طلب همسر از امام رضا علیه السلام
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃
#داستان_امامان
#امام_رضا علیه السلام
یکی از رفقا می گفت : قصد ازدواج داشتم گفتم برم مشهد و از امام رضا (ع) یه زن خوب بخوام رفتم حرم و درخواستمو به آقا گفتم شب شد و جایی واسه خوب نداشتم هر جای حرم که میخوابیدم خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که " آقا بلند شو .... " متوجه شدم کنار پنجره فولاد یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن کسی هم کاری به کارشون نداره . رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و تااا صبح راحت خوابیدم ...
صبح شد پارچه رو وا کردم پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم ...چشتون روز بد نبینه یهو یکی داد زد : آی ملت ...شفا گرفت ...
به ثانیه نکشید ریختن سرم و نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان ... مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تائید کنن
آقا بیخیال شفا کدومه ؟!
خوابم میومد جا واسه خواب نبود رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم ...همین ...
تا اینو گفتم یه چک خوابوند در گوشم و گفت : تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی ...خیلی دلم شکست رفتم در پنجره فولاد و با بغض گفتم : آقا دست درد نکنه ... دمت گرم ...زن که بهمون ندادی هیچ یه کشیده آب دار هم خوردیم .
همینطور که داشتم نق میزدم یهو یکی زد رو شونمو گفت سلام پسرم مجردی ؟ گفتم آره
"من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت ...
خلاصه تا این که شدیم دوماد این حاج آقا
بعد ازدواج با خانومم اومدیم حرم از آقا تشکر کردم و گفتم آقا ما حاضریما ... یه سیلی دیگه بخوریم و یه زن خوب دیگه بهمون بدیا ....
@Dastan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#حکایت #داستان_امامان
🌿🌿
محمد بن ابي العلاء مي گويد:
شنيدم يحيي بن اكثم چنين مي گفت:
روزي از امام جواد عليه السلام مسائل مختلفي را سؤال كردم و همه را پاسخ داد.
به حضرت گفتم: به خدا سوگند! مي خواهم چيزي را از شما بپرسم، ولي شرم مي كنم.
امام فرمود: «أنا أخبرك قبل أن تسألني، تسألني عن الامام»؛
بدون آن كه تو سؤال كني من پاسخ مي دهم.
مي خواهي بپرسي امام كيست؟
گفتم: آري، به خدا سوگند! سؤال من همين است.
حضرت فرمود: امام منم.
عرض كردم: نشانه اي بر اين ادعا داريد؟
در اين هنگام عصايي كه در دست آن حضرت بود، به سخن آمد و گفت: او مولاي من و امام زمان و حجت خدا است.
«فكان في يده عصا، فنطقت فقالت انه مولاي امام هذا الزمان و هو الحجة».
كافي،ج1،ص353
☎️ @Dastan
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃
#حکایت #داستان_امامان
شیفته خوشگل ها نشد
🌺🌺🌺
محمّد بن ریّان - که یکی از علاقه مندان به ائمّه اطهار علیهم السلام است - حکایت کند :
ماءمون - خلیفه عبّاسی - در طیّ حکومت خویش ، نیرنگ و حیله های بسیاری به کار گرفت تا شاید بتواند امام محمّد تقی علیه السلام را در جامعه بدنام و تضعیف کند .
لیکن او هرگز به هدف شوم خود دست نیافت ، به این جهت نیرنگ و حیله ای دیگر در پیش گرفت .
روزی به ماءمورین خود دستور داد تا امام جواد علیه السلام را احضار نمایند؛ و از طرفی دیگر نیز دویست کنیز زیبا را دستور داد تا خود را آرایش کردند و به دست هر یک ظرفی از جواهرات داد ، که هنگام نشستن حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام در جایگاه مخصوص خود ، بیایند و حضرت را متوجّه خود سازند .
وقتی مجلس مهیّا شد و زن ها با آن شیوه و شکل خاصّ وارد شدند ، حضرت کوچک ترین توجّهی به آن ها نکرد .
چند روزی بعد از آن ، ماءمون شخصی به نام مخارق - که نوازنده و خواننده و به عبارت دیگر دلقک بود و ریش بسیار بلندی داشت - را به حضور خود فرا خواند .
@Dastan
هنگامی که مخارق نزد ماءمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت : ای خلیفه ! هر مشکلی را که در رابطه با مسائل دنیوی داشته باشی ، حلّ خواهم کرد .
و سپس آمد و در مقابل امام محمّد جواد علیه السلام نشست و ناگهان نعره ای کشید ، که تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول نوازندگی و ساز و آواز شد .
آن مجلس ساعتی به همین منوال سپری گشت ؛ و حضرت بدون کم ترین توجّهی سر مبارک خویش را پائین انداخته بود و کوچک ترین نگاه و اعتنائی به آن ها نمی کرد .
پس نگاهی غضبناک به آن دلقک نوازنده نمود و سپس با آوای بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود :
( اتّق اللّه یا ذالعثنون ) از خدا بترس ؛ و تقوای الهی را رعایت نما .
ناگهان وسیله موسیقی که در دست مخارق بود از دستش بر زمین افتاد و هر دو دستش نیز خشک شد؛ و دیگر قادر به حرکت دادن دست هایش نبود .
و با همین حالت شرمندگی از آن مجلس ، و از حضور افراد خارج گشت ؛ و به همین شکل - فلج و بیچاره - باقی ماند تا به هلاکت رسید و از دنیا رفت .
و چون ماءمون علّت آن را از خود مخارق ، جویا شد ، که چگونه به چنین بلائی گرفتار شد ؟
مخارق در جواب ماءمون گفت : آن هنگامی که ابوجعفر ، محمّد جواد علیه السلام فریادی بر من زد ، ناگهان چنان لرزه ای بر اندام من افتاد که دیگر چیزی نفهمیدم ؛ و در همان لحظه ، دست هایم از حرکت باز ایستاد؛ و در چنین حالتی قرار گرفتم
@Dastan
إ ثبات الهداة : ج 3 ، ص 332 ، ح 7
مدینة المعاجز : ج 7 ، ص 303 ، ح 32
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#داستان_امامان
مردى خدمت على عليه السلام آمد و عرض كرد:
يا اميرالمؤمنين من حاجتى دارم .
حضرت فرمود:
حاجتت را روى زمين بنويس ! زيرا كه من گرفتارى تو را آشكارا در چهره تو مى بينم و لازم نیست بیانش کنی!
مرد روى زمين نوشت .
” انا فقير محتاج ” من فقيرى نيازمندم .
على عليه السلام به قنبر فرمود:
با دو جامه ارزشمند او را بپوشان .
مرد فقير پس از آن ، با چند بيت شعر از اميرالمؤمنين عليه السلام تشكر نمود.
حضرت فرمود: يكصد دينار نيز به او بدهيد!
بعضى گفتند:
يا اميرالمؤمنين او را ثروتمند كردى !
على عليه السلام فرمود:
من از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
مردم را در جايگاه خود قرار دهيد و به شخصيتشان احترام بگذاريد. آنگاه فرمود:
من براستى تعجب مى كنم از بعضى مردم ، آنان بردگان را با پول مى خرند ولى آزادگان را با نيكى هاى خود نمى خرند.
نيكى ها انسان را برده و بنده مى كند.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
برو #معرفت یاد بگیر
#داستان_امامان
🍃 شخصى به نام حسن بن عبداللّه ، فردى زاهد و عابد بود و مورد توجّه عامّ و خاصّ قرار داشت .
☘ روزى وارد مسجد شد، امام موسى كاظم عليه السلام نيز در مسجد حضور داشت ، همين كه حضرت او را ديد فرمود: نزد من بيا.
🔱 چون حسن بن عبد اللّه خدمت امام عليه السلام آمد، حضرت به او فرمود: اى ابوعلىّ! حالتى كه در تو هست ، آن را بسيار دوست دارم و مرا شادمان كرده است و تنها نقص تو آن ست كه شناخت و معرفت ندارى ، لازم است آن را جستجو كنى و بيابى .
💜 حسن اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، معرفت چيست و چگونه به دست مى آيد؟
♨️ فرمود: برو نسبت به مسائل دين فقيه شو و اهل حديث باش .
حسن توضيح خواست كه از چه كسى معرفت بياموزم ؟
🔆 حضرت فرمود: از فقهاء و دانشمندان اهل مدينه بياموز، و چون مطلبى را فراگرفتى ، آن را نزد من آور تا راهنمائيت كنم .
🔆 حسن بن عبداللّه حركت نمود و مسائلى را از علماء فراگرفت و نزد حضرت باز گشت ، وقتى حضرت چنين حالتى را از او ديد، فرمود: برو معرفت را فراگير و آن را بشناس .
❗️ اين حركت چند بار تكرار شد، تا آن كه روزى امام موسى كاظم عليه السلام در مزرعه اش بود، حسن با حضرت ملاقات كرد و گفت : فرداى قيامت در پيشگاه خداوند بر عليه تو شكايت مى كنم ، مگر آن كه مرا بر شناسائى حقيقت معرفت ، هدايت و راهنمائى كنى ؟
💢 بعد از آن ، امام عليه السلام فرمود: اوّلين امام و خليفه رسول اللّه اميرالمؤمنين علىّ عليه السلام است ؛ و سپس امام حسن ، امام حسين ، امام علىّ ابن الحسين ، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق (صلوات اللّه و سلامه عليهم ).
❓حسن گفت : يا ابن رسوال اللّه ! امام امروز كيست ؟
🔱 حضرت فرمود: من امام و حجّت خدا هستم .
گفت : آيا دليل و نشانه اى دارى كه با آن استدلال كنم ؟
🌳 فرمود: نزد آن درخت برو، و بگو كه موسى بن جعفر مى گويد: حركت كن و به سوى من بيا.
🌴 حسن گويد: به خداوند قسم ، چون نزديك درخت آمدم ؛ و پيام حضرت را رساندم ، ديدم زمين شكافت و درخت به سوى حضرت حركت كرد تا آن كه جلوى آن بزرگوار آمد و ايستاد، سپس امام عليه السلام به درخت اشاره نمود: برگرد، پس آن درخت برگشت
📗 اصول كافى : ج 1، ص 286، ح 8،
📗 الثّاقب فى المناقب : ص 455، ح 383،
📗 خرائج : ج 2، ص 650، ح 2
📗 إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 18
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#داستان_امامان
ابوبصیر نقل کرده است:
روزی به امام کاظم عرض کردم که امام زمان را چگونه می توان شناخت؟
امام فرمود: امام زمان را به چند چیز می توان شناخت.
یکی از آنها سخن گفتن امام به هر زبانی است.
در حال صحبت بودیم که مردی از جانب خراسان آمد و پس از سلام شروع به صحبت کردن به زبان عربی کرد و حضرت پاسخ او را به زبان خراسانی داد.
مرد خراسانی گفت به خدا سوگند من به این جهت با شما به زبان عربی صحبت کردم که تصور می کردم شما زبان خراسانی نمی دانید.
اکنون می بینم که شما فصیح تر از من به زبان خراسانی صحبت می کنید.
حضرت فرمود: اگر من این زبان را بهتر از تو ندانم پس فضیلت و علم من بر تو چگونه است و چگونه مستحق خلافت و امامت هستم؟
سپس امام فرمود: کلام و زبان هیچ قبیله ای بر ما پوشیده نیست
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
🔰⚜🔰⚜🔰⚜🔰⚜🔰
#داستان_امامان
نزدیک غروب بود.
خورشید می رفت تا چون یاقوتی سرخ در دریای غروب، غوطه ور شود.
کوچه های مدینه، از شنیدن خبر ورودش جانی تازه گرفت؛ از هرکوچه صدای هلهله و شادی بلند بود.
مسلمانان مدینه، پیش از ورود پیامبر به مدینه تصمیم گرفته بودند؛ همچون ادیان دیگر روزی را برای عبادت و شکرگزاری قرار دهند.
چون می دانستند که قوم یهود در روز شنبه و نصارا روز یکشنبه اجتماع می کنند.
آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان «یَوْمَ العَرُوبَة» نامیده میشد، برای این هدف برگزیدند و به سراغ یکی از بزرگان مدینه به نام «اَسْعَد بْن زُرَارَة»، رفتند، او نماز را به جماعت بجا آورد و به آنها اندرز داد. به خاطر اجتماع مردم در این روز، یوم العروبه، روز جمعه نامیده شد.
«اسعد» دستور داد گوسفندی را ذبح کردند و غذای، همگی از همان یک گوسفند بود، چرا که تعداد مسلمانان در آن روز، بسیار کم و فقط حدود چهل نفر بود و این نخستین اجتماع مسلمین در روز جمعه بود.
پیامبر ظهر روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه شد، چهار روز در «قبا» منتظر حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س) و تعدادی از مسلمانان ماند و در این مدت مسجد قبا را بنیان نهاد، سپس روز جمعه به سوی مدینه حرکت کرد. به هنگام نماز به محله «بنی سالم بن عوف» در وادی «رانوناء» رسید و همراه مردم نماز روز جمعه را اقامه کرد و این اولین نماز جمعه ای بود که رسول خدا بجا آورد و خطبه نماز هم اولین خطبه حضرت در مدینه بود؛ رسول اکرم خطبه بلیغی ایراد فرمود که در اعماق قلوب آنان اثری بدیع گذاشت.
بعدها آیه نازل شد و نماز جمعه تشریع گردید.
از آن زمان یکی از نمازهایی که باید به جماعت خوانده شود و به تنهایی نمی توان خواند، نماز با عظمت جمعه است.
نمازی که زیباترین گردهمایی هفتگی مسلمانان و عالی ترین عبادت سیاسی هر هفته خداپرستان است. در این نماز، امام جمعه نمازگزاران را به تقوا و پاکدامنی توصیه می کند و آنها را از مسائل سیاسی و اقتصادی جهان اسلام آگاه می سازد.
نماز جمعه طبق نظر شیعیان در زمان حضور پیامبر و امام معصوم و نایب خاص او واجب عینی است، اما در زمان غیبت کبری واجب تخییری است یعنی نمازگزار میان نماز جمعه و نماز ظهر مختار است.
📗تفسیر نمونه، ج24، ص: ۱۳، ذیل آیه ۱۱سوره جمعه
📕بحار الأنوار،ج ۱۹، ص ۱۲۶٫
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
🔱🌴🔱🌴🔱🌴🔱🌴
#داستان_امامان
#یاد_مرگ
یکی از یاران امام هادی علیه السلام در حال احتضار بود و به شدت بی تابی می کرد.
حضرت به عیادت او رفتند و چون او را در آن حال دیدند فرمودند:
ای بنده خدا، چون مرگ را نمی شناسی از آن می ترسی!
آیا اگر بدنت کثیف باشد یازخمی شده باشد، دوست داری به حمام بروی وکثافتها و زخمها را شستشو دهی؟
عرض کرد: بلی فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند: مرگ همان حمام است.
و چون از آن بگذری، از هر همّ و غمّی راحت می شوی و به خوشیهائی که در انتظار توست می رسی.
📗شگفتیهای عالم برزخ، ص: 14
🆔 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#داستان_امامان
#نماز_جمعه
خشک سالی و قحطی شهر #مدینه را فرا گرفته بود .
احتیاجات اولیه ی مردم چنان گران و نایاب شده بود که مردم ، روزگار را به سختی می گذراندند .
تنها هنگامی که قافله ای تجارتی به مدینه می آمد ، مردم از ته دل خوشحال می شدند .
صدای طبل شادی و هلهله ی مردم بر می خاست ، مردم سراسیمه به قافله نزدیک می شدند و احتیاجات خود را ارزان تر از همیشه می خریدند .
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
ظهر جمعه بود .
مردم مدینه در مسجد مدینه جمع شده بودند .
پیامبر مشغول خواندن خطبه های نماز جمعه بود
در این هنگام ، ناگهان صدای هلهله از بیرون برخاست و صدای طبل شادی شنیده شد .
لحظه ای نگذشته بود که خبر به نمازگزاران مسجد رسید که کاروانی بزرگ از شام به مدینه رسیده و با خود مواد غذایی آورده است .
این خبر، صف های نماز جمعه را به هم ریخت .
نمازگزاران مسجد که هفته های سختی را گذرانده بودند ، بی اختیار به پا خاستند و به سرعت به سوی قافله حرکت کردند .
پس از مدتی ، مسجد از همهمه ای که ایجاد شده بود نجات یافت .
سکوت سنگینی بر مسجد نشست . پیامبر به صف های نماز که بسیار خلوت شده بود ، چشم دوخت .
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
فقط 8 نفر در مسجد مانده اند (يا 12 نفر) ، كه از شرمندگی سر به زیر انداخته بودند ، از جای خود تکان نخوردند .
پیامبر با آرامشی خاص گفت :
سوگند به خدایی که جانم در دست اوست اگر شما چند نفر هم از مسجد می رفتید و کسی در مسجد نمی ماند، از آسمان بر سر همه سنگ می بارید .
در اين هنگام آياتي از سوره جمعه نازل شد :
وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقينَ
هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مىشوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مىكنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزىدهندگان است
سوره جمعه / 11
📗تفسير نمونه جلد 24 صفحه 125
✂️با اندكي تصرف
🆔 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
#داستان_امامان
مردی از امام سجاد (علیه السلام) سؤالات متعددی کرد و امام به همه آنها پاسخ داد.
مرد خداحافظی کرد و هنوز از در خانه بیرون نرفته بود که با خودش گفت بهتر است تا اینجا هستم سؤالات دیگری هم بپرسم، شاید بعدها به دردم بخورند.
مرد هنوز حرفی نزده بود که امام به او گفت در کتاب مقدس انجیل نوشته شده از آنچه که نمی توانید به آن عمل کنید نپرسید،
زیرا علمی که به آن عمل نشود باعث دوری از خداوند می شود.
📘منبع: کافی، جلد ۱، حکمت ۴
🆔 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
#داستان_امامان
📚 آرزوى #جبرئيل يا هفت خصلت ممتاز
پيامبراكرم صلى الله عليه وآله وسلم به امیر المومنین على عليه السلام فرمودند:
اى على جبرئيل به من گفت:
آرزو داشتم بخاطر انجام هفت كار از جنس بشر باشم تا بتوانم آنها را انجام دهم.
1ـ در #نماز_جماعت شركت كردن
2ـ همنشينى با #علما
3ـ اصلاح و #آشتى برقرار كردن بين دو نفر كه با هم قهر هستند
4ـ محبت و نوازش نمودن نسبت به #يتيمان
5ـ #عيادت_مريض نمودن
6ـ #تشييع_جنازه كردن
7ـ در موسم حجّ به حاجيان در #مكه #آب_دادن
🌴🌴🌴🌴🌴🌱
بعد پيامبراكرم صلى الله عليه وآله وسلم به امام على عليه السلام فرمودند:
يا على در انجام اين امور جدّى و كوشا باش.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
🔅🔅⚜🔅🔅⚜🔅🔅
#داستان_امامان
امام صادق علیهالسلام زیاد از مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برای مان می گفت.
از فرج و گشایش آخر الزمان.
دلم می خواست وقت دقیقش را بدانم.
طاقت نیاوردم و از امام سوال کردم:
"پس کی فرج می رسد؟
این که خیلی طولانی شد؟"
- مهزم! هر کس برای فرج وقت تعیین کند دروغ گوست
و هر کس عجله کند هلاک می شود
فقط کسانی که مطیع و تسلیم اوامر ما باشند نجات پیدا می کنند و به ما ملحق می شوند.
(برگرفته از کتاب « تا همیشه آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)
📚 @Dastan 📚
#داستان_امامان
#اسم_شیعه_بر_هر_کسی_صادق_نیست
(توصیه میکنم حتما تا آخر بخوانید، بسیار زیبا است)
هنگامی که مأمون علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را ولیعهد خود قرار داد عده ای به در خانه آنجناب آمده اجازه ورود می خواستند.
گفتند به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کنید یک دسته از شیعیان علی (علیه السلام) می خواهند خدمت شما برسند.
در جواب آنها فرمود من مشغولم آنها را برگردانید.
فردا آمدند مانند روز قبل خود را معرفی کردند باز فرمود آنها را برگردانید تا دو ماه به همین طریق می آمدند و برمی گشتند بالاخره از شرفیابی مأیوس شدند.
روزی به دربان گفتند به آقای ما علی بن موسی (علیه السلام) بگو ما شیعه پدرت علی (علیه السلام) هستیم دشمنان به واسطه اجازه ندادن شما ما را سرزنش کردند.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
این بار برمی گردیم و از خجالت به وطن خود نخواهیم رفت زیرا تاب شماتت دشمنان را نداریم. ا
ین مرتبه اجازه فرمود داخل شدند و سلام کردند آنجناب نه جواب سلام و نه اجازه نشستن داد. همانطور ایستاده عرض کردند یابن رسول الله این چه ستمی است که بر ما روا می داری ما را خوار می گردانی بعد از این همه سرگردانی که اجازه شرفیاب شدن نمی دادی دیگر چه برای ما باقی ماند.
فرمود این آیه را بخوانید ما اصابکم من مصیبة فیما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر هر مصیبی که بر شما وارد می شود به واسطه کارهائی است که کرده اید با اینکه بسیاری از آنها را می بخشند در این عمل من از خدا و پیغمبر و علی و آباء طاهرینم (علیهم السلام) پیروی کردم آنها شما را مورد عتاب قرار دادند من نیز چنین کردم.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
عرض کردند سبب چه بود که باعث عتاب و سرزنش شدیم. فرمود چون شما ادعا می کنید ما شیعیان علی (علیه السلام) هستیم.
وای بر شما شیعیان آن آقا، حسن و حسین (علیهما السلام) و اباذر و سلمان، مقداد و عمار و محمد بن ابی بکرند.
آن کسانی که کوچکترین مخالفت نسبت به دستورات علی (علیه السلام) نکردند و مرتکب یک کار که او نهی کرده بود نشدند، اما شما می گوئید ما شیعه علی هستیم در بیشتر از کارها مخالف او هستید و نسبت به بسیاری از واجبات کوتاهی می کنید.
حقوق برادران را سبک می شمارید.
جائی که نباید تقیه نمائید می کنید و تقیه نمی کنید آنجا که باید بکنید.
اگر بگوئید دوستان و محبین آن آقائیم با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن هستیم این سخن را رد نمی کنم اما مقامی بسیار ارجمند را ادعا کردید اگر گفته خود را به وسیله کردار ثابت نکنید هلاک خواهید شد مگر رحمت خدا نجاتتان بدهد.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
عرض کردند یابن رسول الله (علیه السلام) اینک از گفته خود استغفار می کنیم و توبه می نمائیم همانطوری که شما تعلیم دادید می گوئیم، شما را دوست داریم، دوستان شما را دوست داریم دوست دوستان شما و دشمن دشمنانتان هستیم. در این هنگام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فرمود مرحبا بکم یا خوانی و اهل ودی مرحبا به شما ای برادران و دوستان من بالاتر بیائید بالاتر بیائید. پیوسته آنها را به طرف بالا می برد تا پهلوی خود نشانید آنگاه از دربان سوال کرد چند مرتبه آمدند و اجازه نیافتند. عرض کرد شصت بار. فرمود شصت مرتبه برو و سلام کن و سلام مرا نیز برسان. به واسطه استغفار و توبه ای که کردند گناهانشان محو شد و به سبب محبتی که با ما دارند سزاوار احترامند. به احتیاجات خود و خانواده شان رسیدگی کن از نظر مالی بر آنها فراوان توسعه ده برای مخارج و هدایا و تحفه و رفع احتیاجات
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#داستان_امامان
ابوبصیر نقل کرده است:
روزی به امام کاظم عرض کردم که امام زمان را چگونه می توان شناخت؟
امام فرمود: امام زمان را به چند چیز می توان شناخت.
یکی از آنها سخن گفتن امام به هر زبانی است.
در حال صحبت بودیم که مردی از جانب خراسان آمد و پس از سلام شروع به صحبت کردن به زبان عربی کرد و حضرت پاسخ او را به زبان خراسانی داد.
مرد خراسانی گفت به خدا سوگند من به این جهت با شما به زبان عربی صحبت کردم که تصور می کردم شما زبان خراسانی نمی دانید.
اکنون می بینم که شما فصیح تر از من به زبان خراسانی صحبت می کنید.
حضرت فرمود: اگر من این زبان را بهتر از تو ندانم پس فضیلت و علم من بر تو چگونه است و چگونه مستحق خلافت و امامت هستم؟
سپس امام فرمود: کلام و زبان هیچ قبیله ای بر ما پوشیده نیست
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•