزات : ص 142 و مجموعه نفيسه : ص 242 با اين تفاوت كه نام مبارك 14 معصوم را بترتيب بيان فرموده است ؛ و ما بجهت اختصار و روشن بودن ، فقط به اشاره بسنده نموديم . ✾📚 @Dastan 📚✾
پسری پدرش را برای غذای شب به رستوران برد. پدر که خیلی پیر و ضعیف شده بود، غذایش را درست نمیتوانست بخورد و بروی لباسش میریخت. تمامی افراد موجود در رستوارن با حقارت بسوی مرد پیر مینگریستند، و پسرش هم خاموش بود. پس از اینکه غذایشان تمام شد، پسر که هیچ خجل هم نشده بود، به آرامی پدرش را به دستشویی برد، لباسش را تمیز کرد، موهایش را شانه زد و عینک‌هایش را نیز تنظیم کرد و بیرون آورد. تمامی افراد موجود در رستوران متوجه آن دو بودند و با حقارت بسوی هر دو مینگریستند. پسر پول غذا را پرداخت و با پدر راهی دروازه خروجی شد. درین وقت، یک پیرمرد دیگری از جمع حاضرین صدا کرد؛ . پسر آیا فکر نمیکی چیزی را پشت سر گذاشته ای؟ . پسر پاسخ نداد؛ نخیر جناب. چیزی باقی نگذاشته ام. آن مرد پیر گفت: بله، پسر. باقی گذاشته ای. درسی برای تمامی پسران و امیدی هم برای همه پدران. یک نوع خاموشی مطلق بر تمامی رستوران حاکم شد! ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸هرچند که رسم است بگویند 🍃تبریک پسر را به پدرها 🌸میلاد پدر، بر تو مبارک 🍃ای آمدنت رأسِ خبرها ✨مولاجان... 🌱ولادت سراسر نور پدر بزرگوارتان حضرت (علیه السلام) را به شما و تمام عالمیان و عرشیان تبریک میگوئیم... ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆فرق بين شيعه و دوست در كتاب تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام و نيز در كتاب مرحوم قطب الدّين راوندى - به نقل از دو نفر از راويان حديث به نام يوسف بن محمّد و علىّ بن سيّار - آمده است : شبى از شب ها به محضر مبارك حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شديم . همچنين والى شهر كه علاقه خاصّى نسبت به حضرت داشت ، به همراه شخصى كه دست هاى او را بسته بودند، وارد منزل امام عليه السلام شد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! اين شخص را از دكّان صرّاف در حال سرقت و دزدى گرفته ايم . و چون خواستيم او را همانند ديگر دزدان شكنجه و تأديب كنيم ، اظهار داشت كه از شيعيان حضرت علىّ عليه السلام و نيز از شيعيان شما است و ما از تعذيب او خوددارى كرديم و نزد شما آمديم تا ما را راهنمائى و تكليف ما را نسبت به اين شخص روشن بفرمائى . حضرت فرمود: به خداوند پناه مى برم ، او شيعه علىّ عليه السلام نيست ، او براى نجات خود چنين ادّعائى را كرده است . سپس والى آن سارق را از آن جا بُرد و به دو نفر از مأمورين خود دستور داد تا آن سارق را تعذيب و تأديب نمايند، پس او را بر زمين خوابانيدند و شروع كردند بر بدنش شلاّق بزنند؛ ولى هر چه شلاّق مى زدند روى زمين مى خورد و به آن سارق اصابت نمى كرد. بعد از آن ، والى مجدّدا او را نزد امام حسن عسكرى عليه السلام آورد و گفت : ياابن رسول اللّه ! بسيار جاى تعجّب است ، فرمودى كه او از شيعيان شما نيست ، اگر از شيعيان شما نباشد پس لابدّ از شيعيان و پيروان شيطان خواهد بود و بايد در آتش قهر خداى متعال بسوزد. و سپس افزود: با اين اوصاف ، من از اين مرد معجزه و كرامتى را مشاهده كردم كه بسيار مهمّ خواهد بود، هر چه ماءمورين بر او تازيانه مى زدند بر زمين مى خورد و بر بدن او اصابت نمى كرد و تمام افراد از اين جريان در تعجّب و حيرت قرار گرفته اند. در اين موقع امام حسن عسكرى عليه السلام به والى خطاب نمود و فرمود: اى بنده خدا! او در ادّعاى خود دروغ مى گويد، او از شيعيان ما نيست ، بلكه از محبّين و دوستان ما مى باشد. والى اظهار داشت : از نظر ما فرقى بين شيعه و دوست نمى باشد، لطفا بفرمائيد كه فرق بين آن ها چيست ؟ حضرت فرمود: همانا شيعيان ما كسانى هستند كه در تمام مسائل زندگى مطيع و فرمان بر دستورات ما باشند و سعى دارند بر اين كه در هيچ موردى معصيت و مخالفت ما را ننمايند. و هر كه خلاف چنين روشى باشد و اظهار علاقه و محبّت نسبت به ما نمايد دوست ما مى باشد، نه شيعه ما. سپس امام عليه السلام به والى فرمود: تو نيز دروغ بزرگى را ادّعا كردى ، چون كه گفتى معجزه ديده ام ؛ و چنانچه اين گفتار از روى علم و ايمان باشد مستحقّ عذاب جهنّم مى باشى . بعد از آن ، حضرت در توضيح فرمايش خود افزود: معجزه مخصوص انبياء و ما اهل بيت عصمت و طهارت مى باشد، براى شرافت و فضيلتى كه ما بر ديگران داريم و نيز براى اثبات واقعيّات و حقايقى كه از طرف خداوند متعال به ما رسيده است . در پايان ، امام عسكرى عليه السلام به آن مرد - متّهم به سرقت - خطاب نمود و فرمود: بايد شيعه علىّ عليه السلام در تمام امور زندگى ، شيعه و پيرو او - و ديگر اهل بيت رسالت - باشد و ايشان را در هر حال تصديق نمايد؛ و نيز بايد سعى نمايد كه هيچ گونه تخلّفى با ايشان نداشته باشد و خلاصه آن كه در همه امور، خود را هماهنگ و مطيع ايشان بداند. 📚تفسير الا مام العسكرى عليه السلام : ص 316، ح 161، الخرايج و الجرايح : ج 2، ص 684، ح 3، مدينة المعاجز: ج 7، ص 2579. ✾📚 @Dastan 📚✾