eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
.... 🌷وقتی جنازه فرشاد مرعشی زاده پس از ۳۸ روز از منطقه عملیاتی بستان توسط رزمندگان به پشت جبهه آوده شد، مادرش بر بالینش حاضر گردید و با دیدن صحنه اصابت ۲ گلوله به گلوی فرزندش، غصه‌ای جانکاه وجودش را فراگرفت.... روزها گذشت و او با قاب عکس فرشاد درد دل می‌کرد که چطور تحمل آوردی ، ۲ گلوله به گلوی تو زخم وارد کرد و شهید شدی؟! 🌷"یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان قبل از اذان صبح خواب دیدم فرشاد به خانه قدیمی‌مان در شوشتر آمد و با او روبوسی کردم و ذوق زده گفتم: مادر جان همه فامیل اینجا هستند صبر کن یا الله بگویم آنها هم تو را ببینند. وقتی برگشتم او نبود با نگرانی و حسرت چند بار دور خودم چرخیدم ولی او نبود! لحظه‌ای بعد یک‌دفعه جلویم ظاهر شد. پرسیدم: کجا رفتی؟ گفت: مادر دیدی چطور در یک لحظه غیب شدم که مرا ندیدی؟ هنگام شهادت هم همینطور بود، در یک لحظه کوتاه تیر به من خورد و اصلاً رنجی احساس نکردم و شهید شدم." 🌷پس از آن خواب، دیگر مرهمی بر زخم دل مادر نهاده بودند و او با آرامشی خاص چشم در چشمان قاب گرفته‌ی فرشاد می‌دوخت. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز فرشاد مرعشی زاده 📚 کتاب "لحظه‌های آسمانی" •✾📚 @Dastan 📚✾•