💎باران،
داری با کشورم چه میکنی؟!
ما آب را برای آبادی میخواستیم، نه ویرانی، حواست هست؟!
آمدی و همه چیز را به هم ریختی؟
آمدی و آسمان را به زمین دوختی بی انصاف؟!
صدایِ ترس و اضطرابِ این مردمِ خسته از درد، برای لحظه ای هم تنت را نلرزاند؟!
صدایِ آهِ کوچه و خیابان هایِ دلشکسته ی سرزمینم را نشنیدی؟!
کاش میدانستی ما آنقدر رویِ لطف و مهربانی ات حساب کرده ایم که نه سدهایمان برای روزهایِ خشمِ تو محکم بود، نه رودخانه هایمان وسیع، نه مدیریت هایمان بحرانی...
ما فقط بعد از شکسته شدن، هشدار میدهیم و کار که از کار گذشت، دنبالِ چاره میگردیم...
کاش میدانستی این مردم چقدر بی پناهند و کمی منصفانه تر میباریدی...
آهسته ببار باران !
اینجا هیچ چیز سرِ جای خودش نیست،
که یا غرقِ سیلاب میشویم، یا لب هایمان از تشنگی ترک بر میدارد...
✍#نرگس_صرافیان_طوفان
@Dastanvpand
خشونت علیهِ زنان ؛ همین اجبار هاست ، همین حقِ انتخاب ندادن ها ، همین کم حساب کردن ها ، همین ندیدن ها ، همین محدود کردن ها !
این که زنی جسارتِ انتخابِ تصویر پروفایلش را نداشته باشد ، این که پوشش اش را ، شغلش را و تفریحش را ... دیگران انتخاب کنند ، این که ضعیفه خطابش کنند !
حتی همین که زنی در گوشه ای از این زمین گوشواره های دلبرانه اش را به گوش کرده ، لب هایش را پر رنگ می کند ، لاک می زند و مردِ زندگی اش او را و احساس و ظرافتِ زنانه اش را نادیده می گیرد ، نهایتِ خشونت علیهِ یک زن است .
وقتی زنی به اقتضایِ تفکرِ غالبِ جامعه ، تشویق به تغییرِ اندام یا چهره اش می شود و تمامیتِ خودش را دستکاری می کند تا جامعه و دیگران را راضی نگه دارد ، تا به روز باشد ، تا مقبول و بی نقص باشد ؛ تنِ زنانگیِ چند هزار ساله ی زمین ، در گور می لرزد .
هر لحظه جنایتی علیهِ زنان درحالِ وقوع است
خودمان را به نفهمیدن نزنیم !
خشونت ؛ از هیچ کداممان بعید نیست !
#نرگس_صرافیان_طوفان
25 نوامبر ، روز جهانیِ مبارزه با خشونت علیه زنان
به امید جهانی بدون اجبار و خشونت علیه تمام آدم ها
به امید روزهایی امن ،
روزی که آدم ها بدونِ نگرانی و اضطرابِ فردا بخوابند ،
و آفتاب ، همیشه از مشرقِ انصاف و انسانیت طلوع کند ...
@Dastanvpand
کاش همه ی زن ها مردی را داشتند که عاشقشان بود
مردی که حرف هایشان را می فهمید ، ظرافتشان را به جان می خرید ،و روزانه چند وعده ؛ از زیبایی و خاص بودنشان تعریف می کرد .
و کاش مردها ؛ زنی را کنارشان داشتند که عاشقش بودند
که به مردانگیِ شان تکیه می کرد ... و قبولشان می داشت .
آن وقت جهانمان پر می شد از زنانی که پیر نمی شدند ، مردانی که سیگار نمی کشیدند ، و کودکانی ؛ که انسان های سالمی می شدند .
#نرگس_صرافیان_طوفان
@dastanvpand
🌺🌿🌺🌿🌺
❖
دارد باران میبارد و بهقدر چند دقیقه حواس مرا از اوضاع جهان پرت میکند،
دارد باران میبارد و یادم میافتد که بیرون فعلا جای قدم زدن نیست،
دارد باران میبارد و یادم میافتد چقدر تنها و غریب و دور از همهام اینروزها...
گوشی را بر میدارم و پناه میبرم به صدای مادرم، خودش را قرنطینه کرده توی اتاق و نشسته برای من یک کلاه زمستانیِ خوشگل بافته. او دارد در نهایت شوق تعریف میکند و من بیصدا و پنهانی اشک میریزم و به خدا التماس میکنم که مراقبش باشد. میگوید برای دلخوشیات یک گلولهی پشمی بزرگ هم بالای کلاهت چسباندهام که دوستش داشتهباشی و سرش کنی. او تعریف میکند و من اشک میریزم.
ته دلم کولی دیوانهای نشسته و رخت میشوید، از رخت و لباس خودمان و فامیل گرفته تا تمام آدمهای دنیا... مدام نگرانم، نگران مردم سرزمینم، از طفل چند روزه تا پیر 80 ساله... خدایا انصافا جهانت چقدر دارد با ما بد تا میکند!!! پدربزرگ خدابیامرزم، آنروزها داستان هفت خان رستم را تعریف میکرد، برایم سوال بود همیشه که یک آدم چقدر میتواند دوام بیاورد و از شر شیر و جادوگر و دیو و امثالهم، زنده بماند؟! بزرگ شدم و خودم را وسط بحبوحهی غریب مشکلات دیدم و فهمیدم دوام آوردن یعنی چه.
خان سیل و سقوط و زلزله و تورم و شیوع را که پشت سر گذاشتیم؛ وارد مرحلهی چند میشویم خدا؟ سِر شدهایم در مقابل اینهمه درد، ولی بازهم به هر جانکندنی شده دوام میآوریم، جانسخت میشویم و بالآخره این غول کریه را هم میکُشیم، ولی کاش بگویی چند خان دیگر مانده تا رستمِ قصه به دیو سفید برسد، جگرش را بیرون بکشد و کیکاووسها را بینا کند؟ که ما هرچه میکشیم از همین دیدههای کور و نابیناست ...
پناه میبرم به عشق، به صدای مادران سرزمینم، به باران،
پناه میبرم به چشمان معصوم کودکی که هنوز به معجزههای پروردگارش ایمان دارد.
این ویروس ناشناخته همان دیو سفید است، آخرین خان، آخرین درد، میدانم،
ما خوب میشویم.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@dastanvpand
🌼🌿🌼🌿🌼
🍃🍃🍃
هر بار که پدرم برنج جدیدی می خرید ، مادرم پیمانه را کمتر از همیشه می گرفت .
می گفت طریقه ی طبخِ برنج ها ، با هم فرق دارد ، همه شان یک جور ، دم نمی کشند ، نمی شود طبقِ یک اصل و برنامه ، پیش رفت !
برای همین بود که بارِ اول ، مقدارِ کمتری می پخت تا به قولی برایِ دفعاتِ بعدی پیمانه "دستش بیاید" ، یا اگر خراب می شد ، اسراف نکرده باشد !
آدم ها هم دقیقا همینند .
قبل از اعتماد و بذلِ محبت ، آن ها را خوب بشناسید ،
از تنهاییِ تان ، به هرکس و ناکس پناه نبرید !
نه هر آدمی لایقِ همنشینی است ،
نه می شود با تمامِ آدم ها ، یک جور تا کرد !
بعضی ها جنسشان از همان اولش خراب است و با هیچ اصل و منطقی اندازه ی باورهای شما قد نخواهند کشید ...
حواستان باشد ؛
مبادا محبت و توجهِ خودتان را اسراف کنید !
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷🌷🌷
سال ، دارد تمام می شود ...
دارم فکر می کنم ؛
به روزهایی که رفت ...
به لحظاتی که خندیدم ...
لحظاتی که اشک ریختم ...
و تمامِ ثانیه هایی که کنارِ عزیزانم گذشت ...
با سرعت ، مرور می کنم ؛
اتفاقاتِ خوب و بدی را که برایم افتاد ...
آدم هایِ جدیدی را که وارد زندگی ام شدند ...
و آدم هایی را ... که از زندگی ام رفتند ...
دیگر قرار است یک جمله ی "یادش بخیر" قبل از خاطراتِ خوبِ امسالم بیاید ...
قرار است امسالم بشود ؛ "پارسال" ...
من تمام این روزها را زندگی کردم ،
خوب هایشان برایم امید بود ، و بدهایشان برایم درس !
میانِ همین روزها بود که یاد گرفتم ؛
قوی تر باشم ...
عاشق تر باشم ...
مهربان تر باشم ...
خدایا ، به مردمِ کشورم کمک کن !
دستی به سر و گوشِ زندگیشان بکش ...
دردهایشان را درمان باش ...
و دلهایشان را از همیشه شادتر کن !!!
ای کاش سالِ جدید برایمان ، سالِ اتفاقاتِ خوب باشد ...
کاش بادهایِ بهار ، همدلی و عشق را همه جا پخش کنند ...
و کاش ابرها ، مهربانی بر سرِ این مردم ببارند ...
آنقدر که انسانیت ، جانی دوباره بگیرد !
کاش سالِ پیشِ رو ، بهترین سالِ زندگیمان شود ...
سالی که تنها اشکِ جاری از چشم ها ، اشکِ شوق باشد ...
سالی که همگی خوشبخت باشیم ...
سالی که ...
دلمان نیاید تمام شود ... !
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662