#تلنگــــــــــر
️ هر وقت روز بدی را تجربه کردی!
بدان هیچکس به تو وعده نداده که زندگیت بدون مشکل خواهد بود!
یک نفس عمیق بکش،و به خود بگو
این فقط یک روز بد است،
نه یک زندگی بد!
به خدا️ توکل کن!
خدا #امید را برای جبران غم های زندگی به ما ارزانی داشته.
و من یتوکل علی الله فهو حسبه
سرانجام روزی بہ حڪمت همہ
اتفاقات زندگی پی خواهی برد...
ازسردرگمی هابگذرو
لبخند بزن...
اعتماد ڪن بہ حڪمت خدایی
ڪہ از هرڪسی نسبت بہ
بندگانش دلسوزتر است...
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📕حکایت پندآموز #امید
توکل آهو...
در زمان موسي خشكسالي پيش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسي رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن. موسي به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي هم براي آهوان جواب رد آورد. تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت ومناجات بالاي كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست. آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد . شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!... موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود..
یادمون باشه در همه حال #ناامید_نشیم
و #توکل_به_خدا داشته باشیم 🙏
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی👇🌺
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📕حکایت پندآموز #امید
توکل آهو...
در زمان موسي خشكسالي پيش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسي رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن. موسي به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي هم براي آهوان جواب رد آورد. تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت ومناجات بالاي كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست. آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد . شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!... موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود..
یادمون باشه در همه حال #ناامید_نشیم
و #توکل_به_خدا داشته باشیم
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇🌺
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📗 #داستانک
درسی از ماهی های تنگ
نوروز به خاطر دخترمان دو ماهی خریدیم که خوشبختانه زنده و سرحال هستند. امروز که به آنها غذا میدادم از اعتماد زیادی که به دست روزیرسان من دارند و اعتمادی که من به دست روزیرسان خدا ندارم شرمگین شدم.
وقتی من به تنگ آنها نزدیک میشوم آنها شک ندارند که اگر به لبهی آب نزدیک شوند و کمی به زبان اشارهی خودشان تقلا کنند حتما برایشان غذا خواهم ریخت و این درخواست آنها را بیپاسخ نخواهم گذاشت. حتی اگر دستانم را به نشانهی ریختن غذا حرکت بدهم آنها امیدوارانه در سطح آب به جستجوی غذا خواهند رفت.
من یک انسانم. گاهی خوابم، گاهی شاید بیمار، گاهی مسافر، گاهی غایب، گاهی فراموشکار ... در هر حال این دو ماهی اینقدر از روزی خود مطمئن هستند.
به این فکر کردم که من از آن ماهی چه کم دارم که به روزیرسان خودم اطمینان کافی نداشته باشم؟ خدای من که نه خواب است، نه بیمار میشود، نه سفر میرود، نه غیبش میزند، نه فراموش میکند، نه از خزانهی بیپایانش چیزی کم میشود، نه باران رحمتش قطع میشود ... چرا باید نگران فردای خودم باشم. او که مرا تا اینجای عمرم رسانده و در ادامه نیز کوچکترین مضایقهای نخواهد داشت.
نیک میدانم که مشکل هرچه هست از فرستنده نیست. گیرندهی ماست که نیاز به تنظیم دارد.
#امید #ایمان #روزی #خداوند
✍علی اکبر کاویانی
📚❦┅┅ @dastanvpand
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
🌗
هـر شب بدون هــیچ اطـمینانی
از بیـــدار شــــدنمان به خـواب
می رویـــــم..
اما با این حال برای فردا برنامه
می ریـزیم این یعنی #امـــــید.
{زندگــیتون پُر از امیـد
@Dastan1224