در مدینه یک جایی به نام ستون حنانه است. زمانی که پیامبر عظیم الشان به مدینه آمدند هنوز مسجد آن سر و وضع را نداشت جای این ستون درختی بود پیامبر عظیم الشان بعد از نماز اگر سخنرانی می کردند به آن درخت تکیه می دادند و ایستاده برای مردم صحبت می کردند. یکی از خانم ها مدتی در نماز پیامبر شرکت کرد دلش برای پیامبر سوخت که به حالت ایستاده برای مردم صحبت می کند. پسرش نجار بود به پسرش دستور داد یک منبر سه پله ایی برای حضرت درست کرد. و آمدند به حضرت گفتند: آقا منبری درست کردیم تا هم جمعیت شما را ببیند و هم ایستاده سخنرانی نکنید اذیت می شوید.
پیامبر هم قبول کردند رد احسان نکردند. فردای آن روز که خواستند سخنرانی کنند به آن درخت تکیه ندادند و روی منبر نشستند تا شروع به خطبه خواندن کردند روایات و تاریخ اسلام می گوید که از آن درخت ناله ایی به گوش ها رسید که همه شنیدند.
این درخت مثل مادری که بچه اش از دنیا رفته یا می خواهد از دنیا برود ناله می زند گریه می کرد.
حنانه یعنی ناله کننده، حنین یعنی ناله از ته دل و جگر و جانسوز، این درخت آن چنان ناله زد که همه متحیر شدند که این درخت چطور دارد ناله می زند. درخت حنانه از هجر رسول هم چون ارباب عقول ناله اش بلند شد. آن قدر ناله کرد که پیامبر از منبر پائین آمدند و آن درخت را بغل کردند نوازش کردند دست کشیدند.
مثل یک مادر مهربانی که بچه اش بی تابی می کند بچه را بغل می کند دست می کشد نوازش می کند. آن قدر این درخت را نوازش کردند تا ناله اش خوابید. امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر پیامبر از منبر به زیر نمی آمدند و این درخت را نوازش نمی کردند این درخت تا روز قیامت ناله می کرد. پیامبر او را آرام و ساکت کردند.
از یک چوب خشک کمتر نباشیم یک چوب خشک با پیامبر مانوس شد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت_روایت_حدیث
#ناله_چوب_خشک_برای_پیامبر_صلی_الله_علیه_و_آله
☀️@Dastan1224