eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ پیامبر(ص) فرمود : 🔸«کسی که پای مادرش را ببوسد؛ مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است».(گنجینه جواهر ) 🔸و نیز فرمودند : «هر کس پیشانی خود را ببوسد،از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند».(نهج الفصاحة) 🔸در حدیث دیگری فرمودند: «کسی که قبر خود را در هر زیارت کند، گناهانش بخشیده میشود و از نیکوکاران نوشته شود.(مستدرک الوسائل، ج 2) ♨️گناهی نیست که مرتکب نشده باشم‼️👇👇👇 🔷روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: 🔹من تمام گناهان را انجام دادم، آیا راه برای من هست⁉️ 🔸 فرمود: آیا پدر و مادرت زنده اند؟ گفت: تنها پدرم زنده است. فرمود: به خود احترام و نیکی کن؛تا خداوند تورا ببخشد 🔶وقتی که آن مرد رفت، پیامبر به اطرافیانش فرمود: «ای کاش او زنده بود».(بحارالانوار، ج 71) ╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🍃🌺🍃🌺🍃 ✅ما توان درک خیلی چیزارو رو نداریم... . روزی حضرت خضر علیه السلام و موسی علیه السلام با هم دیدار کردند. موسي به او گفت:  آنچه به تو تعليم داده شده به من مياموزي؟  خضر(ع) گفت:تو هرگز نميتواني همراه من صبر كني. موسي(ع):به خواست خدا مرا شكيبا خواهي يافت. خضر(ع): پس از هيچ چيز سؤال نكن، تا خودم به موقع، آن را براي تو بازگو كنم.  موسي(ع) پذیرفت و به راه افتادند. آنها سوار كشتي شدند,خضر گوشه هایي از كشتي را سوراخ كرد. موسي(ع) وقتي اين منظره را ديد، بسيار خشمگين شد و به خضر گفت:«آيا كشتي را سوراخ كردي كه اهلش را غرق كني، براستي چه كار بدي انجام دادي!» خضر(ع)گفت: «آيا نگفتم كه تو نميتواني همراه من صبر و تحمّل كني؟» موسي گفت: مرا به خاطر اين فراموشكاري، ببخش. بعد از آنکه از كشتي پياده شدند. در راه, خضر(ع) نوجوانی را كُشت.  موسي(ع)با ديدن اين منظره تاب نياورد و با خشم به خضر(ع) گفت:«آيا انسان پاكی را بيآنكه قتلي كرده باشد كُشتي؟براستي كار زشتي انجام دادي.» خضر(ع)گفت:به تو نگفتم تو توانايي نداري با من صبر كني؟  موسي(ع)گفت:مرا ببخش,اگر بعد از اين از تو دربارة چيزي سؤال كنم، ديگر با من همراهی نكن. به شهری رسيدند،از مردم آنجا غذا و آب خواستند،ولی مردم،غذايي به آنها ندادند، خضر(ع) به ديوارِ خرابه ای نگاه كرد و به موسي(ع) گفت: به اذن خدا برخيز تا اين ديوار را تعمير كنيم. خضر(ع) مشغول تعمير شد.  موسي(ع) كه خسته و گرسنه بود، و رفتار نامناسب مردم ناراحتش کرده بود و دید در عين حال خضر(ع) به تعمير آن ديوار ميپردازد،زبان به اعتراض گشود،و گفت: ميخواستي در مقابل اين كار اجرتي بگيري؟ خضر(ع) گفت:  اينك وقت جدايي من و تو است،و درباره اتفاقات عجیب چنين توضيح داد:  آن كشتي متعلق به گروهي از  بود كه با آن كار ميكردند، و من آن را معيوب كردم تا به اين وسيله آن كشتي را از چنگ پادشاه ستمگرشان برهانم. چرا كه پشت سرشان کشتی پادشاه بود و هر كشتي سالمي را به زور ميگرفت. معيوب كردن من، براي نگهداري كشتي براي صاحبانش بود. . آن نوجوان  با ايمانی داشت و بيم داشتيم كه آنان را به كفر و انحراف وادارد،از اين رو خواستيم كه پروردگارشان به جاي او فرزندي پاكسرشت به آنها بدهد.(خداوند دختري به آنها مرحمت فرمود،كه كانون ايمان بود و از نسل او هفتاد پيامبر،بوجود آمد) . آن ديوار متعلق به دو بود،گنجي متعلق به آن يتيمان در زير ديوار وجود داشت،و پروردگار تو ميخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را خارج كنند.آن كار را انجام دادم تا گنج زير ديوار محفوظ بماند و به دست بيگانه نيفتد، من اين كارها را خودسرانه انجام ندادم. . 🍀 سوره کهف70-82 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
رضایت مادر علقمه در زمان پیامبر(ص) جوانی بود او را علقمه می گفتند، او بیمار شد، چون به دم مرگ رسید رسول خدا - ص - به مسلمانان از جمله عمار فرمود: بروید و کلمه شهادتین را به وی تلقین کنید. آنها رفتند و هر چه کردند نتوانست بگوید، حضرت را خبر کردند، فرمود: مادر او را بیاورید، چون مادرش حاضر شد.،پیامبر (ص) فرمود: میان تو و علقمه چگونه است؟ عرض کرد: یا رسول الله! از وی رنجیده ام. حضرت رو به اصحاب نمود و فرمود: زبان علقمه از خشم مادرش در بند است اگر بی شهادت از دنیا برود. آنگاه (ص) به بلال فرمود: برو و هیزم و هیمه بسیار بیاور تا علقمه را بسوزانیم! پیرزن فریاد برآورد که یا رسول الله تا به این حد راضی نیستم، هر چند از وی رنجیده ام، آخر او پاره تن من است. حضرت فرمود: به آن خدایی که مرا به راستی به سوی خلق فرستاد، اگر تو از وی راضی نشوی نماز و روزه و طاعات او قبول درگه حق تعالی واقع نمی شود و او را به آتش می سوزانند، آن زن عرض کرد یا رسول الله گواه باش که از او راضی شدم و او را حلال کردم. حضرت به بلال فرمود: ببین حال علقمه چطوراست، بلال چون به در خانه رسید آواز علقمه را شنید که شهادتین می گفت و وفات نمود. عاقبت بخیران عالم جلد اول نویسنده: علی محمد عبداللهی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌داستان وپند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 بفرست برای‌ مادرت و قدردان زحماتش باش. 💚سخنی تامل برانگیز از امام سجاد در مورد جایگاه مادر لینک جهت عضویت 🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d