eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 .... 🌷یک‌بار که برای درخواستی به سنگر یک سرهنگ رفته بودم، دیدم یک جوان سیاه سوخته موفرفری، لنگی به پایش بسته و گوشه ای نشسته. سرهنگ موقع خروج به من گفت: سرباز نمی‌خواهی؟ گفتم: چطور؟ گفت: این سرباز پایش لنگ است و نمی‌دانیم به چه کاری بگیریمش. اگر می‌توانی تو ببر و ببین به دردت می‌خورد یا نه. پایش دررفته بود و سیاه شده بود. هر واحدی او را فرستاده بودند برگشته بود؛ از واحد خمپاره، گشت شناسایی، دراگون و.... آمده بود منطقه و پایش اینطور شده بود. من گفتم: باشه خودم درستش می‌کنم. اسمش را پرسیدم. گفت: راشد نجار. بچه کلمان فارس بود. گفتم: چه شده؟ جواب داد در آموزشی اینطوری شدم. 🌷آوردم در سنگر خودمان نشاندمش. یکی بود بنام علی بیراه که هنوز هم هست. وقتی من در بمباران ترکش خوردم، انبار مرا به او تحویل دادند. پدرش ژاندارم بود و خودش هم با شکسته بندی آشنا بود. پدرش از شکسته بندهای منطقه‌شان بود. او را صدا کردم در سنگر. گفتم به پای این سرباز نگاهی بکن. وقتی دید، ناراحت شد و پرسید: چند وقت است اینطور شده؟! سرباز گفت: الان دو _ سه ماه است که اینطورم و نمی‌توانم راه بروم. گفت: چون می‌توانی تکان بدهی، نشکسته ولی دررفته است. دستی زد و گفت: من درستش می‌کنم. گفتم: چه می‌خواهی؟ گفت یک پیت ۱۸ لیتری آب جوش با یک تشت یا لگن. 🌷تا وسایل آماده شود، پرسیدم: نجار! چه کارهایی بلدی. گفت جناب سروان! شما این پای مرا درست کن، من به تمام افسران دسته‌ها ثابت می‌کنم که چه کارهایی بلدم. کوه را برایتان جابجا می‌کنم. علی بیراه آمد و جایش انداخت و گفته بود که ۴ _ ۳ روز استراحت کند، ولی ۲۴ ساعت بیشتر استراحت نکرد! از سنگرش بیرون آمد و گفت: من آماده ام؛ و بحق هم کار کرد. تِراوِرس را یک‌نفری بلند می‌کرد و می‌گذاشت روی کولش و جابجا می‌کرد. سنگر ۲ در ۲ به عمق دو متر را در ۲۰ دقیقه می‌کَند. من انبار را به او تحویل دادم. وقتی من نبودم، چون بسیار صادق بود، خیالم راحت بود که یک چوب کبریت جابجا نمی‌شود. همه اینها را که یادآوری می‌کنم شیرین است.... : رزمنده دلاور، جانباز شیمیایی ۲۵ درصد ارتش، عزیز الله فقیهی منبع: سایت فاش نیوز ✾📚 @Dastan 📚✾