eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«نصیحت امام خمینی(ره)» 📹آیت الله العظمی جوادی آملی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍ خدا یاور همه‌مان باشد 🔹با اهل معرفتی افت‌وخیز داشتم که هیچ‌گاه از او نشنیدم به کسی در زمان سختی بگوید: خدا یاورتان باشد. 🔸همیشه می‌گفت: خدا یاور همه‌مان باشد. 🔹در این دعای او ظرافت بسیار خاصی یافتم. 🔸اگر می‌گفت: خدا یاورتان باشد، نوعی نفس خود، به خدا شریک کرده بود که در دعای خویش، خود را از یاری خدا بی‌نیاز دیده بود. 🔹پس دعای خود جمع می‌بست که مبادا نفسش، خودش را از یاری خدا بی‌نیاز بیند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دو جلسه مذاكره در نصف شب عاشورا از حضرت زينب (ع ) نقل شده فرمود: نيمه شب عاشورا به خيمه برادرم حضرت عباس (علیه السلام ) رفتم ، ديدم جوانان قمر بنى هاشم كنار او حلقه زده اند و آنحضرت مثل شير ضرغام نشسته و با آنها مذاكره مى كند و به آنها مى فرمايد: اى برادرانم و اى پسر عموهايم ! فردا هنگامى كه جنگ با دشمن شروع شد، شما بايد پيشقدم شويد و به عنوان نخستين افراد به ميدان برويد، تا مبادا مردم بگويند بنى هاشم ما را به يارى دعوت كردند ولى زندگى خود را بر مرگ ما ترجيح دادند. جوانان بنى هاشم با كمال اشتياق گفتند: ما مطيع فرمان تو هستيم . زينب (سلام الله علیها ) مى گويد: از آنجا كه به خيمه حبيب بن مظاهر رفتم ديدم اصحاب (غير بنى هاشم ) را به دور خود جمع كرده و با آنها سخن مى گويد: از جمله مى فرمايد: اى ياران ، فردا كه جنگ شروع شد، شما بايد نخستين افرادى باشيد كه به ميدان رزم برويد، مباد بگذاريد بنى هاشم زودتر از شما به ميدان بروند، زيرا بنى هاشم ، سادات و بزرگان ما هستند، ما بايد خود را فداى آنها كنيم . اصحاب گفتند: القول قولك : سخن تو درست است و به آن وفا كردند و زودتر از قمر بنى هاشم به ميدان رفته و پس از رزم ، به شهادت رسيدند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
. آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی دام ظله : ✳️حاج آقا سید حسن فرید اراکی می‌فرمود: 🔸 صاحب جواهر نذر کرده بود، خداوند به او سلامتی بدهد تا جواهر را بنویسد و بعد از آن اگر خدا خواست از دنیا برود. 🔹 صاحب جواهر می‌فرمود: درخواست من مستجاب شد، ولی من نمی‌خواهم بمیرم. لذا ایشان یک ورق از جواهر را گرو نگه داشت. 🔸 بعد از چند سال صاحب جواهر گفت: مثل اینکه من رفتنی هستم چون دیگر هیچ تعلّقی به دنیا ندارم. سپس آن یک ورق را نوشت و بعد از مدّت کوتاهی از دنیا رفت. 🔹 حاج آقا حسن در ادامه فرمود: من الآن همان حالت را دارم. ایشان هم در همان بیماری از دنیا رفت. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷زهرا صالحی، دختر شهید سید مجتبی صالحی می گوید: آخرین روزهای سال ٦٢ بود كه خبر شهادت پدرم به ما رسید. بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یادبود به زادگاه پدرم، خوانسار، رفتند و من هم بعد از هفت روز برای اولین بار به مدرسه رفتم. 🌷همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: «والدین باید امضاکنند.» آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید برنامه مرا امضا کند، به خواب رفتم. 🌷با گریه خوابم برد. پدرم را دیدم که مثل همیشه خندان و پُر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت: «زهرا! آن نامه را بیار تا امضا کنم.» گفتم: «کدام نامه؟» گفت: «همان نامه ای که امروز توی مدرسه به تو دادند.» 🌷برنامه را آوردم، اما هر خودکاری که برمی داشتم تا به پدرم بدهم قرمز بود. چون می دانستم پدرم با قرمز امضا نمی کند، بالاخره یک خودکار آبی پیدا کردم و به او دادم و پدرم شروع کرد به نوشتن. 🌷صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم، از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن برنامه افتاد. باورم نمی شد! اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات برنامه، دست خط پدرم بود که به رنگ قرمز نوشته بود: «این جانب نظارت دارم. سیدمجتبی صالحی» و امضا کرده بود. ناگهان خواب شب گذشته به یادم آمد و... 🌷این رویداد بزرگ با بررسی دقیق کارشناسان و تطبیق امضای شهید قبل از شهادت مورد تایید قرار گرفت و به اثبات رسید. هم اکنون این سند زنده در کنار صدها اثر زنده دیگر از شهدا، در موزه شهدا در خیابان طالقانی تهران در معرض دید بازدیدکنندگان است. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅ ✾📚 @Dastan 📚✾
خدایا شکرت... گاهی نمی‌دونم چطور لحظه هام رو می‌چینی می‌خوای چی رو بهم ثابت کنی اما من بهت اعتماد دارم... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و درود بر شما مهربانان🕊 روزتـون بـخیر و نیکی سبدی از پر طاووس سفید🕊 خرمنی سبز به پهنای جهان گنجی انباشته از عشق نهان🕊 دستـه گـلی از رنگ نیـاز هـمه تـقدیم شمـا دلتون شاد و لبتون پر خـنده بـاد🕊 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شرورتر از فرعون در احاديث آمده است : لتكونن فى هذه الامه رجل يقال له الوليد و هو شر من فرعون ؛ در اين امت مردى خواهد بود كه او را وليد گويند و او از فرعون بدتر است . بنا به نظر علما اين شخص همان وليد بن يزيد بن عبدالملك است كه به وليد فاسق مشهور است زيرا حوضى ساخته بود كه آن را از شراب پر مى كرد و خودش را در آن مى انداخت و هر چه مى خواست مى خورد. فسق و كفر او به حدى بود كه حتى رسالت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را هم تكذيب مى كرد چنان كه مى گويد: تلعب بالخلافه هاشمى بلا وحى اتاه و لا كتاب((اين مرد هاشمى با خلافت بازى كرد، نه وحى به او رسيد و نه كتابى از آسمان آورد)). روزى به عنوان تفاءل قرآن مجيد را گشود و اين آيه كريمه در اول صفحه بود: و استفتحوا و خاب كل جبار عنيد. ((و گشودند و هر كه جبار عنيد بود زيانكار شد)). وليد از اين تفاءل بسيار ناراحت و خشمگين شد و قرآن را به كنارى انداخت و صفحات مباركه آن را هدف تير قرار داد و اين شعر را سرود: تهددنى بجبار عنيد فها انا ذاك جبار عنيداذا ما جئت ربك يوم حشر فقل يا رب مزقنى الوليد((اى قرآن تو مرا تهديد مى كنى كه جبار عنيدم ، بله من همان جبار عنيدم ، وقتى كه در روز حشر پيش خداوندت آمدى بگو اى خدا مرا وليد پاره پاره كرد)). اين اعمال وليد نشان مى دهد كه او اصلا به اسلام و پيغمبر و قرآن عقيده نداشت به طورى كه نوشته اند او را معلمى بود كه مذهب مانى داشت و وليد را هم تحت تاءثير عقايد خود قرار داده بود و او هم به مذهب مانى متمايل شده بود. يكى ديگر از اعمال ننگين او اين بود كه شبى در اثر كثرت شرابخوارى با كنيزى هم بستر شده بود و سحرگاهان كه موقع نماز جماعت بود عمامه خود را بر سر كنيز نهاد و عبايش را به دوش او انداخت و دستور داد كه صورت خود را بپوشاند و به جاى او به محراب رفته و نماز جماعت بخواند. كنيز آلوده دامن ، با همان حالت مستى و جنابت ، اطاعت امر نمود و به مسجد رفت و براى آن مردم بدبخت نماز خواند و چون خيلى روشن نشده بود كسى متوجه قضيه نشد ولى پس از قتل وليد اين راز آشكار شد و مردم شام تازه فهميدند كه در يك نماز صبح به كنيز مست وليد اقتدا كرده اند. چون كفر و زندقه و فساد وليد براى همه كس روشن شده بود حتى برادران و عموزادگان و ساير افراد بنى اميه او را مذمت مى كردند لذا مردم دمشق از اعمال ننگين او به ستوده آمدند و در قصر خلافت او را تكه تكه كرده و سرش را هم به نيزه زدند و در شهر گردش دادند و تن منحوسش را هم در همان قصر به خاك سپردند 📚عاقبت و كيفر گناهكاران، سيد جواد رضوى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔔 نذر قربانی به نیت سلامتی حضرت بقیه الله الاعظم و نائب الامام حضرت آیت الله خامنه‌ای، خادمین و رزمندگان جبهه مقاومت ❗️پول جمع‌آوری شده به دوستان جهادی حاضر در لبنان انتقال داده شده و گوشت قربانی هر روز در بین عزیزان لبنانی مستقر در لبنان یا سوریه توزیع یا در پخت غذا برای آ‌ن‌ها مصرف می‌شود 🤝 مشارکت در نذر قربانی از طریق👇 💳|
6273 8170 1011 6493
(بنام گروه جهادی علی یاوران) روی شماره بزنید کپی می‌شود. 📢گزارش قربانی هر روز در کانال علی یاوران بارگذاری میشود 💠 گروه جهادی فرهنگی علی یاوران https://eitaa.com/ali_yavaran
21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖌 سی تفسیر کوتاه قرآن کریم در بیان رهبر انقلاب 📍قسمت بیست و پنج 📚 موضوع: رحمت پیامبر 📖تفسیر آیه ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف 🗓۱۳۹۶/۰۹/۱۵ ✾📚 @Dastan 📚✾
گفتم : كاغذ ندارم . گوشه كفنم را گرفت و گفت : اين كاغذت ، بنويس ! گفتم : قلم ندارم . گفت : انگشت سبابه ات قلم تو است . گفتم : مركب ندارم . گفت : آب دهانت مركب تو است . آنگاه او هر چه مى گفت ، من مى نوشتم ، همه اعمال كوچك و بزرگ را گفت و من نوشتم ... سپس نامه عملم را مهر كرد و پيچيد و به گردنم انداخت ، آنقدر سنگين بود گويى كه كوههاىدنيا را به گردنم افكنده اند! آنگاه فرشته منبه رفت ، فرشته نكير منكر آمد از من سؤالاتى نمود، من به لطف خدا همه سؤال هاى نكير و منكر را درست جواب دادم ، آن وقت مرا به سعادت و نعمتها بشارت داد و مرا در قبر خوابانيد و گفت : راحت بخواب ! آنگاه از بالاى سرم دريچه اى از بهشت برويم باز كرد و نسيم بهشتى در قبرم مى وزد. تا چشم كار مى كرد قبرم وسعت پيدا كرد. سپس كلمه شهادتين را بر زبان جارى كرد و گفت : اى كسى كه اين سؤال را از من كردى سخت مواظب اعمال خويش باش ! كه حساب خيلى مشكل است ! و سخنش قطع شد. سلمان گفت : مرا از تابوت بيرون آريد و تكيه دهيد، آنها چنين كردند. نگاهى به سوى آسمان كرد و گفت : اى كسى كه اختيار همه چيزها به دست توست ، به تو ايمان دارم و از پيامبرت پيروى كردم و كتابت را نيز قبول دارم ...آنگاه لحظات مرگ سلمان فرا رسيد و اين مرد پاك چشم از جهان فرو بست . ‌سلمان فارسی ایرانی، از جلیل‌ القدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) و از شیعیان خاص و یاران امیر المومنین امام علی (علیه‌السّلام) می‌باشد که به بالاترین درجه‌های ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) بود با این وجود مورد بازخواست خلیفه قرار می گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سالگی تا سیصد پنجاه سالگی در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن و در کشور عراق به خاک سپرده شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 کشته شدن طلحة و زُبیر 🔹 «طلحه» از طایفه قریش است. پدرش عبیدالله بن عثمان و از پیشگامان در اسلام بود و در جنگهاى اسلامى شرکت داشت. «زبیر» نیز فرزند عوام و مادرش صفیه عمه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. او در پانزده سالگى اسلام را پذیرفت. او جزو مهاجران حبشه بود و سپس به مدینه آمد. 🔸 جاه طلبى طلحه سبب شد که آتش جنگ را بر ضدّ امام على علیه السلام افروخت و جنگ جمل را به راه انداخت. سرانجام به هدف خود که رسیدن به مقام خلافت بود، نرسید و در جنگ جمل کشته شد. 🔹 زبیر نیز بر اثر جاه طلبى و شاید وسوسه هاى طلحه در پایان کارش از مسیر حق منحرف شد. بیعتش را با امام على شکست و تسلیم خواسته هاى نفسانی خود شد. پیش از آغاز جنگ، با نصایح امام متوجه اشتباه خود شد و از جنگ کناره گیرى کرد و به یکى از بیابانهای اطراف رفت که در آنجا به دست مردى به نام «ابن جرموز» کشته شد. 🔸 بعد از پایان جنگ، امام على ع از کنار کشته زبیر گذشت و فرمود: «این همان کسى است که بیعت مرا شکست و آتش فتنه را در امّت اسلامى روشن ساخت و مردم را براى کشتن من و خاندانم، دعوت کرد». تاریخ کشته شدن طلحه و زبیر ۱۰ جمادی الاول سال ۳۶ قمری می باشد. ✾📚 @Dastan 📚✾