eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
صبر، با همه جوانب آن، انسان را در مسیر رسیدن به کمال الهی محافظت می‌کند، و خداوند هرچه را که به او برساند، دوست دارد. از امام صادق (علیه‌السّلام) حکایت شده است: «صبر، نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است، پس همان‌گونه که اگر سر برود بدن نیز از بین می‌رود؛ اگر صبر برود ایمان نیز از بین می‌رود». و درباره پاداش صبرامام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «هر مؤمنی به بلایی گرفتار شود و بر آن بلا صبر کند، مانند پاداش هزار شهید را خواهد داشت». ☀️@Dastan1224
جوانی به محضر رسید و آن بزرگوار را به شدت مورد فحش و اهانت قرار داد. آن مرحوم همچنان ساكت بود تا او گفتارش تمام شد و رفت. سپس آیت‌الله شیرازی تعدادی هندوانه خرید و به خانه‌‌ وی فرستاد و فرمود: این جوان حرارت بدنش بالا رفته و همان سبب شده است كه آن همه دشنام و ناسزا به ما بگوید. این هندوانه‌‌ها مزاج او را خنک خواهد كرد. به این می‌‌گویند «کظم‌غیظ»؛ به جای عصبانیت به او هندوانه می‌‌دهد تا عصبانیتش فروکش کند. پس اگر عصبانی شدیم آنجا را ترک کنیم و آبی به سر و صورت خود بزنیم، وضویی بگیریم، دوری بزنیم و برگردیم. سپس اگر خواستیم جوابی بدهیم با آرامش جواب دهیم، که معمولا هم بعد آن جوابی نمی‌‌دهیم. ☀️@Dastan1224
وقتی نتوانست اربعین به برود، پای پیاده راهی مشهد شد. با پاهای تاول‌زده رو‌به‌روی پنجره‌فولاد زانو زد و گفت: «یا امام رضا! این همه راه رو فقط برای گرفتن یه حاجت اومدم…» اشکش جاری شد و گفت: «اللهم عجّل لِولیکَ الفَرَج» و صدایی از پشت سرش، آمین گفت. ☀️@Dastan1224
در مدینه یک جایی به نام ستون حنانه است. زمانی که پیامبر عظیم الشان به مدینه آمدند هنوز مسجد آن سر و وضع را نداشت جای این ستون درختی بود پیامبر عظیم الشان بعد از نماز اگر سخنرانی می کردند به آن درخت تکیه می دادند و ایستاده برای مردم صحبت می کردند. یکی از خانم ها مدتی در نماز پیامبر شرکت کرد دلش برای پیامبر سوخت که به حالت ایستاده برای مردم صحبت می کند. پسرش نجار بود به پسرش دستور داد یک منبر سه پله ایی برای حضرت درست کرد. و آمدند به حضرت گفتند: آقا منبری درست کردیم تا هم جمعیت شما را ببیند و هم ایستاده سخنرانی نکنید اذیت می شوید. پیامبر هم قبول کردند رد احسان نکردند. فردای آن روز که خواستند سخنرانی کنند به آن درخت تکیه ندادند و روی منبر نشستند تا شروع به خطبه خواندن کردند روایات و تاریخ اسلام می گوید که از آن درخت ناله ایی به گوش ها رسید که همه شنیدند. این درخت مثل مادری که بچه اش از دنیا رفته یا می خواهد از دنیا برود ناله می زند گریه می کرد. حنانه یعنی ناله کننده، حنین یعنی ناله از ته دل و جگر و جانسوز، این درخت آن چنان ناله زد که همه متحیر شدند که این درخت چطور دارد ناله می زند. درخت حنانه از هجر رسول هم چون ارباب عقول ناله اش بلند شد. آن قدر ناله کرد که پیامبر از منبر پائین آمدند و آن درخت را بغل کردند نوازش کردند دست کشیدند. مثل یک مادر مهربانی که بچه اش بی تابی می کند بچه را بغل می کند دست می کشد نوازش می کند. آن قدر این درخت را نوازش کردند تا ناله اش خوابید. امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر پیامبر از منبر به زیر نمی آمدند و این درخت را نوازش نمی کردند این درخت تا روز قیامت ناله می کرد. پیامبر او را آرام و ساکت کردند. از یک چوب خشک کمتر نباشیم یک چوب خشک با پیامبر مانوس شد. ☀️@Dastan1224
جوانی بادوچرخه‌اش با پیرزنی برخورد کرد و به جای اینکه از او عذرخواهی کند و کمکش کند تا از جایش بلندشود، شروع به خندیدن و مسخره کردن او نمود. سپس راهش را کشید و رفت. صدایش زد و گفت: «چیزی از تو افتاده است.» جوان به سرعت برگشت و شروع به جستجو نمود. پیرزن به او گفت: «زیاد نگرد. مروت و مردانگی‌ات به زمین افتاد و هرگز آن را نخواهی یافت.» ☀️@Dastan1224
🔊 شهید مدافع‌حرم محمدهادی ذوالفقاری من یقین دارم چشمی که به نگاه حــــرام عادت کند خیلی چیزها را از دست می دهــــد چشم گناهکــــار لایــــق شهــــادت نمی‌شــــود هدیه به روح مطهر شهید صلوات ☀️@Dastan1224
🔸🍃اخلاق عملی یعنی همین: خیلی از رفقایم را میدیدم که به خاطر دوستانشان از خدا دور شده بودند و دستورات خدا رو زیر پا میگذاشتند. تفاوت ابراهیم با بقیه این بود که برای دوستانش خیلی دل میسوزاند و برای هدایت آن ها تلاش میکرد. چند نفر از دوستانش شب ها سر کوچه آتش روشن میکردند و دور آن جمع میشدند و سر و صدای آنها مردم را اذیت میکرد. ابراهیم شب های متوالی کنار آنها می‌نشست و آن ها را راهنمایی میکرد‌. و این کار کم کم باعث شد دیگر آنجا ننشینند و پایشان به مسجد باز شود. ☀️@Dastan1224
‍ ✍️فرمانده ای متواضع ، از جنس فرماندهانِ شهیدِ دفاع مقدس : محمد تقی فرماندۀ نیروهای فاطمیون بود و به ما سفارش می‌کرد ‌که بریم و با نیروهای‌تحت امرش صمیمی بشیم. یه شب من باهاش رفتم برای سرکشی از سنگرها. یکی از برادران افغانستانی گفت: این فرمانده کیه؟ ما داریم اینجا این همه سختی می کشیم ، چرا نمیاد بهمون سر بزنه؟ محمد تقی رو بهش نشون دادم وگفتم: ایشون فرمانده هستند... اون برادر افغانستانی با دیدن محمدتقی خیلی خجالت کشید. بعداً بهم گفت: این آقا خیلی بهمون سر زده بود، اما اونقدر متواضع و بی‌ادعا کار می‌کرد ، که تصور نمی کردیم فرماندۀ گردان باشه... 📌خاطره ای از زندگی شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده 📚منبع:  سالنامه مدافعان حرم13‌96 ☀️@Dastan1224
؟ در زمان پیامبر صلى الله عليه و آله مؤ منى از اهل صفه سخت فقير و مستمند بود. وى تمام نمازها را پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواند. رسول خدا صلى الله عليه و آله بر او ترحم مى كرد و به نيازمندى و غريبى او توجه داشت و مى فرمود: اى سعد! اگر چيزى به دستم برسد تو را بى نياز مى سازم . مدتى گذشت چيزى به دست پيغمبر نيامد. حضرت به حال سعد بيشتر اندوهگين شد. خداوند سبحان به اندوه پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به سعد توجه فرمود. جبرئيل را با دو درهم خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاد. جبرئيل به حضرت عرض كرد: اى محمد! خدا از اندوه تو براى سعد آگاه است . آيا دوست دارى او را بى نياز سازى ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله : آرى ! جبرئيل : اين دو درهم را به او مرحمت كن و دستور بده با آن تجارت كند. پيامبر صلى الله عليه و آله در درهم را گرفت . وقتى كه براى نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را ديد كه در خانه ايستاده و منتظر آن حضرت است . فرمود: اى سعد! آيا تجارت خوب بلدى ؟ عرض كرد: سرمايه اى ندارم كه با آن تجارت كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله دو درهم به او داد و فرمود: با آن تجارت كن و روزى خدا را به دست آور. سعد دو درهم را گرفت و در خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را با رسول خدا صلى الله عليه و آله خواند. آن گاه حضرت فرمود: - برخيز به دنبال روزى برو! همواره به حال تو غمگين بودم . سعد مشغول تجارت شد خداوند بركتى به او داد. هر چه مى خريد به دو برابر مى فروخت . دنيا به سعد روى آورد. كم كم سرمايه اش ترقى كرد و مالش فراوان شد و معامله اش رونق گرفت . به طورى كه در كنار در مسجد دكانى گرفت و سرمايه و كالاى خود را در آنجا جمع كرده ، تجارتش را انجام مى داد. وقتى كه بلال اذان مى گفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى نماز حركت مى كرد، سعد را مى ديد كه سرگرم خريد و فروش بوده ، مشغول دنيا است . هنوز وضو نگرفته و خود را براى نماز مهيا نكرده است . با اينكه قبل از اين پيش از اذان مهياى نماز مى شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: اى سعد! دنيا تو را از نماز باز داشته است ؟ سعد مى گفت : چه كنم ؟ سرمايه ام را تلف كنم ؟ به اين مرد جنسى فروخته ام ، مى خواهم پولم را از او بگيرم و از آن ديگرى كالايى خريده ام بايد پول او را بدهم . رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن حال سعد بيشتر از فقرش غمگين شد. جبرئيل محضر آن جناب رسيد، عرض كرد: اى پيامبر! خداوند از غم تو براى سعد آگاه است . كدام يك را بيشتر دوست دارى ؟ حالت اول يا حالت فعلى او را؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى جبرئيل ! حالت اول (تنگدستى ) او را دوست دارم . زيرا دنيا آخرت او را از دستش گرفته است . جبرئيل عرض كرد به راستى محبت و اموال دنيا امتحان بوده و بازدارنده از آخرت مى باشد. آن گاه عرض كرد: - يا رسول الله ! به سعد بگو آن دو درهمى كه به او داده اى به شما بازگرداند، وضعش به حالت اول برمى گردد. پيامبر به سعد فرمود: آيا آن دو درهم را به من باز مى گردانى ؟ عرض كرد: به جاى دو درهم ، دويست درهم مى دهم . حضرت فرمود: نه ! همان دو درهم را مى خواهم . سعد آن دو درهم را به حضرت داد. به دنبال آن چيزى نگذشت كه دنيا از وى روى گرداند و هر چه داشت از دستش رفت . سعد دوباره به حال فقر و ندارى افتاد ☀️@Dastan1224
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى مرا به معراج بردند، وارد بهشت شدم . در آنجا فرشتگانى ديدم كه با خشت طلا و خشت نقره ساختمانى مى سازند ولى گاهى دست از كار مى كشند از فرشتگان پرسيدم : شما چرا گاهى كار مى كنيد و گاهى از كار دست مى كشيد؟ سبب چيست ؟ -پاسخ دادند: هر وقت مصالح ساختمانى به ما برسد مشغول مى شويم و هرگاه نرسد از كار باز مى ايستيم . گفتم : مصالح ساختمانى شما چيست ؟ -جواب دادند: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر» -وقتى مؤمن اين ذكر را مى گويد ما ساختمان را مى سازيم . وقتى كه ساكت مى شود ما نيز دست از كار مى كشيم. امام صادق علیه السّلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: ذکر » را زیاد بگوئید. چون در قیامت این اذکار با گروهی از فرشتگان و محافظ از پیش رو و پشت سر خواهند آمد. و این اذکار باقیات الصالحات می باشند. ☀️@Dastan1224
روزی الله _علیه_و_آله از مدینه خارج شد، دید مرد عربی سر چاه ایستاده و از برای شتر خود آب می­کشد. گویا خواست آن عرب را کمک کند. پیغمبر: «ای مرد عرب! آیا اجیر می‌خواهی که تو را کمک کند و از برای شتران تو آب بکشد؟» عرب: «بلی، به هر دلوی سه خرما اجرت می‌دهم.» حضرت راضی شد و شروع کرد از چاه آب کشیدن، پس‌ از آن که هشت دلو کشید در دلو نهمی، ریسمان قطع شد و دلو و قسمتی از ریسمان به چاه افتاد. عرب، عصبانی شد به حدّی که جسارت نموده و سیلی به ‌صورت آن بزرگوار زد. ولی آن حضرت با کمال بردباری دست در میان چاه کرد، (و به قدرت اعجاز) دلو را از چاه بیرون آورد. و به عرب تحویل داد. عرب از حسن خلق و آقایی و بزرگواری پیغمبر دانست که آن حضرت پیغمبر بر حق است، از کرده خویش بی‌نهایت پشیمان شد ☀️@Dastan1224
📚در زمان های گذشته،پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند،خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ رد میشدند و بسیار هم غر میزدند این چه شهر بی نظمی است،حاکم اینجا چقدر بی عرضه است و... با وجود این هیچ کسی تخته سنگ را برنمیداشت. نزدیک غروب،یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود،نزدیک تخته سنگ شد.بار هایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کنار جاده قرار داد.ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ بود.کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد👌 کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224